دانلود رمان متاهل (جلد دوم) به ظاهر همه چیز آرومه؛ اما حقیقتی که به دروغ برای دو خواهر عاشق داستان تعریف شده، سرباز میکنه. چند خانواده به تلاطم افتاده و توی این هیاهو، ثمرههای عشقشون به زندگی اونا اومده و عاجزانه به دنبال راهی برای خوشبختی هستن. توجه: این رمان جلد دوم رمان متاهل هستش؛ اگه جلد اول رو بخونین، راحتتر میتونین موضوع جلد دوم رو درک کنید.
عمارت فاتح توی سکوت فرو رفته بود. آرمان همونطور که از پنجرهی قدی اتاق مشترکشون
با همسرش رضوان به محوطهی عمارت خیره بود، به مراسم سالگرد فوت نازنین که امروز بود، فکر کرد.
۶ سال پیش وقتی نازنین خودکشی کرد، اون و رضوان با عجله رفتن پیشش، حال بدی داشت
و خون زیادی ازش رفته بود. اخمای آرمان غلیظ تر شد؛ وقتی به یاد زجههای دختر کم سن و سال نازنین،
فرشته توی مراسم سالگرد نازنین افتاد. دختر معصومی که هیچ گناهی نداشت و عذاب میکشید.
احساس درد توی قلبش باعث شد که روی سینش خم بشه و به نفسنفس بیوفته. هنوز هم فکر میکرد
دلیل مرگ نازنین، خودشه و یلدا هم مدام این فکر رو تشدید میکرد.
تو همین حال و هوا بود که دستای رضوان روی دستاش قرار گرفت و با نگرانی گفت:
-آرمان خوبی؟ دوباره قلبت درد گرفت؟
آرمان به آرومی سرش رو بالا گرفت و به چشمای قهوهای و خوش حالت رضوان خیره شد؛
چشمهایی که هر وقت به اونها نگاه میکرد، آروم میشد و حالا این چشمها مضطرب بود.
برای اینکه رضوان رو نگران نکنه، لبخندی مصنوعی زد و گفت:
– چیزی نیست، خوبم، نگران نباش.