تا چند روز پیش اصلا دوست نداشتم در این مورد فکر کنم چی برسه به این که یک پست در موردش بنویسم
ولی امروز میخوام نظر خودم رو در مورد مهریه براتون بگم:
چند روز پیش یه پستی از ویرگول خوندم از <<خانم صداقت>> که در مورد ازدواج و پروانه شدن و این ها نوشته بودن و چون مطلب قشنگی بود لینکش رو برای دوست های نزدیکم فرستادم.
یکی از دوستام بعد خوندن اون پست گفت که با سکه ۱۰ میلیون تومنی منم باشم پروانه میشم
اول حرفش رو متوجه نشدم چون تا اون موقع به قضیه مهریه فکر نکرده بودم ولی این بهانه ای خوبی بود برای این که فکر کردن رو شروع کنم
امروز خودم رو تو یک مجلس خواستگاری تصور کردم که یک مهریه ای رو درخواست دادند و در توانم نیست اون موقع من باید چکار کنم؟
با خودم گفتم که بلند میشم و میرم بیرون یعنی دختری که نتونسته الان منو درک کنه. و چیزی که در توانم نیست رو طلب میکنه.درنتیجه توی زندگی مشترک مون هم نمیتونه منو درک کنه.
حالا زاویه دیدم رو عوض میکنم فکر میکنم که یک نفر برای خواهرم اومده خواستگاری (البته در صورتی که اجازه بدن که من تو قضیه مهریه دخالت کنم) به خواهرم پیشنهاد میکنم که مهریه رو جوری بگیره که قشنگ شاه دوماد رو پا بند کنه.
خب چرا اینقدر تضاد وجود داره؟
چجوری باید به اشتراک رسید؟
دوباره برگردیم به مجلس خواستگاری اینبار میخوام منطقی باشم به جای بیرون رفتن میگم که توانم چقدره و سر یه مقداری با هم به توافق خواهیم رسید.
ولی اگه از اون طرف نگاه کنیم میترسم این رفتارم رو یک جور توهین تلقی کنن و کار رو از کار بدتر کنه.
خب اجازه بدید که با چند تا نکته بحث امروز رو جمع کنم:
---> اول این که زیاد فکرمون رو درگیر مهریه نکنیم و با دادن یگ گرا کار رو به بزرگتر ها بسپاریم.
---> دوم این که بزرگتر ها رو هم آروم کنیم و بگین تا جایی امکان داره کوتاه بیان و پافشاری نکنند.
---> سوم این که صحبت هایی که سر توافق کردن برای مهریه میشه رو توهین تلقی نکنید اینا همه رسم هاییه که الان کار به درست و نادرستیش نداریم.
---> چهارم هم برای این که راحت تر بتونید گرا بدین سرمایه داماد رو تخمین بزنین و بعد ببینید که چقدر مهریه برای پابند کردنش کفایه.
بنظرم همین قدر هم برای این بحث کفایت میکنه.