دانلود رمان تحمل کن دلم زندگی گاهی اونجوری که فکر می کنیم نیست، شاید از دید عاشقا شیرین باشه ولی اگه بهم نرسن چی؟ قلبشون بهم نزدیک میشه و خیالشون یا تو واقعیت طعم شیرینش رو می چشن. ساحل سپهری دختری که شکست خورده ولی جدیه، دامون الهی پلیس و استادی که زندگیش رو دگرگون می کنه.
-جانم کوروش.-جانت بی بلا عزیزم، خوبی؟ لپم رو باد کردم و سمت نیمکت رفتم.
-بد نیستم.-کلاس بودی؟-آره الان دانشگاهم.
-زنگ زدم بگم واسه عروسیم باید بیایی و حق نداری بهونه کنی، باشه؟
کلافه پوفی کشیدم و گفتم:-باشه میام، کاری نداری؟-نه موفق باشی.
زیر لب خداحافظی کردم و سمت کلاس رفتم. نیم ساعتی رو با هر بدبختی که بود
تموم کردم و کوله ام رو برداشتم و سمت کافه ی دانشگاه قدم بر داشتم.
با اخم وارد شدم و سمت صندوق رفتم. -یه نسکافه.
صندوق دار سرش رو تکون داد و نزدیک ترین میز رو انتخاب کردم.حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم.
عینکم رو از چشم هام در آوردم و خسته سرم رو روی میز گذاشتم. -چطوری رفیق؟
بی حال سرم رو بلند کردم و به عسل که با خنده نگاهم می کرد چشم دوختم.
رو به روم نشست و با لبخند گفت: -خوبی عزیزم؟ آره.
مگه هنوز حال خوبی هم وجود داره!؟ اگه داره که انگار به من پشت کرده.
قهوه ای که پیش خدمت چند دقیقه پیش آورده رو به لبم نزدیک کردم.
-ساحل سردرد داری؟
سرم رو به معنای نه تکون دادم. اخمم باعث آزار بقیه شده بود.
خیره شدم به پس زمینه ی گوشیم.
لبخندش و چشم های عسلی رنگش که عاشقانه بهم چشم می دوخت.
سرم رو با غم به طرفین تکون دادم و لبخندی غمگین به عسل زدم. ذ-بریم گلخونه؟