با اینکه من تجربه زاییدن نداشته ام و احتمال زیاد (با اینکه مرد هستم نمیگم قطعا اینجا هیچی بعید نیست) هیچ وقت نمی زام اما به جد معتقدم زاییدن خیلی شبیه نوشتن است. همانطور که یه زن حتما باید بچه داخل شیکمش رو به دنیا بیاره و نمیشه بگه نمی خوام یا مثلا وابسته اش شدم یا اینکه زاییدن درد داره و من توانش رو ندارم و مجبور است بزاید آنچه را که در اوست یک نویسنده آماتور غیرحرفه ای سر شلوغ و ازاینجور چیزها هم نمی تواند بگوید نمی خواهم و وقت ندارم و این حرفا حتی اگر ساعت ۳.۵ بامداد مشغول نوشتن باشد یا از آن مهم تر شما موقع زاییدن برایتان مهم نیست خاله جاری تان در مورد بچه تان که به دنیا آمده چه حسی دارد یا نظرش در مورد قیافه اش چیست (تازه گیریم بد قیافه اصلا بزرگ میشه خوشگل میشه) به همین نسبت برای آن نویسنده یادشده هم مهم نیست نظر شمای خواننده در مورد نوشته اش چیست چون باید میزائیده و چاره ی دیگه ای نداشته. پس اینقدر فکر نکن و فقط بزا آنچه را که باید.