Ali kargari hajiabdi
Ali kargari hajiabdi
خواندن ۱۳ دقیقه·۳ سال پیش

در شناخت بهرام بیضایی

بیضایی در سالِ ۱۳۳۸، پس از یک سال ماندن پشتِ کنکورِ دانشگاه و شاهنامه خواندن و با معافی از خدمت سربازی عمومی در قرعه‌کشی، دانشجوی ادبیات فارسی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و سرِ درسِ استادانی از جمله محمّد معین و پرویز ناتل خانلری هم نشست و از طرفی هم به استخدامِ ادارهٔ کلّ ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. ولی نه درسش به جایی رسید و نه کارمندیش: «ادبیات، آن هم به امید اینکه در آن نمایشنامه نویسی درس بدهند، بعد وقتی دیدم خبری نیست، بیرون آمدم. در همان سال پشت دانشگاه یا شاید هم زودتر با آشنایی با اساطیر یونان و روم، که شجاع الدین شفا ترجمه کرده بود، برایم این سوال پیش آمد که چرا اساطیر ما گردآوری و طبقه بندی نشده، و هیچ کار تاویلی و تحلیلی و معناشناسی روی آن انجام نشده.»[۱۹] با استادانِ دانشگاه (صادق کیا و لطفعلی صورتگر) نساخت و درس را ناتمام رها کرد و در دماوند بود که در روستای گیلیارد یک تعزیه دید و فکرش متوجّهِ شیوهٔ ایرانیِ نمایش شد و پژوهش‌هایش را آغاز کرد. همین اواخرِ دههٔ ۱۳۳۰ بود که با داریوش آشوری و جلال آل احمد و هوشنگ کاووسی و همایون کاتوزیان و سیروس طاهباز در جلسه‌های هنری هفتگی در خانهٔ خلیل ملکی شرکت می‌کرد.[۲۰] سالِ ۱۳۴۰ مقالاتی دربارهٔ موسیقیِ فیلم در مجلّهٔ موزیک ایران و سالِ ۱۳۴۱ پژوهش‌هایش در نمایش ایرانی را در مجلّه موسیقی منتشر کرد. همین سال به ادارهٔ هنرهای دراماتیک، که بعدها ادارهٔ برنامه‌های تئاتر (زیرِ نظرِ وزارت فرهنگ و هنر) نامیدندش، دعوت و منتقل شد.

.بیضایی نوشتنِ نقد و پژوهش و مطالب پراکنده دربارهٔ نمایش و سینما در نشریاتِ علم و زندگی، هنر و سینما، آرش، کیهان ماه و غیر از این‌ها را از ۱۳۳۸ آغاز کرده بود.

در ۱۳۴۱ با یک دوربینِ عاریتی یک فیلمِ هشت‌میلیمتریِ سپانلو و مهرداد صمدی دمخور بود. در دبیرستان‌های ابومسلم و دارالفنون درس خواند و در سال‌های آخر دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت.

?

دارالفنون

?

دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران

بیضایی از دارالفنون (که دبیرستان بود)، به فاصلهٔ یک سالِ پربار که در آن شاهنامهٔ فردوسی را خواند، به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران رفت (۱۳۳۸) که تازه به ساختمانِ نوساز در محوّطهٔ اصلی دانشگاه منتقل شده بود؛ ولی آنجا هم نماند و در سالِ نخست دانشگاه را ترک کرد. علی بلوکباشی، که هم‌درسِ بیضایی بود، به یاد آورده که او «دانشجویی استثنایی بود. شخصیتی ساخته و استوار داشت و جوانی خودباور و تمکین‌ناپذیر و در رفتار و بیان صریح و بی‌رودربایستی و جسور بود.»[۱۸]

نخستین کارها – پژوهش و نمایشنامه و یک فیلم

بیضایی در سالِ ۱۳۳۸، پس از یک سال ماندن پشتِ کنکورِ دانشگاه و شاهنامه خواندن و با معافی از خدمت سربازی عمومی در قرعه‌کشی، دانشجوی ادبیات فارسی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و سرِ درسِ استادانی از جمله محمّد معین و پرویز ناتل خانلری هم نشست و از طرفی هم به استخدامِ ادارهٔ کلّ ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. ولی نه درسش به جایی رسید و نه کارمندیش: «ادبیات، آن هم به امید اینکه در آن نمایشنامه نویسی درس بدهند، بعد وقتی دیدم خبری نیست، بیرون آمدم. در همان سال پشت دانشگاه یا شاید هم زودتر با آشنایی با اساطیر یونان و روم، که شجاع الدین شفا ترجمه کرده بود، برایم این سوال پیش آمد که چرا اساطیر ما گردآوری و طبقه بندی نشده، و هیچ کار تاویلی و تحلیلی و معناشناسی روی آن انجام نشده.»[۱۹] با استادانِ دانشگاه (صادق کیا و لطفعلی صورتگر) نساخت و درس را ناتمام رها کرد و در دماوند بود که در روستای گیلیارد یک تعزیه دید و فکرش متوجّهِ شیوهٔ ایرانیِ نمایش شد و پژوهش‌هایش را آغاز کرد. همین اواخرِ دههٔ ۱۳۳۰ بود که با داریوش آشوری و جلال آل احمد و هوشنگ کاووسی و همایون کاتوزیان و سیروس طاهباز در جلسه‌های هنری هفتگی در خانهٔ خلیل ملکی شرکت می‌کرد.[۲۰] سالِ ۱۳۴۰ مقالاتی دربارهٔ موسیقیِ فیلم در مجلّهٔ موزیک ایران و سالِ ۱۳۴۱ پژوهش‌هایش در نمایش ایرانی را در مجلّه موسیقی منتشر کرد. همین سال به ادارهٔ هنرهای دراماتیک، که بعدها ادارهٔ برنامه‌های تئاتر (زیرِ نظرِ وزارت فرهنگ و هنر) نامیدندش، دعوت و منتقل شد.

بیضایی نوشتنِ نقد و پژوهش و مطالب پراکنده دربارهٔ نمایش و سینما در نشریاتِ علم و زندگی، هنر و سینما، آرش، کیهان ماه و غیر از این‌ها را از ۱۳۳۸ آغاز کرده بود.

در ۱۳۴۱ با یک دوربینِ عاریتی یک فیلمِ هشت‌میلیمتریِچهاردقیقه‌ایِ سیاه‌وسفید ساخت و به دوستانش نشان داد. این فیلم باقی نمانده‌است. از این زمان تا ۱۳۴۹ فیلم‌سازی میسّرش نشد و به نمایشنامه‌نویسی و هر وقت شد کارگردانیِ نمایش در گروهِ هنرِ ملّی پرداخت.

دههٔ ۱۳۴۰: نمایش در ایران

.پس از تجربه‌های نویسندگانی چون سید علی نصر و عبدالحسین نوشین و محمّد حجازی، از اواخرِ دههٔ ۱۳۳۰ نمایشنامه‌نویسانی چون علی نصیریان و بیژن مفید و اکبر رادی و غلامحسین ساعدی و محسن یَلفانی و بهمن فُرسی و خجسته کیا و دیگرانی راه‌هایی نو در نمایشنامهٔ فارسی آزمودند و بیضایی نیز از این نسل به‌شمار می‌آید. او از سالِ ۱۳۴۰ به‌طور جدّی به نوشتن نمایشنامه پرداخت. سالِ ۱۳۴۱ عروسکها و غروب در دیاری غریب را نوشت، و سالِ ۱۳۴۲ قصّه‌ی ماه پنهان را به این دو افزود و هر سه را یکجا به صورتِ کتابِ سه نمایشنامه‌ی عروسکی منتشر کرد.

.در ۵ تیرِ ۱۳۴۲ جعفر والی نخستین بار نمایشنامه‌ای از بیضایی را در تلویزیون نمایش داد؛ و این همانا مترسکها در شب (۱۳۴۱) بود که بیضایی از کارهای خامِ خود شمرده و از تجدیدِ چاپش خودداری کرده‌است. در تابستانِ همین سال، امّا، یکی از پرآوازه‌ترین نمایشنامه‌هایش را نوشت، که پهلوان اکبر می‌میرد باشد در این میان بیضایی در سالِ ۱۳۴۳ هشتمین سفر سندباد را نیز نوشته بود، ولی منتشر نکرده بود مگر به صورت شصت نسخهٔ پلی‌کپی.

تماشاخانهٔ شهر» پاریس که در زمانِ وزارتِ آندره مالرو به نامِ سارا برنارد ناموَر بود. در فستیوالِ ۱۹۶۵ تئاترِ ملل دو نمایشِ فرانکو زفیرلّی (نسخهٔ نمایشیِ «ماده‌گرگ»ِ جووانی ورگا و نسخهٔ ایتالیاییِ ژراردو گرییِری از رومئو و ژولیت)[۲۱] بیش از کارهای گروهِ هنرِ ملّی (غروب در دیاری غریب و قصّه‌ی ماه پنهان و آلونکِ کورس سلحشور) پسندیده شد.[۲۲] با این همه، ژان-ژاک گوتیه تک‌پرده‌ای‌های بیضایی را ستود.[۲۳]

?

غلامحسین ساعدی

?

اکبر رادی

?

بهرام بیضایی

«به‌طور رسمی ما سه تئاترنویس داریم: بیضایی، رادی و ساعدی.»
محمود دولت‌آبادی، ۱۳۴۹[۲۴]«ساعدی دق‌مرگ، رادی منزوی و بیضایی پیر شد و کنار گذاشته شد…»


محمود دولت‌آبادی، ۱۳۸۲[۲۵]

.کامیابیِ پهلوان اکبر می‌میرد در جشنوارهٔ مهرِ ۱۳۴۴ و اجرای عمومی در دی و بهمن چشمگیر بود – شاه نیز شبی به تماشای این نمایش به تالار ۲۵ شهریور رفت – و بیضایی را همچون نمایشنامه‌نویسی پیشرو تثبیت کرد. بیضایی، که هنوز امکانِ کارِ سینمایی نیافته بود، اینک در نمایشنامه‌نویسی پایگاهی بلند داشت.اوایلِ همین سالِ ۱۳۴۴ بیضایی با منیراعظم رامین‌فر، خواهرزادهٔ عبّاس جوانمرد، ازدواج کرد؛ که حاصلش سه فرزند به نام‌های نیلوفر (۱۳۴۵) و ارژنگ (۱۳۴۶، مُرده در صدروزگی) و نگار (۱۳۵۱) بود. نمایشنامهٔ دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نیز کارِ همین سال است.سالِ ۱۳۴۵ بیضایی نخستین بار کارگردانی را تجربه کرد: اواخرِ اسفند نسخه‌ای از عروسکها را برای تلویزیون کارگردانی کرد که نخستین بار در فروردینِ سالِ بعد پخش شد.

در سالِ ۱۳۴۶، که پخشِ تلویزیونیِ عروسکها نویدِ کارهای بیشتری در تلویزیون می‌داد، دو طرحِ فیلمِ بیضایی در تلویزیون ملّی ایران گم شد و بدین ترتیب عروسکها شد نخستین و واپسین کارِ تلویزیونی بیضایی. با این همه، بهار این سال دو نمایشنامهٔ تک‌پرده‌ایِ ضیافت و میراث را نوشت، که در پاییز با هم در تالار ۲۵ شهریور به نمایش درآورد. این نخستین نمایشِ زنده‌ای بود که بیضایی کارگردانی می‌کرد. همین سال چهار صندوق را نیز نوشت و در زمستان در نخستین شمارهٔ دفترهای زمانه منتشر کرد.

.بیضایی یکی از چهل‌ونُه پایه‌گذارِ کانون نویسندگان ایران در سالِ ۱۳۴۷ بود. او با هشت نویسندهٔ دیگر بانی هیئتِ مؤسّسِ کانون شد و سپس عضوِ علی‌البدلِ هیئتِ دبیرانِ کانون. از سالِ ۱۳۴۸ نیز به دعوتِ دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در اواخرِ دههٔ ۱۳۴۰ گروهِ دوّمِ هنرِ ملّی تشکیل شد و در چند سالی که بود سرپرستیش با بیضایی بود.سالِ ۱۳۴۹ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سبب شد تا بیضایی دو کارِ نکرده را نخستین بار بیازماید: داستان نوشتن برای کودکان و فیلم‌سازی. حقیقت و مرد دانا را به خواهشِ فیروز شیروانلو نوشت؛ و این نخستین و واپسین آزمونش در این کار بود؛ ولی فیلم‌سازی همان بویه‌ای بود که از نوجوانی در پی‌اش بود و یک بار هم به‌طوری محدود با یک دوربین ساده دست داده بود، ولی این بار می‌توانست فیلمی برای نمایش روی پردهٔ بزرگ بسازد. حاصلِ کار عمو سیبیلو شد، که راهی بود برای آن که بیضایی سرانجام بتواند کارِ سینمایی کند. فیلم‌سازی جدّی‌ترش از دههٔ ۱۳۵۰ مقدور شد، ولی همچنان نشد که فیلمنامهٔ بزرگی چون عیّار تنها را فیلم کند.

پس از ساختِ فیلمِ کوتاهِ عمو سیبیلو در سالِ ۱۳۴۹، نخستین فیلمِ بلندش را در سالِ ۱۳۵۰ ساخت: رگبار. فیلمنامهٔ کاملی در دست نبود، ولی این یگانه داستانی بود که کسی حاضر می‌شد پشتیبانِ ساختش باشد. در واقع بیضایی در دههٔ ۱۳۵۰ پیش از همه در پیِ ساختنِ عیّار تنها بود، که دست نداد. با این همه باربد طاهریِ تهیه‌کننده هزینه‌های رگبار را به هنگام تأمین نمی‌کرد و بیضایی برای به انجام رسیدن فیلم از پدرش پول قرض کرد. رگبار در جشنوارهٔ فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد و پس از جشنواره صدهزار تومان از دفتر مخصوص فرح پهلوی به تهیه‌کننده‌اش رسید،[۲۶] و بدونِ فروشِ گیشه (که رضایت‌بخش نبود) سود کرد؛ ولی هنگامی که طاهری به خاطر بدهی به زندان افتاد، روزنامه‌ها شهرت دادند که «تهیه‌کنندهٔ رگبار» ورشکسته شده. این مسئله موجب بدنامی بیضایی همچون فیلم‌سازی شد که فیلم‌هایش کم‌فروش و زیان‌ده است. سایهٔ این بدنامی تا سی سال بر سر بیضایی ماند، تا هنگامی که سگ‌کُشی رکورد فروشِ سالِ ۱۳۸۰ را شکست.[۲۷].تیرماهِ سالِ ۱۳۵۲ بیضایی با عزّت‌الله انتظامی، داریوش مهرجویی، علی نصیریان، هژیر داریوش، منوچهر انور، اسفندیار منفردزاده، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، هوشنگ بهارلو، بهروز وثوقی، زکریا هاشمی، پرویز صیّاد، نعمت حقیقی و احتمالاً داوود رشیدی از سندیکایِ هنرمندانِ فیلمِ ایرانی استعفا داد؛ و این گروه کانون سینماگران پیشرو را تشکیل داد.[۲۸] سپس‌تر بعضِ تاریخ‌نگاران سینما فیلم‌های نوجو و نوآیینِ این دوره، از جمله کارهای بیضایی و همین «سینماگران پیشرو»، را، به تقلید از اصطلاحِ «موج نوی فرانسه»، «موج نوی سینمای ایران» نامیدند، و آن را جنبشی ضدّ سینمای عامّه‌پسندِ ایران («فیلمفارسی») دانستند. سالِ بعد بیضایی از کانون سینماگران پیشرو نیز کناره‌گرفت.

.. .

سوسن تسلیمی، اواخرِ دههٔ ۲۰۰۰ یا سالِ ۲۰۱۰ میلادی[۲۹]

بیضایی در سالِ ۱۳۵۲ از ادارهٔ برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران، که از سالِ ۱۳۴۸ درش درس می‌داد، منتقل و استادیارِ تمام‌وقتِ نمایش در دانشکدهٔ هنرهای زیبا و مدیرِ دپارتمان هنرهای نمایشی شد.[۳۰] ترقّی چشمگیرِ نمایشِ دانشگاهی در همین اوان آغاز شده بود: گروه‌های دانشجویی مثل گروه تئاتر پیاده نمایش می‌دادند و گروه‌های خارجی هم به دانشگاه رفت‌وآمد داشتند.[پانویس ۱] بیضایی در دانشگاه بیشتر نمایشِ مشرق‌زمین درس می‌داد. به جز استادانی چون پرویز ممنون و حمید سمندریان که هم‌زمان با خودش یا از پیش‌تر در دانشگاه بودند، بیضایی هوشنگ گلشیری[۳۱][۳۲] و داریوش آشوری و محمّد کوثر و حسینعلی طباطبایی و شمیم بهار و حسین پرورش[۳۳] و شاهرخ مسکوب و گلی ترقّی و غفّار حسینی و پرتو نوری علاء و آربی اوانسیان و مهرداد بهار و چند تن دیگر را به کار گرفت و نسلی از هنرمندان ایران در این دانشگاه تربیت شد. غیر از مستمعانِ آزادِ درس‌هایش (مثلاً فاطمه معتمد آریا و کامبوزیا پرتوی)، از شاگردانش در دانشگاه می‌شود عزّت‌الله انتظامی[۳۴] و جمشید لایق و هادی مرزبان و سوسن تسلیمی و احمد آقالو و گلچهره سجّادیه و امین تارخ و مسعود کرامتی و محمود بهروزیان و داوود فتحعلی‌بیگی و اصغر همّت و رضا کیانیان و صدیق تعریف و کیهان رهگذار و سهیلا نجم و جمشید گرگین و رضا فیّاضی و رضا بابک و علیرضا مجلّل و رضا قاسمی و یاسمن آرامی و حمید حمزه و قطب‌الدّین صادقی و حمید احیاء و جمشید ملک‌پور و علی عمرانی و علاءالدّین رحیمی[۳۵] و قاضی ربیحاوی را نام برد. غریب‌پور یاد کرده که در سالِ ۱۳۵۲ بیضایی هزینهٔ جشنی یک‌هفته‌ای در دانشگاه تهران دربارهٔ خیمه‌شب‌بازی را از حسابِ شخصی خود پرداخت.[۳۶] بیرون از دانشگاه تهران نیز شاگردانِ فراوانی نزدِ بیضایی آموزش دیده‌اند. علی ژکان و حمید امجد و محمّدرضا زائری و نادر سلیمانی[۳۷] و متین نصیری‌ها از این جمله‌اند. بعضی از این شاگردان در نمایشِ آثارِ بیضایی با همکاری خودش یا جداگانه کوشش‌ها کردند؛ مثلاً نمایشِ آهو از روی نوشتهٔ بیضایی در تالار مولوی در ۱۳۵۷ به کارگردانیِ حمید حمزه معروف است.[۳۸

  • .منابع

مقالهٔ اصلی: فهرست آثار دربارهٔ بهرام بیضایی

،،

استاد
بهرام بیضایی?

پرترهٔ بهرام بیضایی، کارِ فخرالدّین فخرالدّینی

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید