حدود ۱۲۵ سال قبل تعداد زیادی از پزشکها و محققین غربی میگفتند دوچرخه سواری باعث زشت شدن چهره و چندین بیماری در زنان میشود!
آنها با استناد به تحقیقات علمی میگفتند زنانی که دوچرخه سواری میکنند، صورتشان پر از چین و چروک، چانههایشان دراز، زیر چشمهایشان سیاه، کمرشان خمیده، بدنشان عضلانی و چشمها بد شکل میشود.
نتایج این تحقیقات که همگی هشدار و زنگ خطری برای زنان بودند در نشریات پرفروش عمومی و علمی چاپ میشد.
از معروفترینها مقالهای با عنوان «خطرات پنهانی دوچرخهسواری» به قلم دکتر A. Shadwell در National Review چاپ لندن منتشر شده در سال ۱۸۹۷ است.
بعضی میگفتند تاثیرات فشار به بدن برای پدال زدن است برخی دیگر میگفتند نتیجه تلاش برای حفظ تعادل است و دهها دلیل دیگر مثل لرزش دوچرخه، شکل زین و خستگی به آنها اضافه میکردند.
موضوع فقط زشتی چهره نبود، انواع و اقسام بیماری جسمی و روانی هم در ادامه این تاثیرات مطرح شد. از مشکل آپاندیس، به هم خوردن آناتومی و سنگ صفرا تا سکته مغزی و حتی دیوانگی.
نام این مرض که بیشتر روی زنان تاثیر داشت را گذاشتند صورت دوچرخهای (bicycle face). در بعضی از منابع از نامهای bicycle stare یا bicycle eye استفاده شده چون میگفتند چشمان دوچرخهسوار خیره به جلو و درشت میشود.
نگاهی به نمودار استفاده از نام این بیماری یا علائم آن در کتابها و مقالات بین سال ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۹ به خوبی نشان میدهد که در دهه ۱۸۹۰ این موضوع چقدر سریع اوج گرفت.
بخش انتهایی نمودار یعنی دوران اخیر (۱۹۵۰ به بعد) در کتابها و مقالات مربوط به نقد گذشته است.
خلاصه در دهه ۱۸۹۰ که زنهای اروپایی و آمریکایی تازه سوار دوچرخه شدند و میخواستند از زندگی کلاسیک ویکتوریایی کمی فاصله بگیرند، آنچنان کابوسی برایشان ساختند که باور نکردنی است. کار به جایی رسیده بود که کرمهای صورت «ضد صورت دوچرخهای» به بازار آمد.
همانطور که فکر میکنید همه این حرفها چرند بود اما سوال اینجاست که خب چرا؟ آیا واقعاً دوچرخهسواری مشکلی برای بدن زنان داشت؟
شاید این داستان برای من و شما که در این مکان و زمان زندگی میکنیم و بارها در مقابل دوچرخه سواری زنان به شکلی غیرعادی مقاومت شده است زیاد عجیب به نظر نرسد اما نگاهی به این تشابه تاریخی جالب و روشن کننده است.
دوچرخههای ایمن از حدود سالهای ۱۸۸۰ به بازار عرضه شد. این دوچرخهها سبک، ایمن و ارزان بودند. از همه مهمتر راندن آن مثل مدلهای قبلی سخت نبود.
دوچرخه بعد از اسب تنها وسیله نقلیه تماماً شخصی و خصوصی بود. از اسب هم خیلی بهتر بود؛ نیازی به اسطبل و غذا نداشت و همیشه آماده استفاده بود.
خیابانهای شهرهای بزرگ آمریکا و کشورهای اروپایی به سرعت با دوچرخهها پرشد، مردها با دوچرخه سر کار میرفتند، گروههای دوچرخهسواری راه افتاد و مغازههای تعمیرات دوچرخه باز شدند.
دوچرخههای جدید برای زنها یک نعمت بود. حالا زنها میتوانستند از دوچرخهسواری لذت ببرند.
اما زنها برخلاف مردها چند مشکل داشتند. لباسهایی که زنها میپوشیدند اصلاً برای دوچرخهسواری مناسب نبود. با آن دامنهای بزرگ قفسی شکل سنگین پر دردسر و کلاههای لبهدار، دوچرخه سواری غیرممکن بود. در نتیجه لباسهای زنان دوچرخهسوار به آرامی تغییر کرد.
دامنهای بزرگ و سنگین (crinoline) کنار گذاشته شد و به جای آن دامنهای سبک، شلوار (knickerbocker) یا شلوارک پوشیدند.
گویا دیگر برای زنها اهمیت نداشت آفتاب سوزان به صورتشان بخورد. همان زنهایی که اگر مجبور میشدند در طول روز از خانه خارج شوند حتماً چتر آفتابگیر به دست میگرفتند.
دوچرخه بهانهای شده بود برای دورتر شدن از انزوای خانگی، برای مستقل شدن و برای فاصله گرفتن از جامعه سنتهای تبعیضآمیز.
داستان دوچرخهسواری زنان فقط خروج از انزوای خانه و تفریح نبود. دوچرخه وسیله فمنیسم شد.
زنان فعال در جنبشهای مدنی سوار دوچرخه میشدند. جنبش به رسمیت شناخته شدن حق رأی زنان در ایالات متحده با دوچرخه سواری زنان ارتباط کاملاً مستقیم دارد.
سوزان آنتونی از رهبران حقوق مدنی در سال ۱۸۹۶ گفت:
بگذارید نظرم را درباره دوچرخهسواری بگویم. من فکر میکنم دوچرخه بیش از هر چیز دیگری در دنیا باعث رهایی زنان از سلطه شد. هربار که زن دوچرخهسواری را میبینم، میایستم و شاد میشوم.
دوچرخه باعث شد جنبش تغییر لباسهای ویکتوریایی سرعت بیشتری بگیرد. همه این موارد به نوعی نشان میداد زنها به دنبال نقشهای پررنگتر در جامعه هستند.
همین زیادهخواهی از نظر مردان باعث شد چرندیاتی مثل بیماری صورت دوچرخهای مطرح شود. تعجبی هم نداشت که همه دکترها و محققان تایید کننده این بیماریها و مشکلات مرد بودند.
زنان پرتلاش هم در مقابل این پروپاگاندا بیکار نماندند. رهبران حقوق مدنی این تحقیقات را زیر سوال بردند و رفته رفته مقالاتی از طرف پزشکها در به چالش کشیدن نظریههای قبلی منتشر شد.
زنها هم بدون توجه به این حرفها بیشتر و بیشتر دوچرخهسواری میکردند.
در سال ۱۸۹۷ دکتر سارا هکت استیونسون در مقاله Phrenological Journal میگوید:
دوچرخهسواری هیچ آسیبی به هیچ یک از اعضای بدن وارد نمیکند. در کل باعث بهبود سلامتی میشود. من دوچرخهسواری تا حداقل ۵ سال را توصیه میکنم.
چهره عصبی و درهم فرورفته دوچرخهسواران فقط در تازهکارها دیده میشود. دلیل آن هم ترس و اضطراب ناشی از تلاش برای راندن دوچرخه است. به محض این که دوچرخهسوار مهارت کافی پیدا میکند و با اعتماد به نفس تعادلش را حفظ میکند، این حالتها در چهره دیده نمیشود.
کارخانههای تولید دوچرخه هم که از این کارزار فقط به دنبال سودشان بودند، در کنار زنان ایستادند تا ثابت کنند چنین بیماریها و مشکلاتی وجود ندارد.
در نهایت وجود چنین بیماریهایی به طور کلی رد شد. زنها به حق رای دست یافتند و حقوق آنها در موارد دیگر هم به رسمیت شناخته شد.
صورت دوچرخهای (bicycle face) نمونهای از تلاش سلطهگران با هر وسیلهای حتی دستآویز قراردادن علم برای دستیابی به هدفشان و نمونه خوبی از پیروزی زنان در مقابل آنها است.
اما هنوز هم انسانهایی هستند که به دنبال سلطهجویی و مضایقه با تکیه بر جنسیت هستند.
صورت دوچرخهای بیماری خود جامعه بود. جامعهای که از تغییر و از به خطر افتادن منافع گروههای سلطهجو میترسید.
همین حالا هم این بیماری وجود دارد؛ فقط نامش تغییر کرده است به slut shaming. معادل فارسی خوبی سراغ ندارم. هر کاری مثل نکوهش، مضایقه و تخریب زنان یا مردانی که رفتار و ظاهری برخلاف انتظارهای مبتنی بر جنسیت انجام میدهند مصداق slut shaming است.
در قرن نوزدهم انتظار از زنها این بود که منزوی و وابسته باشند اما دوچرخه داستان را تغییر داد.
بیماری صورت دوچرخهای تلاشی شکست خورده از هدف برگرداندن زنها به نقشهای سنتی بود.
این نکوهشها حالا همه جا هستند. در توییتر، نظرات اینستاگرام، محیطهای کاری، گروههای فعالیت مدنی و ...
در شهر بندرانزلی همان جایی که زندگی میکنم، هر روز کاروانی از زنان و مردان دوچرخهسوار در حرکت دیده میشوند. هر بار آنها را میبینم از شوق لبخند میزنم.
شاید خیلی از آنها هدفشان در ظاهر فقط ورزش، کمک به حفظ محیط زیست و تفریح باشد اما این فقط ظاهر ماجراست.
هدف حرکت از خزر تا خلیج فارس سحر طوسی ساخت مدرسه است اما نتیجه کار او خیلی بزرگتر از مدرسه یا مدرسههایی است که ساخته میشوند.
آنها میراثداران انسانیت هستند. میراث داران تلاش زنانی که از زشت شدن نترسیدند.
عکس از اینستاگرام سحر طوس