روزهایی که مینویسم!
آیا باید در زندگی فقط دنبال خوشحالی بود؟
پیشنویس: اگر در بازه 17 تا 35 هستید احتمالا این نوشته بیشتر به کار شما بیاد. البته اگر هم در هر رده سنی، پیشنهادی برای 20 تا 30 سالهها (استعارهای از کسانی که در حال ایجاد زیرساخت برای سالهای آینده زندگی هستند) دارید میتونید اون رو اضافه کنید.
تیم بیستتاسی در سال جدید، سلسله گفتوگوهایی رو در کانالهای ارتباطیشون شروع کردند و به واسطه آپدیت جدید تلگرام، نشستهایی رو در قالب کافه بیستتاسی ترتیب دادند. از آنجایی که این سری گفتوگوها نکاتی داره که میتونه در قرار گرفتن و انتخاب مسیر بهینه برای ما موثر باشه در پستهای پیشرو از این سلسله رویدادها خواهم نوشت و به لطف دوستان تیم، در سایت بیستتاسی منتشر خواهد شد.
فایل صوتی و کامل این جلسات هم با عنوان پادکست کافه بیستتاسی منتشر میشه.
بسیاری از ما در زندگی در جستوجوی خوشحالی هستیم. نوعی از خوشحالی که به صورت تجربه لذتهای مختلف، سلامت بودن، تفریحات، سرگرمیهای متفاوت، آسودگی و به دست آوردن خواستهها و ارضای امیال و ... خودش رو آشکار میکنه. اما سوال مهم اینه "آیا باید در زندگی فقط دنبال خوشحالی باشیم؟"
نو شدن سال بهانهای است برای فکرکردن به گذران زندگی در سالی که پشت سرگذاشتیم و برنامهریزی برای طراحی یک زندگینو در سال که پیشرو داریم. به همین دلیل لازم هست که تعیین کنیم از زندگی چه میخواهیم؟ و در راستای پاسخ به این سوال بیندیشیم که آیا باید در زندگی دنبال شادی باشیم؟ آیا خوبه که شادی رو به عنوان هدف زندگی قرار بدیم؟
من به دنبال شادی هستم، گذارهای است که خیلی از ما شنیدیم. اما کسی به ما نگفته که دنبال شادی گشتن در زندگی خودش میتونه تجربه دردناکی باشه! اینکه ما به دنبال عوامل شادیساز، درونمون و دنیای اطراف رو بگردیم تا چیزهایی رو که مارو خوشحال میکنه پیدا کنیم، میتونه تجربههای منفی رو برامون به وجود بیاره. چون در راه رسیدن به چیزهایی که مارو خوشحال میکنه احتمالا تجربههایی خواهیم داشت که رنج به همراه داره. از اینرو مفهوم شادی و رنج در هم تنیده هستند و در کنار هم معنا پیدا میکنند. در واقع مغز ما به گونهای طراحی شده که برای درک یک موضوع نیاز به معیاری جهت ارزیابی دارد. درنتیجه برای اینکه مثبت رو تجربه کنیم هربار باید به یک مقدار منفی عقب نشینی کنیم.
چطور احساس شادی کنیم؟
هرکدوم از ما باید بگردیم و عوامل شادیمون رو جستجو کنیم. بعد از پیدا کردن نسخه خودمون، یک سیستم ایجاد کنیم تا در مجاورت اون عوامل شادیبخش قرار بگیریم. البته در این راه باید آماده پذیرش رنجهایی هم باشیم. برای مثال یک نفر میگه: من اگر پول داشته باشم خوشحالم. در نتیجه این آدم برای دستیابی پول باید سختی و رنجهایی رو بپذیره و در واقع یک سیستم ارزشی ایجاد کنه و در زندگی سعی کنه قدمهاش رو در راستای اون سیستم طراحی کنه.
یکی دیگر از راههای تجربه اصیل شادی این است که به شکل ساختنی آخرین بقایای امید رو از دست بدیم و خودمون رو در بدترین حالت ممکن در نظر بگیریم. برای مثال مرگ اندیشی میتونه در این راه موثر باشه. با این نگاه شادی اصیل را تجربه میکنیم و از لحظه لحظه زندگی لذت خواهیم برد.
اما صرفا خوشحال و شاد بودن نیست که کیفیت زندگی رو بهتر میکنه و حتی آمار نشون داده به دنبال خوشبختی بودن میتونه آدم رو بدبخت کنه! چون زمانی که داشتهای که مدنظرمون هست رو به دست میاریم یه جور خلا رو احساس میکنیم و برامون سوال میشه که همش همین بود!
معمولا این لحظات تبدیل به نقطه عطف در زندگی ما میشه و آنجاست که متوجه میشیم بهتر است که در خدمت چیزی فراتر از خود بودن حرکت کنیم. در نتیجه جستجوی معنای زندگی ارزشمند میشود.
یکی از علتهایی که سبب شده تا ما به جای جستجوی معنای زندگی و حرکت در راستای آن، صرفا به دنبال شادی باشیم احتمالا جامعه مصرفی است که در اون قرار گرفتیم. ما در دنیای زندگی میکنیم که هر طرف که چشم میگردانیم تشویقمان میکنند که چیزهای بیشتری تجربه کنیم. این ستایش بیشتر خواستن سبب شده تا ستونهای خوشحالی ما بر روی داشتنها بنا بشه. داشتن خانه، ماشین و ...
داشتن معنا در زندگی
معنای زندگی چیست؟
ما چگونه میتوانیم معنادارتر زندگی کنیم؟
ادامه متن و پاسخ سوالات بالا رو میتونید در لینک زیر دنبال کنید:
آیا باید در زندگی فقط دنبال خوشحالی بود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکست
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربههای لبِ مرزی
مطلبی دیگر از این انتشارات
از بیست تا سی سالگی، آنچه تغییر می کند.