شاید کمی اشک ، بتواند مرهمی باشد بر روح ، خسته و سر بلندم .
شاید چیزی که هنوز نیامده است ، بتواند رد خنجر زهرآگین این زخم کهنه و چرکین را، التیام ببخشید .
شاید این بار ، زندگی بوی ماندن دهد نه فروپاشی؛ نه بوی روز های زود گذری که رد شان تا سال ، تیکه ای قلبت را می سوزاند .
شاید این بار ، این حرف ها ، این احتمالات مجهول ، سوشیایی باشد ، برای نجات نجاتم .
دستی باشد که مرا از قله تاریکی به بالا بکشد و ندارد که غرق شوم .
شاید این بار ، اشک هایم بتوانند او را زنده کنند .
شاید موهای کوتاهم بتوانند او را از پایین قلعه به ، پیش خود برسانند .
شاید این بار نوبت من است که پایین بپرم .
دست هایم رو از دو طرف بدنم بگشایم و بگذارم ، باد موهای را از هم بدرد و نقاب هایم را از پوست صورتم جدا کند ، تا چهره ی واقعیم هویدا شود .
شاید این بار ، دنیا به کام خویش بچرخد ، شاید بخواهد ، شاید .... شاید بخواهد که این بار برگه برنده بازی ، در دست من باشد .
تا بتوانم آن شرطی که بسته ام را برنده شوم
ای سوشیا عشق در کجا نهان شده ای ؟
ای تاسیان من ، کجایی ؟
ای تو کیستی ؟ که مرا کرده ای شیدا خود!
ای تو کیستی که شده ای امپراتور ، امپراتوری من .
جان جانان ، ای دل و دل داده ی من ، ای باده ی ناب ، تو کیستی ؟
تو کیستی که چنان مرا در هاله ای از ابهام و ملال ، زندونی غربت کرده ای؟
تو کیستی که مرا در دریاچه ی قیر گون ، شب چشمانت ، چشم های تاسیانت رها ساخته ای ؟
رهایی که مرگ است تاوانش ، آزادی که ثانیه های دنیا فانی قادر نیست ، آن را در کلمات بگنجاند .
زهر چشم هایت مرا به بستر مرگ فرا خواند ، ای عزیز کرده ی ، الهه ی مرگ .
ناوک نگاهت چنان روحم را از هم گسست که حتی...
پ.ن: نامه ای که واسطه اش بودم برای نوشتن و نهان کردن از دید عالمیان .
زبان او قاصر بود برای نوشتن ، ولی من شده ام زبان مخفی او ، بارکش تاسیان او
کیمیاگری از ژرف ، نگاه تب آلود ات ، که درد داشت که آماده ی رقصیدن بر لب تیغه ی سقوط بود .
ای عشق نهان ، او دوست دارد ، حتی اگر بلد نباشد بر زبان جاری اش کند ، ای زهر و پادزهر او ؛ نگاهش کن .
او را با آن دیدگان خیس بنگاه، او شایسته است .
دوست دار شما؛ التین...
نویسنده ای که خود را میان ، هویدایی گمگشته دید
نام مجوعه : نامه های متوالی
نامه ی اول : ۱۴۰۴/۸/۲۷ 3 شنبه
مدت نامه های : 7 شب
شبی یک پارت منتظر باشید ....

دوست دار شما؛ التین ؛ نویسنده ای که خود را گمگشته در میان هویدایی دید