اگر در حوزه نویسندگی کتاب خوانده باشید؛ مطمئناٌ اسمش مغزتان را آغشته کرده است به لذتی که بعد از خواندن کتاب دست خواهید یافت. اگر هم که تا به حال نشنیده اید، خوشا بحالتان کتابی برای شروع جستارنویسی و خاطرهپردازی یافتید که بخوانید. تا اکنون که ۱۰۷ صفحه از آن _چیزی حدود ⅓ کتاب_ را خوانده ام، چیز های زیادی دردم را دوا کرده است که مگو و مپرس. ادر لارا از شما تمنا میکند زمان هایی برای نوشتن اختصاص دهید و هر موقع هم که ذهنتان قفل کرد و به قولی وقفهی نویسندگی (Writer's Block) پیشآمد، آزادنویسی کنید و هر چه به ذهنتان میرسد بنویسید حتی اگر به قول مادربزرگم هادارانپاداران باشد هم اشکالی ندارد. فقط بنویسید.
دیگر وقتتان را نمیگیرم برویم سراغ تمرین اول:
این تمرین که اول از همه به آن اشاره شده بود یک قرار ۵۰۰ کلمه ای بود که بسته به شخصی سازی خودتان میتوانید دستکاری اش کنید. ماجرا از این قرار بود که شما با یک یا چند نفر دیگر یک گروه در جایی مثل تلگرام تشکیل میدهید، هر هفته (باز هم گفتم میتوانید دستکاری اش کنید) ۵۰۰ کلمه یا بیشتر _که چیزی حدود حداقل دو صفحهی کتاب میشود_ بنویسید و در آن گروه به اشتراک بگذارید همه مال یکدیگر را در فضایی مانند گوگل میت بخوانید (میتوانید هم جدا بخوانید ولی اگر یک نفر بلندبلند بخواند دیگر لازم به صرف کردن وقت اضافی نیست).
اصرار نویسنده جایی بوده که اصل ماجرا هایلایت کردن قسمتی که از آن نوشتهی دیگران خوشتان آمده است. نوشته های دیگران را که هایلایت میکنید با خودشان جشن میگیرند و صدای درونیشان خواهد گفت: «ایولا، پس یعنی من یک جمله ای نوشتم که ممکنست سالها در ذهنشان حک شود؟؟» و اینگونه است که انگیزه ی بیشتری برای نوشتهی بعدی پیدا میکنید و ادامه میدهید.
در آخر باید بگویم درست است که کتاب در رابطه با جستارنویسی و خاطرهپردازیست اما این نوشته تان میتواند راجب هر موضوعی باشد...
شاید تمرین های دیگری هم باشد که بعدا آن ها را هم منتشر میکنم ولی فعلا بدرود تا مطلبی دیگر.