20njvan(intp)
20njvan(intp)
خواندن ۱۴ دقیقه·۹ ماه پیش

کوروش کبیر(ذوالقرنین) نماد عدالت

دو بازوی عدالت تدبیر است و شمشیر
دو بازوی عدالت تدبیر است و شمشیر




بین اسلام وایران تضاد نیست و اسلام از نظر من دو چیز است اول ایمان به خدا و دوم پایبندی به اصول اخلاقی

چرا که پیامبر گفت حدیثِ «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْاَخْلَاق‏» به این معناست که «من از آن جهت برانگیخته شدم (هدف نبوت من)که شرافت‌های اخلاقی را کامل کنم و آنها را تعلیم دهم

ودقیقا دین باستانی ما زرتشت چیست؟ایمان به اهورامزدا و گفتار نیک وپندار نیک و کردار نیک

ایا بین این دو دیدگاه تناقضی هست؟؟اگر اشکالی هست بعدها برای منافع شخصی عده ای به ان اضافه شده اما اصل مطلب روشن است

چرا حافظ می‌گوید: «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست»؟

آنچه من شخصا بدان اعتقاد دارم سخن و منش و روش پدرمان کوروش است که در قرآن ایات 86 و87 و 88 سوره کهف از طرف خدا بیان شده است (پرسش از ذالقرنین در قران از پیامبر یا توسط یهودیان ان روزگار بود یا توسط اعراب ان زمان که چیزهایی از ذوالقرنین از یهودیان ان زمان شنیده بودند و در عهد عتیق کوروش به عنوان ماشیح یهوه نام برده شده است حقیقت روشن است به شرط انکه ادمی بخواهد حقیقت را ببیند ناآگاهان و دشمنان همواره سعی بر مخفی کردن این حقیقت آشکار داشته اند و فرهنگ غنی(عدالت خواهی) و میراث بزرگ(اولین لوح مکتوب حقوق بشر) و شخصیت بزرگ کوروش(که در قران هم ذکر شده) را یا زیر سوال بردند یا سانسور کرده اند )

شان نزول سوره کهف در زمینه شناخت شخصیت حقیقی ذوالقرنین خیلی راهگشا خواهد بود

از امام صادق(ع) درباره سبب نزول سوره کهف نقل شده است قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن، رسول خدا(ص) را بیازمایند. این سه نفر به سوی نجران رفتند و با علمای یهود دیدار کردند. یهودیان گفتند سه مسئله از او بپرسید، اگر آن طور که ما(نظر یهودیان در مورد کوروش) می‌دانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگوست وگرنه دروغ می‌گوید و سپس از او یک مسئله دیگر بپرسید؛ اگر گفت می‌دانم بدانید که دروغگوست. سه مسئله‌ای که قرار شد از پیامبر(ص) بپرسند، احوال اصحاب کهف، داستان حضرت موسی با آن عالِم (خضر) و سرگذشت فردی (ذوالقرنین) بود که میان مشرق و مغرب را گشت و به سد یأجوج و مأجوج رسید. یهودیان سپس جواب این مسائل(دقت کنید یهودیان جواب سوال ذوالقرنین که در عهد عتیق کوروش کبیر معرفی شده ) را به فرستادگان دادند. پرسش چهارم هم درباره زمان برپایی قیامت بود.

فرستادگان قریش به مکه برگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و از پیامبر(ص) هرآنچه قرار بود پرسیدند و رسول خدا(ص) گفت فردا جواب‌هایش را می‌دهم و در این وعده‌ای که داد ان شاء الله نگفت، به همین جهت چهل روز وحی از او قطع شد تا آنجا که رسول خدا(ص) غمگین شد و یارانش که به وی ایمان آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده، شروع کردند به مسخره‌کردن و آزار. ابوطالب سخت اندوهگین شد. پس از چهل شبانه‌روز سوره کهف بر پیامبر(ص) نازل شد. رسول خدا(ص) از جبرئیل سبب تأخیر را پرسید که او گفت ما جز به اذن الهی قادر نیستیم نازل شویم. امام صادق(ع) سپس به داستان اصحاب کهف پرداخت.[۱۲]

علامه طباطبایی، ضمن بیان اختلاف در روایات درباره داستان اصحاب کهف، روایت مذکور را روشن‌ترین روایت در این باب دانسته و آن را خالی از تشویش معرفی کرده؛ با این حال اشکالاتی هم به آن وارد کرده است و برخی قسمت‌هایش(مثل نگفتن آن شاء الله آنهم از طرف رسول الله که همیشه در ذکر خدا بوده) را خلاف ظاهر آیه قرآن دانسته است


کوروش ذوالقرنین در عهد عتیق(منابع دینی یهودیان)

پیامبران یهودی هم میهنان اسیر خود را دلداری می‌داده‌اند: بنا بر پیشگویی ما بابل به زودی سقوط خواهد کرد و آن‌ها به زادگاه خود بازخواهند گشت. در آغاز قرن شش پیش از میلاد ارمیای نبی پیشگویی کرد که تعدادی فراوانی از مادها و مردمان اورارو (آرارات)، مانوی‌ها و بالاخره ستیانی‌ها(آشکنازها) انتقام یهوه را خواهند گرفت و بابل را ویران خواهند کرد. ارمیا با خوشحالی چنین اظهار داشت(11: LI) «سلاح خود را تیز کنید، سپرها را برگیرید. خداوند روح پادشاهان پارس(کوروش) را به تلاطم درآورده‌است؛ زیرا اراده وی بر این قرار گرفته‌است که بابل را ویران کند… یک دونده می‌دود تا به دیگری برسد یک قاصد می‌رود تا به قاصد دیگر برسد برای گفتن این نکته به شاه بابل که شهر تو از هر گوشه‌ای به تصرف درآمده‌است.» اندکی پس از آن اشعیای نبی چنین پیشگویی کرد(17-22 XIII): «مادها که هیچ چشمداشتی به طلا و نقره ندارند» علیه بابل به حرکت در خواهند آمد. این پیامبر اظهار امیدواری کرد که بابل مطلقاً ویران شود. به صورتی که حتی شبانان نیز نتوانند گوسفندان خود را در ویرانه‌های آن بچرانند. هنگامی که پارسیان خود را آماده برای نبرد کردند، اشعیا چنین اظهار داشت(6 XXII): «ایلامی‌ها ترکش برگرفتند… و کوروش غلاف از سپر خود برداشت»[۵]

ولی دشمنان شاهان بابل بیش از ۶۰ سال صبر کردند. فقط هنگامی که مادها و بعد هم لیدی به وسیلهٔ پارسیان شکست خوردند آن موقعی بود که انبیای یهود بار دیگر خوش‌بینی خود را به‌دست آوردند. این نکته در کتاب اشعیای نبی منعکس شده‌است، در فصل ۴۰ تا ۴۸ (و ظاهراً در فصول ۴۹ و ۵۵ هم) که نوشتن آن مربوط می‌شود به دوران سقوط لیدی و سقوط بابل به دست پارسیان. پاره‌ای از بخش‌های این فصل با اسناد خطوط میخی در دسترس، هم از نظر روح و هم از نظر محتوا چنان با یکدیگر شباهت دارند (مخصوصاً با استوانه کوروش) که امکان دارد نویسنده کتاب اشعیا قبلاً از کتیبه بابلی با خبر بوده‌است. به ویژه اشعیای نبی (XLV 1)که مکرراً نام کوروش را می‌برند و او را مسیح و برگزیده یهوه می‌دانند. وی دربارهٔ کوروش می‌گوید: وی شبان من است و تمام هدف‌های مرا به انجام خواهد رساند و دربارهٔ اورشلیم چنین می‌گوید: اورشلیم دوباره مسکون خواهد شد و دربارهٔ معبد چنین می‌گوید: بنیان تو استوار خواهد شد(X-LIV 28) خداوند به برگزیده‌اش کوروش چنین می‌گوید: دست راست تو را گرفتم تا ملل مختلف در برابر تو سر تعظیم فرود آورند و جامه‌ها را از تن شاهان برکنند دروازه‌ها را در برابر تو خواهم گشود، من پیشاپیش تو خواهم رفت و کوه‌ها را هموار خواهم کرد. درهای برنزی را شکسته قطعه قطعه خواهم کرد و میله‌های آهن را خواهم برید(XLV 1-2).[۶]

کوروش در تاریخ ۵۳۸ پیش از میلاد به یهودیان اجازه داد که از اسارت بابلیها بیرون آیند و به زادگاه خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. به‌علاوه کوروش «شش بازار» را که رهبر یهودیان در اسارت بود و از تبار داوود، به عنوان فرماندار منطقه یهودیه منصوب نمود.

این فرمان کوروش در کتاب عزرا به دو زبان آمده‌است، یکی از آن‌ها زبان عبری و دیگری زبان آرامی است. محتوای این دو یکی نیست. کارشناسان و دانشمندان مدت‌ها در این زمینه پژوهش کردند که ببینند کدام یک از این دو متن موثق است. بسیاری از این کارشناسان بر این باور شدند که متن آرامی را ترجیح دهند در حالی که پاره‌ای از دانشمندان بر این باورند که هر دو متن تحریف شده‌اند. بیکرمن نظر دیگری داده‌است که کم و بیش متقاعدکننده‌است. وی می‌گوید ما با دو سند روبرو هستیم که هر یک از دیگری مستقل است و هر دو سند اصیل هستند. بدین معنی که متن آرامی فرمان رسمی دربار شاهی بوده‌است، در حالی که متن عبری طوری تنظیم شده‌است که مسئله رسمیت اورشلیم را نشان می‌دهد تا با سنت محلی توافق داشته باشد.[۸]

متن عبری (عزرا I:1-8) دربارهٔ فرمان به شرح زیر است: «کوروش بیانیه‌ای در سراسر قلمرو خود صادر کرد و در عین حال آن را به نوشتار درآورد. بدین ترتیب شاه ایران چنین می‌گوید: یهوه خدای آسمان تمام پادشاهی زمین را به من داده‌است، و به من مأموریت داده که برای وی خانه‌ای در اورشلیم بسازم… هرکس بین شما که میل دارد می‌تواند به اورشلیم برود… و کوروش ظرفها را نزد میترِدات خزانه‌دار بود آورد و آن‌ها را به «شش بازار» داد»[۹]

متن آرامی (عزرا VI:1-5) چنین می‌خواند: «داریوش شاه فرمانی صادر کرد و در بابل در میان بایگانی‌های خزانه داری به جستجو پرداختند و در اکباتان پایتخت که در استان ماد است طوماری به یافته شد که بر رویش چنین نوشته شده بود: در نخستین سال سلطنت کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد به شرح زیر: در مورد خانه خدا در اورشلیم، این خانه باید بازسازی شود، جایی که قربانیان تقدیم می‌شوند… هزینه این کار از خزانه شاهانه داده می‌شود و نیز باید ظرفهای طلا و نقره خانه خدا که نبوکدنصر آن‌ها را از معبد اورشلیم برگرفت و به بابل آورد دوباره به معبد که در اورشلیم است بازگردانده شوند


داستان ذوالقرنین (کوروش)در سوره کهف آیات 83 تا99 ذکر شده است:

وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا (۸۳) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا (۸۴) فَأَتْبَعَ سَبَبًا (۸۵) حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنً(۸۶) قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا (۸۷) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا (۸۸) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (۸۹) حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا (۹۰) كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا (۹۱) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (۹۲) حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا (۹۳) قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا (۹۴) قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (۹۵) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا (۹۶) فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (۹۷) قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي ۖ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ ۖ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (۹۸) وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ ۖ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا (۹۹)

و از تو (اى رسول) سؤال از ذو القرنین مى ‏کنند(چه کسانی سول کردند؟؟)، پاسخ ده که من به زودى حکایتى از او بر شما خواهم خواند.(۸۳) ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی سر رشته‌ای به دست او دادیم.(۸۴) او هم سر رشته‌ای(تدبیر و عدالت) را در پی گرفت.(۸۵)

(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((مراد من این سه ایه ذیل است)

تا هنگامی که (در مسیر خود) به مغرب رسید خورشید را (که در دریای محیط غروب می‌کرد) چنین یافت که در چشمه آب تیره‌ای رخ نهان می‌کند و آنجا قومی را یافت که

به ذوالقرنین (کوروش کبیر ) دستور دادیم(عدالت حکم الهی است) که درباره این قوم یا قهر و عذاب یا لطف و رحمت (اصل تنبیه و تشویق صحیح و درست در جهت اجرای عدالت) به جای آور.(۸۶)

ذو القرنین(کوروش )به آن قوم گفت: اما هر کس (بخاطر خودخواهی و منفعت طلبی شخصی) ظلم و ستم(حق صاحب حقی را ضایع ) کرده او را به کیفر(مجازات اعمال بدشان) خواهیم رسانید(عدالت کوروش و حاکمان شریف در طول تاریخ ) و سپس هم که (بعد از مرگ) به سوی خدا بازگردد (چه مجازاتی ظالمان را به ان دنیا رهسپار می کند؟؟؟؟)خدا او را (با عدالت و عدل الهی اش)به عذابی بسیار سخت کیفر خواهد کرد.(۸۷)

و اما هر کس به خدا ایمان آورد(یعنی با زبان و عمل ایمان اورد که راه شناختش ببینید فرد خودخواه هست یا نه فرد خودخواه و منفعت طلب در واقع خودپرست و منفعت پرست است و ادعای ایمانش فقط حقه و دروغ است وبس
آیه 23 سوره جاثیة «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ»؛ (آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش(منافع و خواسته های خودش) قرار داده و خداوند او را با آگاهى [بر این که شایسته هدایت نیست] گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اى قرار داده است؟! با این حال، غیر از خدا چه کسى مى تواند او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى شوید؟) و نیکو کردارباشد( از خصلت منفعت طلبی و خودخواهی که ریشه ظلم و جنایت است دوری کند و پایبند به عقیده پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک و در یک کلام پایبند عملی نه زبانی به اصول اخلاقی و انسانی )باشد نیکوترین پاداش خواهد یافت و هم ما امر( قوانین حکومتی و قوانین زندگی را تا حد امکان تا جایی که باعث هرج و مرج و بی نظمی نشود) را بر او سهل و آسان گیریم.(۸۸) ))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

و باز وسیله و رشته‏ اى را پى گرفت (و سفر را ادامه داد).(۸۹) تا چون به مشرق زمین رسید آنجا دید که خورشید بر قومى مى‏ تابد که ما میان آنها و آفتاب ساترى قرار نداده ‏ایم (یعنى لباس و خیمه و مسکنى که از حرارت خورشید سایبان کنند نداشتند).(۹۰) همچنین بود، و البته ما از احوال او کاملا با خبر بودیم.(۹۱) باز وسیله و رشته‏ اى را پى گرفت (و به سمت شمال سفر را ادامه داد).(۹۲) تا چون رسید میان دو سد (دو کوه بین دو کشور در شمال یا جنوب خاک ترکستان) آنجا قومى را یافت که سخنى فهم نمى‏ کردند (و سخت وحشى و زبان نفهم بودند)(۹۳) آنان گفتند: اى ذو القرنین، قومى به نام یأجوج و مأجوج در این سرزمین (پشت این کوه) فساد (و خونریزى و وحشیگرى) بسیار مى ‏کنند، آیا چنانچه ما خرج آن را به عهده گیریم سدى میان ما و آنها مى‏بندى (که ما از شر آنان آسوده شویم)؟(۹۴) ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده (از هزینه شما) بهتر است (نیازی به کمک مادی شما ندارم) اما شما با من به قوت بازو کمک کنید (مرد و کارگر از شما، وسایل و هزینه آن با من) تا سدی محکم برای شما بسازم (که به کلی مانع دستبرد آنها شود).(۹۵) برایم قطعات آهن بیاورید. (آن‌گاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازند) تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید؛ تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم.(۹۶) از آن پس آن قوم نه هرگز بر بالای آن سد شدن و نه بر شکستن آن سد و رخنه در آن توانایی یافتند.(۹۷) ذو القرنین گفت که این (قدرت و تمکن بر بستن سد) لطف و رحمتی از خدای من است و آن‌گاه که وعده خدای من فرا رسد (که روز قیامت یا روز ظهور حضرت ولی اللّه اعظم است) آن سد را متلاشی و هموار با زمین گرداند و البته وعده خدای من محقق و راست است.(۹۸) و روز آن وعده که فرا رسد (طایفه یأجوج و مأجوج یا) همه خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و درهم آمیزند، و نفخه صور دمیده شود و همه خلق را در صحرای قیامت جمع آریم.(۹۹)

شخصیت ذوالقرنین و روش و منش و رفتار وی مشخص است به این دلایل کوروش ذوالقرنین نماد عدالت است

عدالت چیست؟ شنیدن ناله ی مظلومان بدون تعلل و بریدن سر ظالمان(خودخواه و منفعت طلب) بدون ترحم

عدالت تمامش تفسیر دین است

برای انگشتر دین چون نگین است

ظالم تمام حشر و نشرش ننگین است

ز دوری عدل جامعه در رنج و کین است

عدالت تمام تفسیرش این است

تدبیر عدالت تمامش اینچنین است

برای جماعت مردمان نیک کردار

تا توانی بار رنج ز دوششان بر دار

زندگانی به کامش همچون شهد کن

زمین را برایش فرش چون مهد کن

برای دیو سیرتان بد فکر و کردار

تدبیر شلاق بود و طناب چوبه دار

زندگی به کامش پر ز رنج و سخت دار

وجود ننگش به دار چون لباس اویز دار

فاش گویم بر تو این سر محتوم

مبادا بی دلیل ظلمی کنی در حق مظلوم

خاکی و ساده باش در حق مظلوم

بشکن گردن ظالمان این بود سر مکتوم

گر کسی ظالم بود در حق خویشتن

تو نصیحت کن ای نیک نام و نیک تن

گر کسی ظالم بود در حق غیری

بی عار مباش مبادا ز بد نامی بمیری

بشکن گردن (دیوان)ظالمان را

بجوی شرف و عدل کاملان را

بدان زندگانی چون دو روز است

بی آبرو بودن درد سینه سوز است

تمام عز و نام و جاه و مالت

آنکه کرد این تقدیر به نامت

ز تو خواسته باشی نیک کردار

تا توانی رنج ز دوش خلق بردار

شهنشاها گر این تدبیر را بدانی

تمام لذت بشر بود در زندگانی

شاد کن دل خلق خدا را توانی

تمامش تدبیر عقل است گر بدانی

آدمی تماما دربند مهر است

ز بی مهری در رنج و قهر است

مبادا برای ظالمان بد ذات و بد خواه

باشی مهر دار و نیک خواه

برای نیکان تماما کن خیر خواهی

بی شک تمام خیر دنیا را بیایی

برای ظالمان(دیوان) بدذات و کردار

تدبیر همان شلاق است و چوبه دار

















عدالتبازوی عدالتذوالقرنین کوروشکوروش کبیرذوالقرنین
در باب مکتب(Farbadism)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید