سعید آذرنیا
سعید آذرنیا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

زندگی به شرط چاقو

امروز داشتم در خیابان قدم میزدم وبه نگاهای خسته مردم نگاه می کردم ؟؟

نگاه های پریشان و خسته لباس های تیره وتاریک همانند ذهن وقلب هایشن تاریک سیاه .

فقط در اینجا روشنائی یک چیز را می دیدم و آن چیز آریش کردن صورت خود به ظاهر وانمود می کردن شاد هستیم.

راننده تاکس های که اوضاع خوبی نداشتند ماشین های داغون لباس های کثیف و داخل ماشینم که افتضاح بود . نمی دانم شاید حال خوبی ندارند حالی که خودشان باید به وجود بیا ورند .اگر فقط در روز مقداری تفکر و اندیشه در کار های خود داشته باشند مطمئین هستم زندگی بهتر از اون چیزی خواهد بود که این ها فکرشونو می کنند.

در نگاه اول به مردم شاید احساس خنده در چهره آنها رو ببنید ولی وقتی بیشتر نگاه میکنید ؟ذهن پریشان قلبی پر از تاریکی و نا آرمی های که خودشان به وجود آوردن .

؟؟دلیل اصلی که این همه پریشانی را در این چهرهای آدم ها احساس می کنیم ؟این که راه خودشونو گم کردن راهی که آدم ها رووو به خوشحالی.به امید .و لذت بردن در کنار خانواده یا کسی که زندگی در کنارش به شما امید و لذت میدهد.

؟؟؟این ها همه لذت های هستند که به هیچ وجه به مادیات نیازی نداریم فقط باید مسیر راه خودمونو پیدا کنیم .و بدانیم از این دنیای گرد کروی چه می خواهید؟؟؟

فقط باید بدانیم که هدف ما از این زندگی چه چیز هست و این هدف در زندگی ما را به کجا! به چه چیز! می خواهد برساند؟

یک چیز در زندگی مردم جای خالی دارد واین جای خالی باعث به وجود آمدن یک مسیر انحرافی شده است .

که باعث پراکندگی ذهن آشوب در چهر های مردم هست ؟

کمی تفکر ....................



در حال تجربه کردنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید