دانلود رمان نورا خیلی سخته وقتی درد میکشی و کسی نباشه ازت حمایت کنه.درست وقتی که زندگی شیرین بودنش رو خیلی زود از دست میده حسِ نیازِ به عشق دیوونهات میکنه! انگیزهای برای ادامه دادن راهت نداری و میمونی فقط خودت و خودت سعی کردم همه روشاد نگه دارم ولی خودم فراموشم شد که چقدر داغونم…
یادم رفت که چقدر این دردها بزرگ هستند و من هنوز خیلی کوچکیم!
در پی یافتن راهی برای رهایی از زندانِ سردرگمی و تنهاییهام یکباره تو سد
راهم شدی و برای من عشق رو طور دیگهای معنا کردی… لحظههای بیاد موندنی
و زیبایی آفریدی اما با رو شدن حقیقتی باور نکردنی، به شخص بیاحساسی تبدیل شدی.
فاصله امنترین پناهگاه تو شد تا اینکه بعد از سالها درموندگی، تحملِ عذابِ سوالهای
بیجوابی که توی ذهنم رژه میرفتند و آزارم میدادند بالاخره سرنوشت
باز ما رو مقابل هم قرار داد تا عاشقانهای تلخ روایت کنیم…
( قسمتی از این رمان واقعیت دارد و بخشی دیگر ساختهی تخیلِ نویسنده میباشد.)
این کتاب را به روح پاک تمام مادرانی تقدیم میکنم که دستشان از این دنیا کوتاه است. خدایتان رحمت کناد!
زندگی خیلی بیرحمه وقتی بین تو و آرزوهات میایسته… وقتی لجبازی میکنه
بهت آسیب میرسونه، زخمیات میکنه و تو رو از هر چیزی که آرزوش رو داری میرونه…
ازت هیولایِ سرکشی با قلبی از سنگ میسازه که همه ازش واهمه دارند…
این زندگی نیست و ارزش زندگی کردن نداره…
درد سرسام آوری توی سرم پیچید. هر چقدر سعی کردم چشمهام رو باز کنم
بیفایده بود،پلکهام رو روی هم فشار دادم. خواستم جیغ بزنم، کمک بخوام اما اثری نداشت
که نداشت. به جز سیاهی هیچ چیز دیگهای نمیدیدم فقط درد بود که تمام طاقتم
رو هر لحظه از من میگرفت. شاید خواب میبینم… شاید این یه کابوسه… دلم میخواد بیدار بشم. چیزی مثل بختک به