دانلود رمان عشق در اوج هیجان یه شیطون که بیخیال همه چیزه یه آقا پسر مغرور و محکم که دنبال انتقام ازکسیکه بهترین دوستشو ازش گرفته تو این بین ماجراهای گاهی شاد گاهی غمگین پیش میادجانم مامان دارم لباس میپوشم الان میام سریع یه مانتو مشکی جلو بسته که فقط یه کمربند که دنبالش یه زنجیر طلایی داشت
ودوسال بند انگشت بالاتراز زانوم بود تنم کردم با مقنعه مشکی و کوله وکفش تخت
مشکی طلایی پام کردم وتند از اتاق زدم بیرون و از نرده ها سر خوردم تا زودتر برسم(اره جان عمم?)
تند از همه خداحافظی کردم و به طرف حیاط رفتم سوار۲۰۶سفید خوشگلم شدم
و به سمت خونه ی صمیمی ترین و خل وچل ترین دوستم (آتنا) راهی شدم.
صدای ظبط وزیادکردم وپامو گذاشتم رو گاز
نزدیکای خونشون که شدم دیدم از خونه اومده بیرون ومنتظره ولی انگار تو باغ نیست
نزدیک تر رفتم ودستمو گذاشتم رو بوق
بیچاره تر پرید هوا و من زدم زیرخنده. درحالیکه داشت میومد سوار بشه کلیم خط ونشون کشید برام
…به سلام به دوست خل وچلم.
آتنا:سلام وکوفت بیشور نمیگی سکته میکنم
..نترس بادمجون بم افت نداره
آتنا:پرویی دیگه هرچی هم بگم یه جواب تو استینت داری
اینو گفت ودیگه بیخیال بحث شدوخم شد سمت ظبط تا آهنگ وعوض کنه
آتنا:اه بهاره این اهنگا چیه گوش میدی اخه تو ببینم شاد نداری عایا
…اولن که خیلیم خوبن نه غمگینن نه به سلیقه ی خانم شاد بندریا داشبوردوبازکن یه
فلش دیگم هست. بی هیچ حرف کاریکه گفتمو انجام داد.
تارسیدن به دانشگاه کلی تو سروکله ی هم زدیم وشوخی کردیم
تا رسیدیم به دانشگاه بزور یجای پارک پیداکردم وماشینوپارک کردم.
پیاده شدم واز صندوق عقب ماشین کیف استوانه ای ارشیوموبرداشتم
وبرای اتنارم. دادم دستش وراه افتادیم سمت دانشگاه .
(ارشیو :نوعی کیف باجنس برزنت که معمولا دررشته های معماری و استفاده میشه برای گذاشتن وسایل)
همون جور که داشتیم به سمت دانشکده معماری میرفتیم که حس کردم پهلوم سوراخ شد?