از بچگی رویای صحبت کردن و نوشتن و خوندن به زبان انگلیسی رو داشتم. هنوز ابتداییم تموم نشده بود که رفتم کلاس زبان. بعد از چند سال بین هم کلاسیام از همه بهتر بودم، اما یخده که درسای دبیرستان سخت شد و با توجیه های الکی که خودم هم می تونم و کیفیت آموزشگاهش بده و داره کلی وقتم تلف می شه دیگه ادامه ندادم. بعد که رفتم دانشگاه و کلا از فضای آموزش و استفاده از زبان دور شدم یا خودم خواستم که دور بمونم آخه همش می گفتم باید وقتم رو برای رشته ی خودم صرف کنم که البته در اون زمینه هم اصلا تعریفی نداشتم، اما حالا واقعا بهونه ی درس و دانشگاه رو ندارم و باید تلاش کنم و این بار اگه بشه از این کوله بار تجربه استفاده کنم. چیه همش تجربه رو تجربه... باید یه چی هم ازش استفاده کرد.
دیشب به جد تصمیم گرفتم شروع کنم اما نه کج دار و مریض، با کلی انرژی اومدم. اولش فکر نوشتن تو ورد و بعد سایت و وبلاگ رو داشتم اما ترسیدم انقد تو این مرحله بمونم که کاری از پیش برده نشه، برا همین من که همیشه خواننده ی خاموش ویرگول بودم تصمیم گرفتم بنویسم. واقعیتش تصور اولیم دفتر یادداشتی برای خودمه که البته اگه با نظرات و همراهی بقیه همراه بشه شاید نظرم به کل عوض شه.