ویرگول
ورودثبت نام
آلتین🥀
آلتین🥀پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
آلتین🥀
آلتین🥀
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

رزی در دنیای زیرینp13

با دوتا لیوان کاغذی با آرم استارباکس بر می گردم .

یکی از آن دو لیوان داغ رو به او می دهم .

با لحنی که انگار ‌به حرفی که می خواهد بزند مطمئن نیست می گوید :

- میرا میشه از اینجا بریم ؟

صدایش با صدای دستگاه قهوه ساز قاطی می شود و من بدون حرف اول کیفم رو بر می دارم و بعد دست او را می گیرم و از سرجایش بلندش می کنم .

تا خود صبح در خیابان های نیویورک راه می رویم .

تنها سئوالی که ازش می پرسم اینه:

- تاحالا به دنیای آدم ها نرفته بودی ؟

وقتی به اتاق خوابم رسیدیم جواب داد:

- نه ، می خواستم با تو تجربه اش کنم .

********

کالایاس از صبح مرا تنها تو کل قصر رها کرده فقط با یک کاغذ که به زبون اینگیلیسی با غلط های عجیب و غریب چند تا آدرس نوشته بود که به زور پیدا شون کردم و رفته ام ؛

ولی خب نتیجه اش شده کسی که حتی خودم هم نمی شناسمش!

موهام رو به صورت شلخته بالا گوجه کرده است و چتری پروانه ای که برایم زده است رنگ پایین موهایم رو به نمایش می گذارد تا کسی نتونه بگه من یک شیطان نیستم .

چشم هایم رو با خط چشم ظریفی کشیده تر و مشکی تر کرده است .

لب هایم رو هم سرخ کرده است .

همه ی زن ها در همه مهمانی هایی که تو دربار کالایاس گرفته می شد سراسر قرمز جگری یا از بقیه ی طیف ها می پوشیدند ؛ ولی من پیراهن عروسکی تا رانی که کمر جذب داشت و یقه ای دکلته با دو بند نازک که به جز زیپ آن تنها نقطه ی اتصالش به بدنم بود .

کمی از یکی از عطر های خنک روی میزم بر می دارم و می زنم .

برای سختی کفش هایم آن ها رو کنار اتاقم گذاشته ام .

درست آن سر کنار آیینه قدی بلند .

از کسالتم کم شده است و فقط کمی صدایم گرفته است .

طب کالایاس همون صبح قطع شد .

روی تخت نشسته ام و پاهایم رو روی هم انداخته ام .

ساعتی نیست که بگویم صدایش روی عصاب خط انداخته ام است فقط صدای نفس های خودم .

بوی هم جز عطر من نیست و البته کالایاس با آن کت و شلوار زرشکی که مشکی بودن چشم هایش رو بیشتر به رخ می کشید .

نه ثانیه ای صبر می کنه و نه ماتم می شود .

حرکت بدتری می زنه .

با دو قدم سر جمع از دم در بزرگ چوبی اتاق به وسط آن که تخت خواب با آن تور مشکی قرار دارد می رسونه .

کی وقت کرد کفش هایم رو از جلو در برداره و بدهد دستم تا پام کنم .

آن پاشنه بلند هایی ۱۵ سانتی سوزنی رو پام می کنم .

جلویش تیز است و قرمز ورنی .

برق می زند .

بازوی کالایاس رو می گیرم و او می گوید :

- کل مراسم از بغلم تکون بخوری ، آیینه های تو اتاقت رو بر می دارم .

می دونم رژ لبم نمی مالد برای همین بدون تلاش کردنی که خودم رو به گونه اش بر سونی می بوسمش و می گویم :

- ولی تو هم موهای مشکی - قرمزت رو خوب رفتی کوتاه کردی !

از راه رو هایی با فرش قرمز و چراغ های پر نور زرد با لوستر هایی بسیار بزرگ و دیوار های مشکی می گذریم .

روی هر دیواری عکسی از نقشه ی بلک رز تو دوره های مختلف بود .

او گفت :

- قصرت رو دوست داری ؟

با چشم های گرد شده ام نگاهش کردم و با همون وضعیت پرسیدم :

- قصرم؟!

او درحال جواب داد دستش رو روی کمرم می گذارد.

گرمای دستش رو از زیر پارچه احساس می کنم و بعد صدای بمش رو می شنوم :

- آره، کلش برای تو .

زمانی که ۱۱ سالم بود مادربزرگم دستور ساخت قلعه ای رو دور از مرز جنگل جنون دقیقا بین رز سیاه و نیلوفر آبی داد .

یا بهتر بگویم مرکز این حکومت .

من اون زمان فقط قدرت ذهن خوانی داشتم و قدرت اصلیم هنوز خودش رو نشون نداده بود .

اخر عمر او قدرت من خودنمایی کرد و مادربزرگم وصیت کرد که من با رز های که خودم پرورش می دهم اینجا رو مخفی کینم از دید بقیه ی اهریمن ها .

بهم گفت که وقتی ، زمانش فرا برسه رز ها کم کم خشک و پژمرده می شوند و بعد قصرت به نمایش گذاشته می شود .

اینجا برای تو میرا .

فقط تو .

وقتی که بشی ملکه ی اینجا می برمت قصر اصلی بلک رز رو نشونت

عجیب غریبقهوه سازپاشنه بلند
۵
۰
آلتین🥀
آلتین🥀
پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید