دوستان عزیز اگر صادقانه بخواهیم از خودمون بگیم باید از همان خطا ها و ندانم کاری های دوران جوانی شزوع کنیم واز تجربه های آن
اگر این مقاله را تا آخر بخوانید شاید بتوانید خیلی ها را که در دام اعتیاد افتاده اند را نجات دهید
و عزیزانی که ممکنه انواع مواد مخدر را تجربه ویا درحداقل در دام یکی از آنها و انواع مختلف مشروبات الکلی و تریاک و انواع مشتقات آن و کوکائین هستند را نجات دهید
گفتم اول از سیگار شروع کنم ولی گفتم ترک سیگار کار هر کسی نیست این کار پهلوان ها ست
ودرآخر کامنیت ها مینویسم اما جریان پهلوان اینه که مولوی میگه .. ای شهان ما کشتیم خصم برون ... مانده خصمی بدتر از آن اندرون
... پهلوان واقعی کسیه که نفس خودش را بکشه
پهلوان واقعی میدونه اگه بگه ترکش میکنم یعنی باید با هاش ویا برایش مبارزه کنه و اذیت میشه
اما پهلوان واقعی دلیلش را پیدا میکنه
ومیگه تمام
قبل از شروع برای اینکه بدونید کمک به معتادین چقد ر خوبه و در دنیا چقدر از آن تقدیر میشه مثالی از مثنوی می آورم
مولوی میگه گاوی را به فرنگ بردند شرح ماجرا به همون زبان مثنوی بهتره ... گاو از فرنگ باز آمده
.. می پرد از این سران تا آن سران ..
. زان همه عیش و خوشی ها و مزه ..
. او نبیند غیر قشر خربزه
. بنظر بنده این حکایت مشابه وضعیت معتادین در جوامع مختلف است تمام کسانی که بدنبال اعتیاد رفتند بدنبال حل معما های آفرینش بودند و اینکه میخواستن به دیگران ثابت کنند
ترک میکنند وخواستن همون توانستن است
اما وقتی گرفتارش شدند تمام فکر و ذکرشون همون ماده مربوطه مثل خربزه شد چون دیگه گاو شدند و نمی تونند آنهمه زیبائی
و این همه عیش و خوشی و انواع و اقسام مختلف آن
مثل اینهمه غذاهای خوشمزه تماشای باغ ها ؛ کوه ها ی سر به فلک کشیده و به تماشای بی نهایت زیبای ستارگان مشغول شود
آزادی را خودش از خودش می گیره
و با تنهانی خودش حبس می کنه
ومیگه خدایا کمکم کن برای ترک سیگار هیچ چیزی بالاتر ارتقاء دید انسان نیست .. در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
در این شعر میبینیم که در پرداختن به خود تاکید شده و گفته در زمینی که از آن خود تان نیست، خانه نسازید و در بیت دوم آن سرسخن با کسانی است که در مبارزه، مثلا با سیگار خود را باخته و خود را با دیگران به اشتباه گرفته . هستند کسانی که تا پایان عمر بیگاری و برد گی برای سیگار میدهند و فکر میکنند که به خود خدمت کرده اند.
چنانکه میدانیم هر امری را با ضد آن بهتر میشود، شناخت.
در اینجا برای دستیابی به درک درست از «ترک سیگار» بهتر است بدانیم
« بدن سالمی که سیگار نمیکشد حتی در سن هفتاد سالگی مانند بز کوهی میتواند سر یع و خستگی نا پذیر از دشت و کوه بالا برو د » یعنی چه؟ مولوی میسراید:
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد، وصف مردمی
اوی او رفته پری خود او شده
تُرک بی الهام تازی گو شده
خویشتن نشناخت مِسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش را بر دلقی دوخت
صد هزاران مار و کُه حیران اوست
او چرا حیران شده و مار دوست
در این شعر هم، انسان به نوعی جایش را عوض کرده و حیران مار مانده،
در واقع این خودش از خودبیگانگی است؛
خود بیگانگیای که امروز بیشتر دامنگیر انسانهای شِبه روشنفکر جامعۀ ماست،
انسانهای که خود را با دیگران عوضی میگیرند و سراپا فریفته دیگران شدهاند و از خود خالی.
بگونۀی که با عقل دیگران میاندیشند، با چشم دیگران میبینند،
با گوش دیگران میشنوند
و با زبان دیگران حرف میزنند.
مولانا خطاب به این گونه انسانهای میسراید:
چشم داری تو، به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهی بیخبر
گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشی گرو
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم به گوش دل بسپاریم و؛
با عقل خود بیندیشیم
، با چشم خود بنگریم و با گوش خود بشنویم. و بدان عمل کنیم
برای ترک هیچ چیزی بالاتر ارتقاء دید انسان نیست .. در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
در این شعر میبینیم که در پرداختن به خود تاکید شده و گفته در زمینی که از آن خود تان نیست، خانه نسازید و در بیت دوم آن سرسخن با کسانی است که در مبارزه، مثلا با سیگار خود را باخته و خود را با دیگران به اشتباه گرفته . هستند کسانی که تا پایان عمر بیگاری و برد گی برای سیگار میدهند و فکر میکنند که به خود خدمت کرده اند.
چنانکه میدانیم هر امری را با ضد آن بهتر میشود، شناخت. در اینجا برای دستیابی به درک درست از «ترک سیگار» بهتر است بدانیم که « بدن سالمی که سیگار نمیکشد حتی در سن هفتاد سالگی مانند بز کوهی میتواند سر یع و خستگی نا پذیر از دشت و کوه بالا برو د » یعنی چه؟ مولوی میسراید:
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد، وصف مردمی
اوی او رفته پری خود او شده
تُرک بی الهام تازی گو شده
خویشتن نشناخت مِسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش را بر دلقی دوخت
صد هزاران مار و کُه حیران اوست
او چرا حیران شده و مار دوست
در این شعر هم، انسان به نوعی جایش را عوض کرده و حیران مار مانده،
در واقع این خودش از خودبیگانگی است؛
خود بیگانگیای که امروز بیشتر دامنگیر انسانهای شِبه روشنفکر جامعۀ ماست،
انسانهای که خود را با دیگران عوضی میگیرند
و سراپا فریفته دیگران شدهاند و از خود خالی
. بگونۀی که با عقل دیگران میاندیشند، با چشم دیگران میبینند، با گوش دیگران میشنوند و با زبان دیگران حرف میزنند. مولانا خطاب به این گونه انسانهای میسراید:
چشم داری تو، به چشم خود نگر
منگر از چشم سفیهی بیخبر
گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا باشی گرو
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم به گوش دل بسپاریم و؛ با عقل خود بیندیشیم، با چشم خود بنگریم و با گوش خود بشنویم. و بدان عمل کنیم چیست مستی :
حس ها ؛ مبد ل شدن ؛ چوب گز ؛ اندر نظر صندل شدن .. مولوی
.اما برای ما این تلو خوردن چه .فایده ای خواهد داشت وقتی برای بدن ما مفید نباشد چون قند انگور در خارج تجزیه شده و هر چیزی که میخوریم در بدن ما تبدیل به قند انگور میشود .
و بدن ما قادر نیست قند تجزیه شده در الکل را دوباره به قند انگور اولیه تبدیل کند
و برای همین آنچه در بدن ما وجود خواهد داشت فقط و فقط الکل خواهد بود
و این الکل نمیتواند مانند قند انگور سوخت بدن ما را تأمین کند و اصطلاحاً در بدن ما نمیسوزد
و حالا مقصود از این سوختن چیست؟ مقصود از سوختن اینست 1) بدن ما برای فعل و انفعالات شیمیایی حرارتی ایجاد کند. 2) قسمتهای مختلفی از بدن ما که دچار کمبود مواد هستند آنرا برطرف کند 3) قدرت و نیروی پایدار و ثابتی را برای بدن به ارمغان داشته باشد.
هر ماده غذایی که چنین کاربردی نداشته باشد مضر به بدن خواهد بود. الکل از این نوع ماده محسوب میشود چون ارزش غذایی ندارد در بدن باعث آتشسوزی میشود یعنی علاوهبر اینکه فوایدی عاید بدن نمیکند بلکه هرچه ذخایر در بدن ما وجود دارد همه را به آتش میکشد
و این مسئله است باعث میشود شخص که مشروب مصرف میکند
چون تمام ذخایر موجود در بدنش به تحلیل میرود و میسوزد
سستی و رخوت وجود او را میگیرد
الکل با هر نسبتی با آب مخلوط میشود و آب عضلات گرفته میشود. و برای همین است که افراد الکی بعد از نوشیدن الکل دچار عطش میشوند.
اشخاصی که در اثر مصرف الکل یک گرم الکل در خون آنها وارد شود
تلوتلو راه میروند و افرادی که دو گرم الکل به خون آنها وارد شود بیهوش خواهند شد
و اگر سه گرم الکل در خون وارد شود باعث سستی در بدن و حالت اغما در فرد میشود.
وخیلی از اوقات به مرگ خواهد رسید