یکی بود یکی نبود زیر کنبد کبود یه بچه بود که می تونست هر بار به مامانش بگه که موبایل می خوام.همیشه هر وقت به مامانش می گفت:«موبایل می خوام مامانش فِرتی (سریع به زبان نویسنده فِرتی است.)بهش می داد.
بعدش یه غولی? اومد که هر کس رو به شکل موبایل تبدیل می کرد.بعدش هم مامان بزرگش اومد که مرده بود.یه قدرتی خدا بهش داده بود.بعدش مامان بزرگ دستش رو مشت?? کرد و زد به غول.غول رفت پیش کشورا و دور شد.اینقدر مشت مامان بزرگ قوی بود !!!!!
نویسنده:عادل هادیان
تصویر گر:عادل هادیان