خاطرات یک حلزون
Memoir of a Snail
آدام الیوت هم مثل برخی دیگر از فیلمسازان، آرزوی جایزه اسکار را دارد.
این را شاید جایی نگفته باشد اما فیلم/انیمیشنی که پس از 15 سال ساخته، به وضوح این علاقه را نشان می دهد!
انیمیشن "مری و مکس"، علیرغم نقاط قوت و ساختار و شخصیت های مشابه آثار او، در سال 2009 نتوانست توفیقی در فصل جوایز بدست آورد.
ماجرا مثل قصه های همیشه الیوت بود که گویا برای خودش اتفاق افتاده، قصه افرادی منزوی و گوشه گیر به نام مری و مکس (یکی 8 ساله در ملبورن استرالیا و دیگری مردی 44 ساله در نیویورک) که از میان میلیون ها هموطن و همشهری و دوست و آشنا، علیرغم هزاران مایل فاصله، فقط با یکدیگر می توانستند ارتباط داشته باشند آن هم از طریق نامه ...
الیوت در آن فیلم، مکس را یک یهودی معتقد هم نشان داده بود عاشق عدالت و صلح و شهری سالم اما به عنوان یک آمریکایی با هیچکس نمی توانست مراوده داشته باشد،
ضمن اینکه نیویورک را شهری بسیار سیاه و تاریک در مقابل ملبورن نمایش می داد.
اما در طول این 15 سال خصوصا در مدت گویا 9 سالی که آدام الیوت درگیر ساخت انیمیشن "خاطرات یک حلزون" بوده، گویا خیلی چیزها را دریافته که شاید با آنها بتواند در فصل جوایز مطرح شود و عجالتا با جایزه اول جشنواره فیلم لندن، نخستین گام ها را در ابتدای این فصل جوایز برداشت.
در "خاطرات یک حلزون" هم با همان ساختار Stop- Motion و به قول خود الیوت با سبک Clayography، (سبکی که از پیکرههای سفالی دستساز برای روایت داستانهایی عمیقاً شخصی یا اتوبیوگرافیک استفاده می کند)، ماجرای تنهایی و انزوای بعضا ناخواسته شخصیت های اصلی خود را (اگرچه بسیار تلخ تر و سیاه تر از آثار قبلی اش) روایت کرده است.
دختری به نام گریس پادل و برادرش گیلبرت به دلیل از دست دادن پدر و مادر تنها شده و ناگزیر آنها را از یکدیگر دور می سازند
و تنها دوست گریس، پیرزنی به نام پینکی نیز با بیوه شدن پس از دوبار ازدواج تنهاست و البته حلزون های گریس همچون سیلویا که اصلا داستان خود را برای او تعریف می کند.
امثال خانواده اپلبی به خصوص مادرشان روت و همچنین شارلاتانی به نام کن (که با گریس ازدواج می کند) یعنی کاراکترهای منفی قصه هم در جمع های زورکی زندگی می کنند مانند آن فرقه به اصطلاح مسیحی در غرب استرالیا.
اما در "خاطرات یک حلزون"، برخلاف "مری و مکس"، این استرالیاست که جای خراب و ویران و سیاه و آلوده ای به نظر آمده و پاریس شهری رویایی به نظر می رسد....
مسیحیت به روال معمول هالیوود به بدترین وجه نمایش داده شده و معتقدین به آن یعنی خانواده اپلبی که سرپرستی گیلبرت را برعهده گرفته اند، در حالی که از او بهره کشی می کنند، به اعمال شبه مذهبی طاقت فرسا وادارش می سازند.
دین و مسیحیت خانواده اپلبی، بدتر از کلیسای قرون وسطی است که برای بیرون کردن شیطان از وجود انسان های گناهکار فقط آنها را نمی سوزانند بلکه با شوک برقی، در صدد بیرون آوردن ابلیس هستند!
در مقابل، گیلبرت یک همجنس گرا معرفی می شود که آن فرقه قرون وسطایی را به خشم آورده تا علیه او به اعمال غیر انسانی دست بزنند تا سرانجام او مانند کنت دراکولا به کلیسا حمله ور شده و آنجا را به آتش بکشد!
اما شخصیت تعیین کننده و به اصطلاح تراز در انیمیشن "خاطرات یک حلزون"، همان پیرزن سر خوش و بی بند و باری به نام "پینکی" است که به اصطلاح سر دو تا شوهرش را خورده و حالا به انواع و اقسام سبکسری ها و مشنگ بازی ها دست می زند، مشابه همان کاراکتر کول cool و بی خیال آمریکایی که معمولا در آثار هالیوودی، شخصیت اصلی بوده و همواره در آن داستان ها و فضا، در جای قهرمان و منجی قرار می گیرد.
رابطه پینکی با گریس مشابه ارتباط مری و مکس در اثر قبلی آدام الیوت به نظر می رسد با فاصله سنی زیاد منتها از فاصله نزدیک تر. همین پینکی است که به زندگی افسرده و یاس آور و ناامیدانه گریس، روح بخشیده و تنها نقطه امید او در اوج تنهایی و بی کسی و عزلت به شمار می آید. این موضوع را بارها و بارها گریس به عنوان راوی قصه بیان می کند. و همین پینکی است که زندگی او را دگرگون کرده و در مسیر تازه و اصلی خود می اندازد.
اما شروع داستان با مرگ دردناک پینکی رقم خورده که آخرین کلامش اشاره به "سیب زمینی ها"ست! ولی گریس مقصود پینکی از "سیب زمینی ها" را در نیافته...
از اینجا الیوت مخاطبش را وارد روایت طولانی گریس از سرگذشت خود و خانواده اش می کند. روایتی که پس از آزاد کردن یکی از حلزون های کلکسیونش به نام سیلویا آغاز کرده و گویا برای او قصه اش را بازگو می نماید.
و در پایان تعریفش که به خودکشی می رسد، سیلویا در ادامه طی مسیر خود پس از آزاد شدن از قفس، به بالای یکی از چاله های پینکی رسیده که روی تابلویش نوشته "سیب زمینی ها"!
حالا متوجه می شود که آخرین کلام پینکی چه بوده و اشاره به چه جعبه مهمی داشته که همواره فراموش می کرد آن را کجا می گذارد! همان جعبه ای که زندگی گریس را از این روی به آن روی می گرداند.
اگرچه آدام الیوت در "خاطرات یک حلزون" سعی کرده نشانه های یهودیت که در دیگر آثارش به خصوص "مری و مکس" بسیار بارز و آشکار بود را پنهان نماید اما بیشتر همان عناصر مورد علاقه هالیوود مانند له کردن کلیسا و مسیحیت و برجسته ساختن هویت غربی/آمریکایی و مسائلی مانند همجنس گرایی (که در قوانین جدید آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا جزو پارامترهای اساسی نامزدی فیلم های برای جوایز محسوب گردیده) را در کادر دوربین خود قرار داده، حتی اگر مانند همان قضیه همجنس گرایی، چندان به داستان نچسبد و گل درشت باشد.
"خاطرات یک حلزون"، به نظرم تم فصل جوایز امسال را هم دارد (البته تا جایی که از جمع بندی فیلم های نمایش داده شده به نظر می رسد) اما هنوز برای قضاوت زود است و باید صبر کرد تا دیگر فیلم ها و لیست های اصلی هم منتشر شوند تا بتوان به طور قطعی درباره تم فصل جوایز 2025 صحبت کرد.