همبنیانگذار و مدیرعامل «۱۰۰ استارتآپ» | 100startups.ir
چرا موفقها شکست نخوردند؟
اگر علل شکست استارتاپها را گوگل کنید هزاران مطالب میبینید که لیستی از عواملی که باعث شکست استارتاپها میشود را لیست کرده است. از 3- 4 دلیل مهم برای شکست استارتاپها هست تا 30 – 40 دلیل! یک نمونه از مطالبی که در مابع نسبتا معتبر مرتبط با استارتاپها منتشر شده را در زیر میبینید.
این را داشته باشید؛ حالا این را گوگل کنید که استارتاپهای بزرگ چطور ایجاد شدند (مثلا How Instagram started?)، نتایجی شبیه نمودارهای زیر و مطالب مرتبط با آنها را خواهید دید.
اینها را که نگاه میکنی اغلب مواردی که به عنوان عامل شکست در لیست اول بود را در آنها میبینی یعنی، پیدا نکردن سرمایهگذار، تیم اولیه نامطلوب، عدم تناسب محصول اولیه با بازار و موفق نبودن ارائه محصول اولیه، تغییر استراتژی و چیزهای دیگر. از این عجیبتر اگر نمودارهای مربوط به فرایندی که کارآفرینان موفق و معروف طی کردهاند را ببینید وضع از این هم بدتر است. نمودار زیر مربوط به استیو جابز، اسطوره کارآفرینی این روزهای اکوسیستم است؛ از اخراج از دانشگاه و اخراج از شرکت خودش تا تغییر مکرر حوزه فعالیت قبل از شروع اپل و تلاش برای کارهایی که هیچ وقت موفق به انجام آنها نشد.
سؤال دقیقا اینجاست که اگر دلایل شکست یک استارتاپ یا یک کارآفرین آنهایی است که در لیستهایی شبیه آنچه در ابتدا آوردم است چطور این عوامل کارآفرینان موفق را شکست نداده است؟ به نظر میرسد علت اصلی شکست یک استارتاپ یا یک کارآفرین پذیرش شکست و دست برداشتن از کار و هدفی است که برای آن شروع کرده است و این پذیرش وقتی اتفاق میافتد که یک فرد یا افراد محوری یک استارتاپ امید به موفقیت یا انگیزه تلاش بیشتر را از دست بدهند. حالا من با این نگاه عوامل شکست را بازخوانی میکنم.
علت اصلی که باعث شده یک نفر انگیزهاش را برای ادامه کار از دست بدهد یا یک تیم بپذیرد که دیگر نمیتواند موفق باشد چه بوده است؟ و اگر دقیقتر نگاه کنیم و بپرسیم چرا این علتها باعث از دست رفتن انگیزه یک فرد یا تیم شده است به پاسخ جالبی خواهیم رسید عوامل انگیزاننده افراد چه بوده که مثلا با پیدا نکردن سرمایهگذار یا عدم اقبال بازار به آنها (که در دلایل با عناوین مختلفی مثل عدم تناسب محصول با بازار به موقع نبودن زمان ارائه محصول و ...) آن انگیزه را از دست دادهاند؟ کمی که خوب دقت میکنی اینطور به نظر میرسد آنهایی که از ایجاد یک کار رسیدن به نتیجهای غیر از خود کار برایشان مهم بوده، مثلا میخواستند ثروتمند شوند، معروف شوند، صاحب یک یونیکورن شوند با بروز این عوامل شکست خوردهاند یا شکست را پذیرفتهاند. تازه اینها برای آنهایی است که تا مراحلی رفتهاند که میشده اسم آنها را کارآفرین گذاشت و کارشان به یک استارتاپ تبدیل شده است و گرنه خیلیها به این حد هم پای اهداف و آرزوهایشان نمیمانند و اگر در آنها دنبال دلیل بگردی احتمالا لیستی متفاوت از دلایل خواهی یافت مثل اینکه کسی حمایت نکرد، ساختار اقتصاد خراب بود، اصلا اجازه موفقیت به همه داده نمیشود و از این دست دلایل.
آن چیزی که من فهمیدم کسی یا تیمی که برایش کاری که میکرده (در هر سطحی) یا کارآفرینی و خلق ارزش مهم بوده نه نتایج مالی و اجتماعی آن. هر کدام از این دلایل شکست برایش پیش آمده راهش را پیدا کرده و انگیزهاش را از دست نداده و بالاخره هم موفق شده است. اینکه خود کار و کارآفرینی برای اینها مهم بوده نه نتایج شخصی آن را میشود از سبک زندگی و صحبتهای پیشروان کارآفرینی مثل جابز و زاکربرگ و پیج و برین و ماسک هم فهمید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
«ترس» مهمترین تفاوت زیستبوم کارآفرینی ما و آمریکا است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه چیزی درباره تقسیمبندی ایرانی «شرکتهای دانشبنیان» عجیب است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزهای افسردگی: مروری بر تجربه زیستبوم کارآفرینی آمریکا بعد از ترکیدن حباب داتکام