ویرگول
ورودثبت نام
آلتین🥀
آلتین🥀پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
آلتین🥀
آلتین🥀
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

مکعب سفید

دارم یک کتاب بلند می نویسم به نام : مکعب سفید .

نوشته ی A.F

ژانرش : معمایی جنایی - راز آلود- عاشقانه - کل کلی و کمی طنز است .

در اصل ۳ تا ژانر اول موضوع کل داستان هست و گاهی طنز هم وارد می کنم .

شاید از فردا شروع روع کنم پارت گذاری رو گفتم شایدا.

اگه تعداد صفحاتش کم باشه ممکنه بزارم برای هفته ی آینده.

مقدمه :

با بوی رنگ چشم هایم رو باز می کنم !

با باز شدن چشم هایم نور سفید زیادی حمله به مردمک هایم می کند و مغز خسته و درمانده ام در یک حرکت سریع ؛ ولی خوش آیند فرمان بسته شدند پلک هایم رو می دهند .

برای بودی شدید رنگ نفس هایم کوتاه شده اند و سینه ام به خس خس افتاده است .

دست هایم رها در کنارم هستند .

آروم آروم پلکا خسته ام رو از روی هم باز می کنم و چند بار پشت سر هم آن دو رو روی هم می کوبم تا بتوانم درست ببینم .

در یک اتاق کاملا سفید گیر افتاده ام .

این اصلا نسبت به پسر درشت اندام و قد بلند با موی طلایی که کنار اتاق لم داده است مهم نیست .

صدایش بم و خش دار است .

اتاق سفید ، سفید ، سفید و بی پایان .

سعی می کنم تمرکزم رو روی کلامت او بگذارم :

- بازی شروع شد ....

داستان طنزکتاب
۱۲
۱۱
آلتین🥀
آلتین🥀
پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید