این شعر صرفا فرهنگی است اگر هر آدمی در هر جایگاهی به آنچه لب کلام این شعر است یعنی اخلاقیات معتقد و پایبند باشد قطعا مجددا به مسیر تعالی برخواهیم گشت
خواهم که برایت گویم از راز مگوی
فاش مکن واین راز با دیگری هیچ مگوی
چرخ گردون چرا اینچنین بازی دارد
با این بازی آیا در دلش رازی دارد
چرا ملک ایران چنین ویران است
مردمش جملگی سرگردان و حیران است
ای بخت چرا چنین بد اقبالی تو
ای ایرانی چرا چنین سر در گریبانی تو
ان زمان که اخلاق و ادب از این وطن رفت
عمر جوانانش به فنا رفت که رفت
اموال کشور به یغما رفت که رفت
عز ایرانی به جفا رفت که رفت
این رفته ها چگونه باز آید باز
جز غم و درد همدمی می آید باز
تا خر نباشد خر سوار چگونه توان خواهد بود
بیدار کردن خواب زده را چگونه ممکن خواهد بود
سر سخن چگونه فاش گویم تورا
درد اصلی و رنج چگونه گویم تورا
فرق آدمی با بهایم چیست که نیست
جز اخلاق وادب نیست که نیست
ای ایرانی قلب مادرت رنجور است
نابغه در عزلت و غم مهجور است
آیا آرزوی عز و سربلندی داری
هرگز مگر ز خیره سری دست برداری
برای شکست دیوان و اهریمن
با آنان مشو هم بازی هم میهن
کار دیوان جملگی شر و بد اخلاقی ست
ویرانی و نکبت و اضمحلال آزادی ست
تفسیر بوده بسیار و هست بر آزادی
آزادی یعنی پایبندی به اصول اخلاقی
برای شکست دیوان بد سرشت و بدکردار
تو خوب باش و نکو سرشت و نیکو کردار
کار دیوان جملگی واژگونه است
راه شکستشان فقط اینگونه است
هر آنچه او کند تو کن برخلاف و عکسش
تا شکنی شیشه عمر ننگین و نحسش
کار دیو چو بد ذاتی و بد کرداری ست
ره شکستش ساختن فرهنگ اخلاقی ست