فروشگاه اینترنتی کتاب 30بوک همراه با تخفیف دائمی
فیلمهایی که از کتابهایشان بهتر هستند
گاهی اوقات اقتباس یک فیلم از کتابش پیشی میگیرد شاید چون تجسم زندۀ کلمات روی کاغذ میشود. قرار نیست اقتباسها بازآفرینی دقیق مطالب کتاب باشند و گاهی هم بهتر است اصلاً اینطور نباشد (مثلاً فیلم «درخشش» به کارگردانی استنلی کوبریک). برخی قبل از خواندن کتابها، اقتباس آنها را تماشا کردهاند مثل فیلمهای مورد علاقۀ کودکیمان، جادوگر شهر اُز یا مری پاپینز که برای خیلی از ما همیشه برتر از کتابهایشان هستند. برای برخی دیگر کتاب ممکن است خیلی خوب یا عالی بوده باشد اما فیلم آنقدر خارقالعاده بوده که بر منبع اصلی آن سایه انداخته است یا شاید هم فقط انتخاب بازیگران برجسته، تغییرات هوشمندانۀ داستان یا جلوههای بصری سینمایی باعث جذب مخاطب به این اقتباسها شده باشد.
موقع اقتباس، عوامل فیلم باید چیزهای زیادی را در نظر بگیرند. آنها باید انتخاب کنند چه بخشهایی از کتاب را حفظ و چه بخشهایی را حذف کنند، لحن، سرعت مناسب و بازیگران همگی اهمیت بالایی دارند. در هر صورت بعید نیست که هم از کتاب و هم فیلم اقتباس شده از آن لذت ببرید اما گاهی اقتباسهای ساخته شده از برخی کتابها، از این کتابها برتر میشوند. با اینکه کتابها جزئياتی دارند که به راحتی نمیتوان آنها را در فیلم گنجاند اما توانایی زنده کردن داستانها و شخصیتها همیشه چیزی است که مردم از دیدنش لذت میبرند. در طی این سالیان تعدادی از فیلمها شانس این را داشتهاند که از کتابها برتر باشند. در زیر نام برخی از این اقتباسها را ذکر کردهایم که نه تنها توانستهاند این کتابها را زندهکنند بلکه باعث بازنویسی و ارتقاء مطالب کتاب شدهاند.
«زنان کوچک» ابتدا کتابی معروف از «لوییزا می الکات» بود و در سال 1868 منتشر شد. «زنان کوچک» داستان خانوادۀ مارچ و چهار دخترشان است که پدرشان به جنگ میرود و آنها با مشکلاتی روبهرو میشوند. نویسنده در این کتاب سعی کرده قدرت زنان در رویارویی با مشکلات را به تصویر بکشد. این کتاب بارها بر روی صحنۀ تئاتر رفته، تبدیل به فیلم و سریال شده و حتی یک انیمۀ ژاپنی معروف از روی این کتاب ساخته شده است. در هر صورت اقتباس سینمایی سال 2019 از این رمان کلاسیک نه تنها اقتباسی بینقص از داستان بود بلکه عوامل توانستند با اصلاح پایان داستان، انتهایی درخشان به این کتاب اضافه کنند.
کارگردان گرتا گرویگ، هرفریم از فیلم را با دید هنری و خلاقانۀ خودش به پیش بُرد. بعلاوه نویسنده خودش ابتدا در ذهن داشته تا کتاب را به همین صورت تمام کند اما بهخاطر ناشران مجبور شده تا آن را تغییر دهد و پایانی «رضایتبخش» برای کتاب بنویسد. البته نباید نقش آفرینی زیبای بازیگرانی چون سرشه اونا رونان، فلورنس پیو، اما واتسون، مریل استریپ و تیموتی شالامی را در این فیلم دستکم گرفت. آنها رنگی تازه به این کتاب بخشیدند. این فیلم نامزد دریافت شش جایزۀ اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول، بهترین بازیگر نقش مکمل و بهترین فیلمنامۀ اقتباسی شد.
«روانی آمریکایی» رمان هنجارشکنِ «برت ایستون الیس» است و در سال 1991 منتشر شد. «روانی آمریکایی» داستان یک قاتل زنجیرهای در منهتن است. این کتاب در سال 2000 تبدیل به یک فیلم فوقالعاده شد و در واقع کاملاً به کتابش وفادار ماند. اما شکی نیست بازی به یاد ماندنی «کریستین بیل» در این فیلم باعث شد تا این فیلم یک گام از رمان جلوتر باشد.
بیل توانست به زیبایی ترکیب قاتلی دیوانه و شخصی بسیار جذاب را به تصویر بکشد. این کتاب تبدیل به فیلمی در ژانر کمدی سیاه و ترسناک شد. کتاب «روانی آمریکایی» پس از انتشار با واکنش منفی منتقدین مواجه شده بود و به دلیل موضوع آن، خواندنش را برای سنین زیر 18 سال ممنوع کردند. پس از انتشار فیلم بود که دوباره توجۀ همه به این کتاب جلب شد و نسخۀ سینمایی این فیلم باعث شد تا دوباره نام این کتاب بر سر زبانها بیفتد.
«رستگاری در شاوشانک» با نام اصلی «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» نوشتۀ استیون کینگ، نویسندۀ آمریکایی و خالق بیش از 200 اثر ادبی در ژانر وحشت و خیالپردازی است. این رمان کوتاه در سال 1982 منتشر شد. کتاب «رستگاری در شاوشنک» داستان مردی بیگناه است که به جرم قتل به زندان افتاده و حالا باید تمام عمرش را در زندان بگذراند. اما این مرد هیچگاه امیدش را از دست نمیدهد و برای آزادی و اثبات بیگناهیاش دست به هر کاری میزند.
این کتاب هنرمندانه و بینظیر نوشته شده و در سال 1994 تبدیل به فیلم شد و این فیلم تفاوت چندان فاحشی با کتاب ندارد. در واقع این فیلم ثابت کرد که گاهی نوشتن ممکن است محدود کننده باشد. شما میتوانید برای کسی که هیچوقت رنگینکمان ندیده، رنگینکمان را توصیف کنید اما نشان دادن آن چیز دیگری است و حس و حال دیگری دارد. نسخۀ سینمایی «رستگاری در شاوشنک» دقیقاً همین است. تجربهای که روی کاغذ عالی بود اما دیدن تصاویر آن شگفتانگیزتر بود. این فیلم به کارگردانی فرانک دارابونت نامزد هفت جایزۀ اسکار از جمله بهترین فیلم شد. تیم رابینز، مورگان فریمن، باب گانتون و ویلیام سدلر در این فیلم به یادماندنی به ایفای نقش پرداختند.
«سکوت برهها» رمانی از توماس هریس است که در سال 1988 منتشر شد. این کتاب در واقع دنبالۀ کتاب «اژدهای سرخ» بود. داستان این کتاب دربارۀ هانیبال لکتر است، شخصیت تخیلیای که توماس هریس آن را خلق کرد. هانیبال یک قاتل زنجیرهای است که قربانیانش را میخورد و حالا به دام پلیس افتاده و در بیمارستان روانی بسر میبرد. کلاریس استارلینگ دانشجوی افسری افبیآی است که حل معمای پروندهای خونین و عجیب را بر عهدۀ او میگذارند. قرار است کلاریس استارلینگ با این قاتل زنجیرهای گفتوگویی داشته باشد. رابطۀ بین استارلینگ و هانیبال بسیار عجیب میشود. آنها سعی دارند با کمک هم قاتل این پرونده را پیدا کنند.
این کتاب در سال 1991 تبدیل به فیلم شد و بازیگرانی همچون جودی فاستر، آنتونی هاپکینز و اسکات گلن در آن به ایفای نقش پرداختند. این فیلم تبدیل به فیلمی فوقالعاده شد و به عنوان یک فیلم کلاسیک در تاریخ ثبت شده است و این یکی از دلایلی است که فیلم را برجستهتر از کتاب میدانند. این فیلم هانیبال را به گونهای زنده کرد که حتی در مخیلۀ نویسندهاش هم نمیگنجید. فیلم «سکوت برهها» توانست جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن، بهترین فیلمنامۀ اقتباسی، بهترین کارگردانی و همچنین جایزۀ گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم درام و جایزۀ بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن و مرد را به دست آورد.
جلد اول سهگانۀ معروف جی.آر.آر تالکین «ارباب حلقهها» با عنوان «یاران حلقه» در سال 1954 منتشر شد. پس از انتشار بیش از 150 میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفت و تبدیل به پرفروشترین کتابی شد که تاکنون نوشته شده است. جلد دوم این مجموعه با عنوان «دو برج» در سال 1954 و جلد سومش با عنوان «بازگشت پادشاه» در سال 1955 منتشر شدند. این رمان فانتزی که در ژانر حماسی نوشته شده است دربارۀ الفها، جادوگران و هابیتهاست و داستان پسری به نام فرودو را روایت میکند که همراه با دوستانش به سفری ماجراجویانه میرود تا یگانه حلقۀ خلق شدۀ سائورون -ارباب تاریکی- را نابود کند. این حلقه قدرتی جادویی دارد و سائورون قصد دارد تا با آن بر دیگر حلقههای قدرت مسلط شود و سرزمینهای میانه را فتح کند.
اقتباس سینمایی پیتر جکسون از این سهگانه بسیار موفق شد. این سه کتاب به سه فیلم تبدیل شدند و نامزد دریافت جوایز اسکار در دستۀ بهترین فیلمها شدند. در مجموع این سه فیلم 11 جایزۀ اسکار از جمله جایزۀ اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامۀ اقتباسی را دریافت کردند و فیلم «ارباب حلقهها» تبدیل به پرفروشترین فیلم تاریخ سینما شد. این اقتباس جاهطلبانهترین و بزرگترین پروژۀ سینمایی بود که در واقع ژانر فانتزی را در فیلمسازی احیا کرد و جلوههای ویژۀ آن باعث شد تا کارگردان بتواند بهترین مجموعۀ اکشن-فانتزی سینما را به رخ جهانیان بکشد. از جمله بازیگران معروف این سه گانه میتوان به الایجا وود در نقش فرودوی هابیت، ایان مک کلن در نقش گندالف، ویگو مورتنسن در نقش آراگون، کیت بلانشت و اورلاندو بلوم و لیو تایلر اشاره کرد.
«دفترچه» یا «دفترچه خاطرات» رمانی عاشقانه است که نیکلاس اسپارکس آن را در سال 1996 منتشر کرد و بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده است. در این رمان نویسنده به داستان عشقی میان نوآ و آلی میپردازد که در تابستانی با هم آشنا میشوند اما موقعیت اقتصادی و اجتماعی آن دوران مانع از رسیدن این دو زوج به یکدیگر میشود. کتابهای عاشقانه معمولاً بسیار محبوب هستند بهخصوص وقتی نیکلاس اسپارکس با قلم فوقالعادهاش آن را نوشته باشد.
این کتاب نیز بسیار محبوب بود تا اینکه در سال 2004 اقتباس این کتاب، داستانش را به عرش رساند و به موفقیت بزرگی تبدیل شد و باعث شد مردم سراسر دنیا با این کتاب محبوب آشنا شوند. تأثیر عاطفی متقابل بین بازیگران این فیلم، رایان گاسلینگ و ریچل مکآدام دلیل بزرگی برای موفقیت این فیلم بود. آنها توانستند مخاطبان را عاشق خود و داستانشان کنند و تمام اوج و فرود باورنکردنی داستان را به نمایش بگذارند.
تاکنون اقتباسهای زیادی از افسانههای معروف دوران کودکیمان مانند سیندرلا، سفیدبرفی و پیترپن بر روی صحنۀ سینما به نمایش درآمدهاند اما هیچکدام به موفقیت «دیو و دلبر» نبودند. این فیلم که در سال 2017 به نمایش درآمد تحسین بسیاری از طرفداران این کتاب را برانگیخت. فیلم «دیو و دلبر» یک اقتباس رمانتیک، فانتزی و موزیکال از کتاب دیو و دلبر بود. کارگردان فیلم «دیو و دلبر» بیل کاندن و بازیگران محبوبی همچون اما واتسون و دن استیونز در آن به ایفای نقش پرداختند. فیلم «دیو و دلبر» با جلوههای ویژهاش توانست قلب طرفدارن این کتاب را به چنگ آورد و تبدیل به دومین فیلم پرفروش سال 2017 و همچنین سیزدهمین فیلم پرفروش تاریخ سینما شد.
کتاب «دیو و دلبر» قصهای سنتی نوشتۀ گابریل-سوزان بریو دو وینلوو است که در سال 1740 به چاپ رسید. داستان این کتاب در مورد شاهزادهای خودخواه و مغرور است که تنها به ظاهر انسانها اهمیت میدهد و حاضر نمیشود به پیرزن گدایی کمک کند. پیرزن گدا که در واقع جادوگری زیبا است شاهزاده و کل قصر و خدم و حشمش را طلسم میکند و شاهزاده تبدیل به دیو میشود. کسی باید در مدت زمان محدودی عاشق شاهزاده که حالا تبدیل به دیو شده بشود وگرنه این طلسم تا ابد با او و اعضای قصر میماند. بل یک دختر جوان و زیبا و عاشق کتاب است که در روستایی زندگی میکند. پدر بل طی حادثهای گرفتار دیو میشود. بل به این قصر میرود تا پدرش را آزاد کند و جای خود را با پدرش عوض میکند. حالا همگی امیدوارند بل همان دختر باشد و شاید بتواند طلسم را بشکند.
کتاب «درخشش» نوشتۀ استیون کینگ در سال 1997 منتشر شد. داستان «درخشش» در مورد خانوادهای است که وظیفۀ نگهداری از یک هتل بزرگ را طی فصل زمستان و کوران برف برعهده میگیرند. در این دوران هیچکس در این هتل اقامت ندارد و جک تورنس، پدر خانواده به مرور دیوانه میشود. با اینکه نام استیون کینگ را دو بار در این لیست آوردیم اما بدین معنا نیست که استیون کینگ نویسندۀ بدی است. در واقع او یکی از بهترین نویسندگان معاصر است. شاید شنیده باشید که خود کینگ از اقتباس استنلی کوبریک از کتاب «درخشش» متنفر بود. علت اصلی تفاوتهای بسیاری است که بین کتاب و فیلم وجود دارد، برای مثال جک تورنس در کتاب شخصی عادی و نرمال است و به مرور طی چند ماه دیوانه و دیوانهتر میشود اما در فیلم اینطور نیست و جک تورنس تنها طی چند روز به جنون میرسد.
شخصیت پسر در داستان بسیار پر رنگ است یا همسر تورنس زنی قوی و مستقل است. موضوعات مهمی در فیلم حذف شدهاند و علاه بر اینها کینگ از اینکه کوبریک، نقش جک تورنس را به جک نیکلسون سپرده بود بسیار مأیوس شد. با اینکه فیلم به لحاظ تصویربرداری بسیار به یادماندنی است اما اقتباسی ضعیف از آب در آمده است. با اینحال از نظر بسیاری این اقتباس بسیار بهتر از کتاب بود. «درخشش» یکی از نمادینترین فیلمهاییست که تاکنون ساخته شده است. این فیلم که در سال 1980 اکران شد در ژانر ترسناک روانشناسانه قرار دارد. کتاب «درخشش» کینگ یک اثر داستانی خوب است اما اولین چیزی که مردم با شنیدن نام «درخشش» به یاد میآورند فیلم کوبریک است. حتی اگر این فیلم را ندیده باشید حتماً نقول قولها و یا تصاویر آن را در جاهای مختلف دیدهاید و این فیلم علاوه بر خاطرهانگیز بودن، سطح بالایی از فیلمسازی را به نمایش گذاشته است. از جمله بازیگران این فیلم میتوان به جک نیکلسون در نقش جک تورنس اشاره کرد.
«باشگاه مشت زنی» رمانی اثر چاک پائولانیک نویسندۀ آمریکایی است که در سال 1996 منتشر شد. داستان کتاب دربارۀ باشگاه مشت زنی و شخصیت اصلی بینام رمان است که دچار بیخوابی و اختلال تجزیۀ هویت شده است. او روزی به فکر راهاندازی یک باشگاه میافتد، یک باشگاه مشت زنی زیرزمینی... این کتاب یکی از پرفروشترینهای آمازون بود و در ردۀ برترین کتابهای کتابخانههای ایالات متحده باقی ماند. کمی بعد از انتشار این کتاب، دیوید فینچر فیلمی بر اساس داستان باشگاه مشت زنی ساخت و باعث شد این کتاب دوباره وارد لیست پرفروشترینهای آمازون شد.
با اینکه انتهای کتاب و فیلم بسیار از هم متفاوت است اما این فیلم تبدیل به یکی از مشهورترین اقتباسهای سینمایی شد. «باشگاه مشت زنی» تبدیل به فیلمی فوقالعاده محبوب و بسیار بزرگتر از کتابش شد. معمولاً کتابها جزئیات بیشتر و عناصر داستانی بیشتری دارند اما اینجا برعکس بود و فیلم جزئيات بیشتری به داستان اضافه کرد و بسیار دراماتیکتر بود. البته بازیگران شگفتانگیز این فیلم از جمله برد پیت، ادوارد نورتون و هلنا بونهام کارتر نیز همگی به نوبۀ خود نقشی اساسی در موفقیت این فیلم داشتند و در مجموع توانستند فیلمی خیرهکننده بسازند که از کتاب پیشی بگیرد.
اکثر مردم نمیدانند که «فارست گامپ» در واقع یک کتاب بود و بعدها به فیلم تبدیل شد. «فارست گامپ» رمانی نوشتۀ وینستون گروم نویسندۀ آمریکایی است که در سال 1986 منتشر شد اما چندان مورد توجه قرار نگرفت. در این رمان نویسنده داستان شخصی به نام «فارست گامپ» را بیان میکند که هوش چندان بالایی ندارد و خنگ محسوب میشود. با اینحال به خاطر برخی تواناییهای دیگرش در برخی موارد نابغه به حساب میآید. او دنیای سادهای دارد، بسیار سادهدل است و به همه چیز به سادهترین شکل ممکن نگاه میکند. در سال 1994 کارگردان رابرت زمیکس اقتباسی از کتاب «فارست گامپ» را در ژانر کمدی-درام منتشر کرد که این فیلم با بازی تام هنکس بسیار موفق و پرفروش شد و شش جایزۀ اسکار به دست آورد. این فیلم تفاوت بسیار زیادی با رمان دارد اما بسیار موفقتر از کتاب عمل کرد.
آروارهها
«آروارهها» رمانی نوشتۀ پیتر بنچلی نویسندۀ آمریکایی است که در سال 1974 منتشر شد. در این کتاب نویسنده داستان یک کوسۀ سفید بزرگ را روایت میکند که در ساحل یک شهر کوچک تفریحی به شکار میپردازد و سه مرد سعی میکنند که این کوسه را بکشند. نویسنده بعد از شنیدن داستان حملۀ کوسهها به یک ماهیگیر نیویورکی در سال 1971 خیلی به حملات کوسهها علاقهمند شده بود و شروع به نوشتن رمانی بر همین اساس کرد. خواندن کتاب «آروارهها» سرتان را گرم خواهد کرد اما آنچنان به یادماندنی نیست. تهیه کنندگان فیلم «آروارهها»، ریچارد دی زانوک و دیوید براون این کتاب را خواندند و بیدرنگ به این نتیجه رسیدند که پتانسیل خوبی برای تبدیل شدن به یک فیلم موفق دارد.
این کتاب در سال 1975 به کارگردانی استیون اسپیلبرگ تبدیل به یک فیلم دلهرهآور شد و بر روی پردۀ سینما رفت. فیلم «آروارههای» اسپیلبرگ میلیونها انسان و چندین نسل را از آبهای آزاد ترساند. این فیلم اولین فیلم مهم اسپیلبرگ بود و همین فیلم برایش شهرت جهانی آورد. قرار بود این فیلم چندین صحنۀ بزرگ، گنگ و پرسروصدا از کوسه را به نمایش بگذارد اما چون کوسۀ مکانیکی فیلم چندان خوب عمل نکرد اسپیلبرگ مجبور شد کمی فیلم را تغییر دهد و آن را تبدیل به شاهکار کرد. تهیهکنندگان عملاً تمام داستانهای فرعی رمان که بر روی کوسه و شخصیتهای اصلی داستان تمرکز داشت را حذف کردند اما این اقتباس تبدیل به پردرآمدترین فیلم در تاریخ سینما و اولین فیلم پرفروش تابستان سال 1975 شد. این فیلم توانست برندۀ چهار جایزۀ اسکار و همچنین گلدن گلوب و بفتای بهترین موسیقی شود. سه دنبالۀ فیلم که بعداً ساخته شدند چندان موفق نبودند. از جمله بازیگران این فیلم میتوان به روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس و لورین گری اشاره کرد.
جایی برای پیرمردها نیست
کتاب «جایی برای پیرمردها نیست» داستان جذاب و تاریکِ نویسندۀ آمریکایی کورمک مککارتی است که ابتدا داستان را به عنوان فیلمنامه نوشته بود. این کتاب در سال 2005 منتشر شد و داستانش در مجاورت مرز مکزیک و ایالات متحده در سال 1980 اتفاق میافتد. این کتاب روایتی از یک معاملۀ غیرقانونی مواد مخدر در تگزاس است. کتاب «جایی برای پیرمردها نیست» در سال 2007 به نویسندگی و کارگردانی جوئل و اتان کوئن تبدیل به فیلم شد و چهار جایزۀ اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامۀ اقتباسی را از آنِ خود کرد.
خاویر باردم در نقش یک آدمکش فراری و تامی لی جونز در نقش کلانتر شهری کوچک با بازی خیرهکنندهشان تمامی تماشاگران این فیلم را به وجد آوردند. این فیلم مهیج روانشناختی هیجانانگیز احتمالاً بهترین فیلمی است که برادران کوئن تابهحال ساختهاند. این فیلم بسیار به کتاب وفادار بود و هنگام اقتباس تغییرات بسیار کمی بر روی آن داده شد. این اقتباس به اندازۀ خود رمان، ادبی به نظر میرسد. برادران کوئن به تماشاگران اجازه دادهاند تا خود را در دنیای بدبیانه و نهیلیستی فیلم غرق کنند.
پدرخوانده
افسانۀ اراذل و اوباش ماریو پوزو، نویسندۀ ایتالیایی-آمریکایی و برندۀ دو بار جایزۀ اسکار، با نام «پدر خوانده» در سال 1969 منتشر شد. نویسنده در این کتاب تاریخچۀ زندگی ویتو کورلئونه رئیس مافیای شهر نیویورک و شبکۀ گانگسترهایش را شرح میدهد. این کتاب یک ماجراجویی سرگرمکننده بود و مخاطبان انگلیسی زبان را با کلمات ایتالیایی بسیاری آشنا کرد. اما فیلم فرانسیس فورد کاپولا که در سال 1972 با مشارکت خود نویسنده ساخته و اکران شد به طور گسترده تبدیل به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ سینما شد. کاپولا با کوتاه کردن بسیاری از داستانهای فرعی کتاب (که البته برخی از آنها را به فیلم پدر خواندۀ ۲ اضافه کرد) تمرکز داستان را بر جوانترین شخصیت یعنی مایکل کورلئونه با نقش آفرینی آل پاچینو قرار داد.
داستان فیلم به جز جزئياتی از پیشینۀ شخصیتها چندان از رمان پیروی نمیکند. مهمترین انحراف فیلم از رمان این بود که رمان پایان مثبتتری نسبت به فیلم داشت و در کتاب کانی کورلوئه تصمیم مایکل برای به دست گرفتن تجارت پدر را میپذیرد. مارلون براندو نیز در این فیلم نقش ویتو کورلئونه را بر عهده داشت. این فیلم تقریباً 269 میلیون دلار در سرتاسر جهان فروخت و جوایز مختلفی از جمله سه جایزۀ اسکار و پنج جایزۀ گلدن گلوب و یک گِرمی به دست آورد. این فیلم یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب میشود.
فهرست شیندلر
«فهرست شیندلر» با عنوان اصلی Schindler’s Ark یک رمان تاریخی برندۀ جایزۀ بوکر است که رماننویس استرالیایی توماس کنیلی آن را در سال 1982 منتشر کرد. نام کتاب موقع انتشار در ایالات متحده به «فهرست شیندلر» تغییر کرد. این رمان در سال 1983 نیز برندۀ جایزۀ کتاب لس آنجلس تایمز شد. داستان کتاب دربارۀ اُسکار شیندلر یکی از اعضای حزب نازی است که با نجات جان 1200 یهودی در جریان هولوکاست تبدیل به یک قهرمان میشود. این کتاب برگرفته از افراد و رویدادهای واقعی است و نویسنده فقط گفتوگوها و صحنههایی تخیلی به آن اضافه کرده است. در سایۀ اقتباس سینمایی از این کتاب به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بود که این رمان با استقبال بسیار زیادی مواجه شد. استیون اسپیلبرگ فیلم «فهرست شیندلر» را در سال 1993 بر روی پردۀ سینما برد که در نتیجه این فیلم تبدیل به یکی از معروفترین و مشهورترین آثار سینمایی و همچنین یکی از درخشانترین فیلمهای این کارگردان شد.
در این فیلم درام-تاریخی حماسی لیام نیسون در نقش شیندلر، رالف فاینس در نقش افسر اساس و بن کینگزلی در نقش ایتزاک استرن حسابدار یهودی شیندلر به ایفای نقش پرداختهاند. اسپیلبرگ این فیلم را به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری کرد و میخواست این فیلم بیشتر به یک مستند سینمایی نزدیک باشد. از نظر اسپیلبرگ نمایش سیاه و سفید فیلم نشاندهندۀ خود هولوکاست بود: «هولوکاست زندگی بدون نور بود. برای من رنگ نماد زندگی است و برای همین فیلم دربارۀ هولوکاست باید سیاه و سفید باشد.» فیلمبردار نیز میخواست با سیاه و سفید کردن فیلم حس بیزمانی را خلق کند. این فیلم توانست هفت جایزۀ اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامۀ اقتباسی و بهترین موسیقی متن را به دست آورد. همچنین این فیلم هفت جایزۀ بفتا و سه جایزۀ گلدن گلوب را از آنِ خود کرد. در سال 2007 این فیلم در رتبۀ هشتمِ فهرست 100 فیلم برتر آمریکایی تمام دوران قرار گرفت. کتابخانۀ کنگرۀ ایالات متحده این فیلم را از لحاظ «فرهنگی، تاریخی و زیباییشناسی» مهم دانست.
دیوانه از قفس پرید
«دیوانه از قفس پرید» یا «پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته» در اصل رمانی نوشتۀ کن کیسی است که در سال 1962 منتشر شد. داستان رمان در یک بیمارستان روانی در ایالت اورِگِن در غرب آمریکا میگذرد و مطالعۀ فرآیندهای نهادی و ذهن انسان و نقدی بر روانپزشکی و ادای احترام به اصول فردگرایی است. مجلۀ تایم این رمان را در فهرست «100 رمان برتر انگلیسی زبان از سال 1923 تا 2005» قرار داد. بو گلدمن در سال 1975 فیلمی با اقتباس از همین رمان به کارگردانی میلوش فورمن ساخت و منتشر کرد که این فیلم برندۀ پنج جایزۀ اسکار شد. این فیلم درام-کمدی روانشناختی توانست بسیار محبوبتر از رمان پیش رود. در فیلم بازیگرانی همچون جک نیکلسون، لوئیز فلچر، ویل سامپسون و کریستوفر لوید به ایفای نقش پرداختهاند. عوامل فیلم تصمیم گرفتند این فیلم را در بیمارستان ایالت اورگن و در یک بیمارستان روانی واقعی فیلمبرداری کنند.
مدیر بیمارستان با این کار موافقت کرد و خودش نیز در نهایت در نقش شخصیت دکتر جان اسپایوی به ایفای نقش در این فیلم پرداخت. برخی بازیگران شب را در بخشهای این بیمارستان روانی میخوابیدند. مدیر بیمارستان میخواست بیمارانش نیز در این فیلم به ایفای نقش بپردازند که عوامل موافقت کردند. کارگردان بعداً متوجه شد که ظاهراً برخی از این بیماران جنایتکارهای روانی بودند! این بیمارستان روانی هنوز دایر است با اینحال ساختمانهای اصلی آن که در فیلم دیده میشوند تخریب شدهاند. به عقیدۀ بسیاری فیلم «پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته» یکی از بهترین فیلمهایی است که تاکنون ساخته شده و این فیلم در رتبۀ سیوسومِ فهرست 100 فیلم برتر آمریکایی تمام دوران قرار گرفت. این فیلم دومین فیلمی بود که برندۀ پنج جایزۀ مهم اسکار (بهترین فیلم، بازیگر نقش اول مرد، بازیگر نقش اول زن، کارگردان و فیلمنامه) شد، اتفاقی که پس از فیلم «سکوت برهها» نیفتاده بود. همچنین این فیلم برندۀ جوایز گلدن گلوب و بفتا نیز شد.
کلام آخر
بههرحال تبدیل یک کتاب به نسخۀ سینمایی کاری بس دشوار است مخصوصاً اگر این کتاب طرفداران زیادی داشته باشد. به نظر شما چه چیزی باعث میشود که یه اقتباس سینمایی عالی از کتابی ساخته بشود؟ نظر خود را با ما اشتراک بگذارید و آن موقع متوجه میشوید که شما تنها کسی نیستید که فیلمهای خاصی را به کتابهایشان ترجیح میدهید!
اگر دوست دارید کتابهای پرطرفداری که در این پست معرفی شده است و بسیاری کتابهای دیگر را تهیه کنید میتوانید سری به فروشگاه اینترنتی سیبوک بزنید و از تخفیف کتاب این فروشگاه استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حسرت؛ در ستایش زندگی نازیسته
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب اعمال انسانی: کاوشی در احساسات عمیق بشری
مطلبی دیگر از این انتشارات
سایکوسایبرنتیک؛ روانشناسی تصویر ذهنی