اغلب کودکان خردسال هنگام از دست دادن یکی از افراد فامیل و یا دوستان ممکن است ناراحتی چندانی از خود بروز ندهند، تا حدی که تصور می کنید آن ها اساساً درکی از موضوع ندارند. در حالی که کودکان احساسات و عواطف خود را بیشتر با عکس العمل ها و رفتارهایشان – و نه با کلمات و گفتارشان – نشان می دهند. به عبارت ساده تر کودک ممکن است ناراحتی و غم خود را با بروز رفتارهای نابهنجاری مثل؛ ناخن جویدن، شب ادراری و... نشان دهد.
گروهی از کودکان ممکن است در قبال مسئله مرگ به همان اندازه که ناراحت و دلگیر می شوند، عصبانی و خشمناک نیز بشوند، زیرا فردی را از دست داده اند که نقش عمده ای در حفظ امنیت و آرامش او داشته است. به طور مثال، ممکن است ناراحتی خود را با انجام بازی های خشن و پرخاشگرانه نشان دهند و یا ممکن است بداخلاق و زودرنج شوند و درصدد اذیت و آزار کودکان دیگر برآیند.
کودکی که یکی از اعضای خانواده اش را از دست می دهد، ممکن است شدیداً مضطرب و پریشان شود، چرا که تصور می کند این احتمال وجود دارد که دیگران را هم از دست بدهد و تنها و بی پناه شود.تحقیقات نشان می دهند کودکان خردسال بیشتر از آن که نگران مرگ خود باشند، نگران از دست دادن والدین و نزدیکان خود هستند.برخی از کودکان 10-8 ساله خود را مسئول فوت دیگران می دانند و ممکن است نگرانی و اضطراب خود را با سرکشی و نافرمانی از خواسته های اطرافیان نشان دهند.
گاهی کودک تصور می کند که فوت دیگری ناشی از افکار شوم و نارضایتی او از فرد متوفی بوده است و شدیداً دچار احساس گناه می شود، و یا ممکن است احساس کند که اگر روابط بهتر و صمیمانه تری با متوفی می داشت، اکنون او زنده بود و مرگ وی تقصیر او بوده است.
برخی از کودکان 13-11 ساله برای بیان احساسات و عواطف شان دچار مشکل می شوند و نمی توانند به راحتی درباره آن صحبت کنند و یا آن را بروز دهند، در نتیجه غمگین و افسرد می شوند و گوشه ای تنها می نشینند. در مواردی نیز دیده می شود که کودک روزها گریه می کند و در جستجوی فرد متوفی از اتاقی به اتاق دیگر می رود. کودکان غم زده ممکن است علیرغم میل بزرگترها، به عکس های متوفی نگاه کنند و خواستار شنیدن خاطرات و گفته های او شوند.
گروهی از کودکان خردسال هنگام از دست دادن اعضای خانواده و یا دوستان شان ،عکس العمل خاصی از خود بروز نمی دهند و طوری رفتار می کنند که گویی اتفاقی نیفتاده است. در حالی که این شیوه رفتار آنان، دفاعی در برابر ناراحتی آنهاست. در این گونه شرایط کودکان به علت ضعف و عدم تحمل این گونه رویدادها ممکن است سعی کنند تا مدتی افکار مربوط به واقعه را از هوشیاری خود برانند. گاهی نیز با سکوت و صحبت نکردن درباره فرد متوفی و یا نادیده گرفتن موضوع مرگ او، قصد دارند خود را از اضطراب و تشویش ناشی از رویداد مرگ مصون دارند.
اگر برای توصیف مرگ از کلمه «خواب ابدی»، «خواب طولانی» و یا واژگانی که به نوعی با خواب همراه هستند، استفاده شود، ممکن است موجب ترس کودک از خواب و خوابیدن شود. شدت این ترس و اضطراب گاهی به حدی است که کودک را دچار بی خوابی مزمن می کند و از این که والدین و نزدیکانش بخوابند و دوباره بیدار نشوند، شدیداً به هراس می افتد. از دیگر مشکلات مربوط به خواب که در بین کودکان سوگوار مشهود است، می توان از راه رفتن در خواب، کابوس های شبانه، از خواب پریدن و خواب های پریشان نیز نام برد.
یکی از اولین مشکلاتی که ممکن است کودکان سوگوار در خصوص آموزش و تحصیل دچار شوند، کاهش توجه و عدم تمرکز است. خاطرات مربوط به فرد متوفی ممکن است موجب پریشانی و فقدان انگیزش لازم برای انجام وظایف و کارهای درسی – کلاسی او گردد. وقایع دردناک و سوگ کودکان ممکن است جلوه هایی در آثار، نوشته ها و نقاشی های کودک نیز داشته باشد.
یکی از شیوه هایی که برخی از کودکان هنگام مواجه شدن با فوت نزدیکانشان به کار می برند ، خیال پردازی های گوناگون و در برخی از موارد «منفی گرایی» و بدبینی نسبت به آینده است. کودکان ممکن است به تصور این که فرد متوفی دوباره زنده خواهد شد و آن ها می توانند دوباره با او ارتباط برقرار کنند، به خیال پردازی بپردازند، حتی ممکن است واقعه را در ذهن خود به صورت دیگری تجسم کنند و شروع به داستان سرایی و خیال بافی کنند.
جنبه منفی خیال پردازی نیز آن است که کودک تصور کند که او موجب فوت متوفی شده است و فرد مرده برای انتقام جویی باز خواهد گشت. در این حالت کودک دچار ترس و وحشت می شود. گاهی نیز کودک با بدبینی نسبت به آینده و تصور این که با فوت متوفی دنیا به پایان رسیده است و او هیچ انگیزه ای برای ادامه فعالیت های عادی و روزمره ی خود ندارد، با مسئله مرگ رو به رو می شود. در چنین شرایطی ممکن است کودک با گوشه نشینی و انزوا طلبی خود را از سایرین جدا کند.