nasertahmak / ناصر تهمک
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

آدم بی عذاب ، آدم بی وجدان است: یک هیولا

این عکس از یک سایت کپی شده است (الکی خوش باش و هیولا شو)
این عکس از یک سایت کپی شده است (الکی خوش باش و هیولا شو)



به احتمال قوی احساس گناه و عذاب وجدان هم مانند عشق ، زشتی ، نیکی و.... مفهومی کارکردی بوده است که بشر برای کنترل برخی رفتارهای خود ایجاد کرده یا به آن بار ارزشی داده تا نظم عمومی تقویت شود. تا به عنوان کنترل­گری خودکار ، بدون هزینه های مالی برای اصلاح رفتار شخص به کار بسته شود. و چنان که پیداست گویا روزگاری جایگاه مهمی داشته است. تا جایی که به باور مسیحیان ، انسان گناه کار بالفطره ای است که می بایست از این موضوع شرمسار باشد و این گناه تا پایان زندگی با او همراه خواهد بود. حتی مسیح می آید که گناه بشر را بشوید. و پذیرفتن چنین باورهایی که در سایر ایدئولوژی های مذهبی نیز نمونه دارد ، یعنی تمام عمر را احساس گناه کردن.

این روزها ولی ، فضای مجازی و به تبع آن جامعه را (رابطه­ ای عکس معمول) جملاتی عمیقاً در تضاد با باورهای گفته شده پر کرده اند. تو اشتباه نکرده ای ، تو حق داری اشتباه کنی ، اشتبه کردی تمام شد ، برای اشتباهت ناراحت نباش و... ، گزاره هایی که در تلاش اند تا انسان را از احساس گناه راحت کنند. که هیچ عذاب وجدانی به جای نگذارند و حتی آن را احمقانه نمایش دهند. تلاشی که روزی از سوی روانشناسان و مشاوران انگیزشی ایجاد شده بود تا برای افرادی که به مدت طولانی و حتی بعد از اصلاح رفتارشان هنوز با گذشته ­ای خجالت آور درگیر بودند ، به عنوان یک روش درمان استفاده شود.

اما چنانکه روزگاری احساس گناه زندگی بشر را فراگرفت و معیاری برای تعریف معنای زیست به کار رفت و از کارکرد رسالتی خود یعنی کنترل اخلاقی-شخصی به دور افتاد ، احساس بی گناهی نیز اکنون تمام زندگی بشر را فرا گرفته است و دیگر روشی درمانی نیست و به تمام حوزه ها ، حتی موارد مربوط به حقوق دیگران تسری یافته . دیگر کمتر کسی می ایستد و شجاعانه می ­گوید من مقصرم. کمتر کسی تا مدتی عذاب وجدان و احساس گناه می کند. به جز استثنائاتی که آن هم با چنان لحن گستاخانه ای می ­گویند من اشتباه کردم ، که انگار گوینده دارد سر بقیه داد می زند که «بله همین ام و باز هم اشتباه می کنم ، کسی حق ندارد بگوید چرا».

واقعیت این است که اشتباه (آنچه مربوط به حقوق دیگران است) بی الذاته مفهوم قابل افتخاری نیست ، و عذاب پس از آن خود ابزاری برای اصلاح یا عدم تکرار است.

و البته که این هم واقعیت غیر قابل انکاری است که ما جامعه ­ای شدیداً از هم گسیخته ایم ، مردمانی که از همه جا یقه­ مان گرفته شده ، درست هامان اشتباه خوانده شده و مجازات شده ایم بدون این که قانع شویم ، مردمانی که با تلقین احساس گناه اشباع شده ایم ، که در یک جامعه ­ی بسته جامعه پذیر شده ایم ، که با سیستم آموزشی و پیرامونی بیمار و بیمار کننده ، به همراه کلی رسوبات روانی رشد کرده ایم ، پر از عقده های فرو خورده ایم ، پر از خشونتی که یاد گرفته ایم ، دیگر نه می ­خواهیم فرق اشتباه و درست را بدانیم و نه توان تحمل این همه احساس گناه را داریم. این است که یکهو علیه خود و تمام این احساسات مصلحانه می­ شوریم. ما دیگر توانی برای تحمل احساس گناه نداریم.

هرچند این احساس بی گناهی مختص به جامعه ما نیست.

ممکن است پرسیده شود که اساساً وجود چنین وضعیتی چه اشکالی خواهد داشت؟

و مشکل این است که واقعیت روی دیگری نیز دارد و آن رویارویی با مردمی است که هیچ احساس گناهی نمی ­کنند ، و این یعنی هیچ ابزاری برای خودکنترلی در خصوص حقوق دیگران وجود نخواهد داشت. وقتی درست و غلطی نباشد ، وقتی همه حق دارند که اشتباه کنند ، دیگر این روشی برای سلامت روان نیست ، بلکه ابزاری است که پیش از اشتباه مجوز انجام آن را صادر کرده است.

تا پیش از وضعیت امروز ، احساس گناه و فکر این که «من آدم خوبی نبوده ام» ، این شانس را باقی می گذاشت که بالاخره از یک جایی به بعد خودمان را مواخذه کنیم و اینگونه دست کم به اصلاح خود و افراد پیرامون مان دست بزنیم ، به بازنگری در مورد خودمان و نقد مفاهیم نهادینه شده طی روند رشدمان در فضایی مسموم بپردازیم ، دیکتاتور درون مان را ، متوحش درون مان را کنترل بکنیم و نگذاریم روند جامعه پذیری مان تا آخر عمر همراه مان باشد و چرخه ی بیماری و آسیب را باز تولید کند و از نسلی به نسل دیگر منتقل کند.

حالا با رفع احساس گناه و عذاب وجدان ، این شانس هم تا حد قابل توجهی از ما ربوده شده است. شانس تغییر کردن و تغییر دادن.

بعید است که دیگر کسی بابت خطایش قلباً عذرخواه باشد مگر آنکه فرد عذرخواه برای رعایت آنچه آداب اجتماعی خوانده می­شود دست به این عمل بزند.

از این زاویه که به مسئله می­ نگریم ما با مردمانی مواجه هستیم که همه حق دارند اشتباه کنند ، حق دارند حتی اگر با اشتباه­شان انسانی نابود شود ، شخصیتی له شود ، لابد «آدم است و اشتباهاتش دیگر».

«ما آدم های خوبی نیستیم ، ما خودخواهی لجام گسیخته ای داریم ، ما هزاران نفر را نابود کرده ایم و سال ها است دیگر عذاب وجدانی نداریم ، احساس گناه نمی­ کنیم و باور کرده ایم که خطا و گناه گذشته را به کلی باید فراموش کرد. باور کرده ایم که عذاب وجدان و احساس گناه بی نتیجه است ، اما... آدم بی عذاب ، آدم بی وجدان است و آدم بی وجدان موجود خطرناکی خواهد بود».

حتی ما خیلی وقت است که دیگر به مسئولیت های اجتماعی مان هم به عنوان «لطف به دیگران» نگاه می کنیم و نه تکالیفی که در برابر حقوق مان بر عهده داریم.

این فردیت غیر مسئولانه و خودخواهانه ، که مجوز هر اشتباهی را از پیش صادر کرده ، نه تنها کمک کننده نبوده که از ما هیولاهایی شبیه به داستان های تخیلی ساخته است. همانقدر نامحدود ، همانقدر بی­ عاطفه. شاید کلید واژه ها همین اند: «حقیقت این است که ما آدم های بدی بوده ایم و کمی باید به خودمان سخت بگیریم ، ، احساس گناه کنیم ، بدیهیات مان را بی رحمانه نقد کنیم تا تغییر کنیم.»

کارشناس ارشد حقوق بشر | شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید