دانلود رمان آراگل _ ریشههای سمی شهرت روز به روز جاندارتر از پیش دور تا دور زندگی مدلینگ مشهور را در برمیگیرند. راه پیشرفت هموار و دست یافتنیست اما قرار نیست دستهای پشت پرده به این سادگی عقب بکشند. زهرِ هیاهو ذره به ذره در سراپای وجود آراگل تزریق میشود. یک غفلت، یک طوفان و در نهایت یک مثلث عشقی در پشت پرده به قصد خفگی دور تا دور گلوی زندگی آراگل دست انداختهاند، حال ناجیِ نجاتبخش کیست؟
قبل از اینکه چیزی بگن، فوری گازش رو گرفتم و رفتم. شقایق بهم آدرس بیمارستانی که بابای گلرو کار میکنه رو داد و با نهایت سرعت سمتش روندم. سرعتم به حدی زیاد بود که چندبار نزدیک بود رمان جدید تصادف کنیم، شقایق مدام داد میزد میگفت: «عجله کن نفس نمیکشه بدنش یخه!» دلم میخواست از ته دلم داد و فریاد کنم، ناخودآگاه داشتم اشک میریختم.
همین که رسیدیم، فوری پیاده شدم و به خودم اومدم دیدم گلرو بیجون کنارمه و دستش آویزونه. پاهام داشت سست میشد و توان بردنش رو نداشتم که وسط بیمارستان داد زدم:
– یه دکتر بیارین خواهش میکنم.
شقایق با چشمهای گریون مثل من داد میزد که یه دکتر با دیدنش، چشمهاش از تعجب گرد شد و وقتی من و گلرو رو دید، با ترس اومد سمتمون گفت:
– چیشده؟ تصادف کرده؟
شقایق به جام جواب داد: رمان پلیسی
– نه یهو از دماغش خون اومد و غش کرد!
خواست گلرو رو ازم بگیره که یه قدم رفتم عقب که شقایق گفت:
– بده ببرتش محمدحسین پسرعموی گلروعه.
از خودم جداش کردم. محمدحسین با عجله بردش توی اتاق و داد زد پرستار بیاد. شقایقم رفت اونجا که بیرونش کردن و در رو بستن.