دانلود رمان خانوم خلافکار من _ داستان راجب پسریه که سن زیادی داره؛ با خیلی از مردم ارتباط داشته اما تاحالا دلبسته کسی نشده و عشق رو تجربه نکرده.
به خاطر گذشته تلخش و زجرهایی که پدرش کشیده به سمت راه پر پیچ و خمِ انتقام قدم برمیداره.
در کوچه پس کوچههای این حس سیاه، بالاخره نوری میبینه.
اون عشقی خالصانه رو پیدا میکنه که رسیدش بهش، شاید فقط در دنیای آرزوها ممکن باشه.
با عصبانیت به چشمای کریهش که با تمام وقاحت تو صورتم دوخته بود نگاه کردم مردک عوضی سه روز بود که هی زمان معامله رو عقب مینداخت الانم بعد سه روز با پرویی میگه عتیقههای شما اصل نیست فقط نصف پول و بهتون میدم تو یه حرکت خیلی حرفهای اسلحمو از تویه جیب شلوارم درآوردم و به سمت سرش نشونه گرفتم با این حرکت من افرادش به سمتم دویدند که بلند داد زدم:
_به اون توله سگات بگو از از جاشون تکون نخورن وگرنه یه گلوله حرومت میکنم
خیلی خونسرد دستشو به طرف افرداش گرفت و همونطور که پیپش و آتیش میزد گفت:
_آوینا تو که میدونی من تویه تشخیص اصل و تقلبی خیلی حرفهایم پس چرا همچین کاری کردی!
_ببند دهنتو همهی آدمایی که با من معامله میکنن و منو میشناسن میدونن که اوینا اهل اینکارا نیست و همهی جنساش اصله مردک فکر میکنی میتونی منو با حرفات گولـ…
حرفم تموم نشده بود که صدای آژیر پلیس اومد.
لعنتی!
باید هرچی زودتر از اینجا فرار کنیم
رو به افرادم با فریاد گفتم: سریع همه برین بیرون سریع!
رو به کامران که با دستپاچگی به من نگاه میکرد داد کشیدم: چرا ماتت برده؟ سریع عتیقهها رو بردارین بریم.