با یک داستان شروع کنیم:
خانواده ای چهار نفره بودند که یکی از فرزندشان که دختر بود را از دست دادند و پدر و مادر گمان می کردند که دیگر قادر نخواهند بود این فاجعه را تحمل کنند. دو ماه بعد خداوند دختر دیگری به آنها داد که او هم بیش از 5 روز زنده نماند.
این قضایا باعث شد پدر خانواده به روانپزشکان مراجعه کند که آنها دارو و سفر را به او پیشنهاد کردند او هم هر دو را امتحان کرد ولی تاثیر چندانی نداشتو درمان نشد. کمرش زیر بار اندوه خرد شده بود، اگر شما هم گرفتار اندوه شده باشید، حال او را درک می کنید.
بچه دیگرشان که پسر بچه 4 ساله بود یک روز از پدرش خواست که برای او قایقی بسازد، پدر با اینکه اصلا حال این کار را نداشت ولی از سماجت پسرش خبر داشت شروع به انجام این کار کرد.
پدر می گوید: سه ساعت تمام از وقتش را صرف ساختن قایق برای فرزندش کرد اما موقعی که کارش تمام شد متوجه نکته عجیبی شد او در طی چند ماه گذشته تنها همین سه ساعت احساس آرامش و آسودگی کرد.
بعد از آن پدر شروع کرد به سرک کشیدن به تمام قسمتهای خانه تا اگر تعمیری لازم است انجام دهد و خود را سرگرم کند، فهرست بلند بالایی تهیه کرد و شروع به کار کرد و دیگر هرگز به خودش فرصت نگران شدن نداد.
ماجرای دوم که می خواهم برایتان بنویسم مربوط به زمان جنگ جهانی است زمانی که از چرچیل پرسیدند آیا در مورد مسئولیتهای وحشتناکی که بر عهده دارد نگران هم می شود؟
جواب داد: من سرم خیلی شلوغ است و برای نگران شدن وقت ندارم.
در همین راستا پاستور دانشمند بزرگ این سوال را می پرسد چرا آرامش در کتابخانه ها و آزمایشگاهها وجود دارد؟
چون آدمهایی که آنجا می روند، به قدری سرشان گرم کار می شود که یادشان می رود نگران شوند.
حتی باهوش ترین افراد هم نمی توانند در یک لحظه به دو موضوع فکر کنند! اگر می خواهید همین الان امتحان کنید.
نوبتی می توانید بر روی دو موضوع تفکر کنید ولی در آن واحد و همزمان خیر.
((کار درمانی)) یکی از شیوه هایی است که روانشناسان برای فرار از افسردگی به افراد توصیه می کنند.
بسیاری از ما اگر خودمان را غرق کار کنیم و سرمان به کار خودمان باشد، کمتر گرفتار مساله می شویم.
اما ساعات بعد از کار چطور؟ خطرناک ترین اوقات همین ساعات هستند. درست زمانی که می خواهیم از اوقات فراغت استفاده کنیم و خوش بگذرانیم احساس نگرانی به ما هجوم می آورد.
در اوقات بیکاری و فراغت ذهن ما دچار نگرانی می شود چون کار مغز فکر کردن است و اگر فکری در سرمان نباشد، احساسات به آن حمله می کنند مخصوصا اینکه خود مغز نیز برای بقا از منفی نگری استفاده می کند.
کارهایی را انجام دهید که ذهنتان را هم درگیر کند نه کارهای روتین و معمولی که در حین انجام دادنشان دوباره نگرانی بتواند بر ذهن و فکرتان فرمانروایی کند.
هنگامی که انسان کاملاً در کار خود غرق می شود، احساس امنیت، آرامش درونی و سعادتمندی درد او را تسکین می دهد.
دکتر کابوت از اساتید ممتاز دانشگاه هاروارد در کتابش با عنوان (( انسان با چه زندگی می کند)) می نویسد:
(( به عنوان یک پزشک، این توفیق را داشته ام که ببینم کار، بسیاری از بیمارانی که از تشنج رنج می برند و یا روانهایی که گرفتار شک، تردید و ترس فوق العاده بوده اند، درمان کرده است.
کار به انسان، شجاعت و اعتماد به نفس می بخشد.))
نویسنده بزرگ جرج برناردشاو:
راز بدبخت بودن این است که وقت فراغت داشته باشید و بتوانید به این که خوشبخت یا بدبخت هستید، فکر کنید.
بهترین و ارزانترین دارو این است که به کاری مشغول شود و خودتان را در کاری غرق کنید تا غرق ناامیدی نشوید.
تهیه و تنظیم: وبسایت ریلکسم