به بهانه فوت فرامرز اصلانی
فرامرز اصلانی را برای اولین بار در برنامه ای که برای شبکه دوم در سال 1355 و برای بچه های عودلاجان می خواند، دیدم.
در همان برنامه، ترانه معروفش "اگه یه روز بری سفر" را خواند و بعد هم ترانه هایی مثل "الا ای آهوی وحشی" و "یاد گذشته" و ...
با بقیه خواننده های آن روزگار متفاوت بود، خودش آهنگ می ساخت و می نواخت و می خواند.
با پیروزی انقلاب به صفوف انقلابیون پیوست و 3 سرود هم در همان سالها اجرا کرد:
"دوست می دارمت وطن"، "آزادی" و یک سرود هم برای جهاد سازندگی به نام "باید دوباره از ریشه رویید"
اما نمی دانم چرا ناگهان رفت و وقتی رفت دیگر آن فرامرز اصلانی نشد، مثل خیلی های دیگر که رفتند و از دست رفتند...
البته فرامرز اصلانی در آن سوی مرزها هم ترانه خواند و آلبوم داد مثل "روزهای ترانه و اندوه"... اما همچنان همان ترانه هایی که در وطن خوانده بود، ماندگار شد، به خصوص "اگه یه روز بری سفر" ....
شاید از همین روی بود که بسیاری حاضر نشدند ایران را ترک کنند.
به خاطر دارم زمانی مرحوم عباس کیارستمی با همه اعتباری که در جشنواره ها و سینمای جهانی داشت، اما می گفت "من از اینجاست که رای آن طرف اعتبار کسب می کنم."
خیلی از آنهایی که فکر می کردند پس از انقلاب، در خطر قرار می گیرند ماندند و بازهم کار کردند و فیلم ساختند و بازی کردند و ....
امثال ایرج قادری (که در مبتذل ترین فیلم های قبل از انقلاب ایفای نقش یا کارگردانی کرده بود)، جلال مقدم (که به ارتباط با دربار و اشرف معروف بود)، رضا صفایی (که از جمله فیلمفارسی سازان مبتذل بود)، سعید مطلبی (فیلمنامه نویس اغلب آثار سینمای فیلمفارسی) و .... نه تنها ماندند بلکه بازهم فیلم ساختند و حتی در تلویزیون مشغول کار شدند.
بازیگرانی مانند جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، داوود رشیدی، محمد علی کشاورز، علی نصیریان، جهانگیر فروهر، زری خوشکام، ثریا قاسمی، حمیده خیرآبادی (نادره)، غلامحسین نقشینه، اسماعیل داورفر، فرخ لقا هوشمند، اصغر سمسار زاده، آفرین عبیسی، کتایون امیر ابراهیمی، توران مهرزاد، فخری خوروش، نعمت الله گرجی، گرشا رئوفی و محمد متوسلانی (از 3 نخاله معروف فیلمفارسی که این آخری، فیلم هم ساخت) و ... که همگی از بازیگران سینمای قبل از انقلاب بودند، ماندند و نقش های متعددی را در فیلم ها ایفا نمودند.
حتی سعید راد که از ایران رفته بود، بازگشت و برخی ماندگارترین نقش هایش را در فیلم های "چ" و سریال "در چشم باد" بازی کرد و حتی در سریالی نقش کاراگاهی را ایفا نمود.
امثال داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی و امیرنادری و علی حاتمی و شاپور قریب و پرویز کیمیاوی و ساموئل خاچیکیان و ناصر تقوایی و علیرضا داوود نژاد و مهدی فخیم زاده و ... که همگی پیش از انقلاب فیلم و سریال می ساختند، بعد از انقلاب هم ماندند و فیلم و سریال ساختند و جایزه گرفتند و تقدیر شدند و ...
حتی فائقه آتشین (گوگوش) در حالی که چند ماه قبل از انقلاب از ایران رفته بود اما پس از انقلاب به ایران بازگشت (که به قول خودش در آخرین مصاحبه اش با هما سرشار، برگشتش به ایران باعث شد از یک فاجعه در زندگیش نجات پیدا نماید) و سالها بعد از انقلاب در ایران ماند . او در سال 1378 با کمک و وساطت برخی مسئولان به خارج کشور در واقع اعزام شد و حتی آلبوم جدیدش در ایران ضبط شد تا در خارج کشور توزیع گردد.
و حتی فردی مثل فریدون فرخزاد با همه هتاکی ها و ابتذالی که داشت وقتی تصمیم گرفت به ایران بازگردد با رایزنی و مشاوره برخی مسئولان سیاسی و امنیتی، راهش باز شد و پاسپورتش صادر گردید ولی در آستانه سفرش به ایران توسط برخی همکاران قدیمی اش به وضعیت فجیعی به قتل رسید.
او در آخرین ویدئوی قبل از مرگش که در آن با تلویزیون نادر رفیعی گفت و گو کرده بود (و این ویدئو حدود بیست و هشت سال در رسانه ها سانسور شد)، از انقلاب و امام گفت و شرایطی که در سالهای بعد از انقلاب پیدا کرد و چندین بار اعتراف کرد که ای کاش به خارج کشور نمی آمد و در ایران حتی به باغبانی و پرورش گل مشغول می شد.
او به خوبی از امام به عنوان فردی که درس های متعددی به وی داد، یاد نمود و برخی محدودیت هایی که در ابتدای انقلاب برایش پیش آمد را ناشی از شرایط انقلاب و شور جوانانی دانست که ا زعمد به برخی اعمال دست نزدند.
فرخزاد به شرایط وحشتناکی که در خارج کشور و به خصوص لس آنجلس برایش پیش آمد، اشاره کرد که حتی او را با پابند به زندان انداختند و روزگار غم انگیزی برایش رقم زدند و آرزو کرد که تحت هر شرایطی به ایران بازگردد ولو به زندان بیفتد و مجازات شود!
در همین رابطه ویدئوهای دیگری از منوچهر گنجی (از سرکردگان گروهک های سلطنت طلب) و دخترش نیز انتشار یافت که مدتی فرخزاد برایشان کار می کرد. گنجی اذعان داشت فرخزاد را به دلیل ارتباط با سفارت ایران، اخراج کرد و به طور مداوم در محل سکونتش در آلمان تحت نظرش داشتند!
در ویدئوی دختر منوچهر گنجی هم که با سعید محمدی، همکار سابق فرخزاد گفت و گو می کرد، صریحا اذعان داشت که فریدون فرخزاد در دو سه سل آخر عمرش، کاملا عوض شده و سمت و سوی جمهوری اسلامی را پیدا کرده بود، به نحوی که هیچکدام از دوستان سابقش او را گویی نمی شناختند.
از میان خوانندگان قبل از انقلاب هم بسیاری در ایران ماندند و امثال هنگامه اخوان و سیمین غانم و پریسا و ... اگرچه برای بانوان اما همچنان به کار خود ادامه دادند. اکبر گلپایگانی، ایرج (که در همین برنامه سال نو شبکه نسیم در نود و شش سالگی همچنان می خواند)، عباس قادری و جواد یساری و ... هم بعضا برنامه های خود را اجرا کردند.
برخی از بازیگران معروف سینمای قبل از انقلاب هم که نتوانستند دیگر به کار خود ادامه دهند اما شرافتمندانه ماندند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامد؛ امثال محمد علی فردین (که به کار سینماداری ادامه داد)، ناصر ملک مطیعی (که بالاخره در فیلم "نقش نگار" علی عطشانی بازی کرد)، پوری بنایی (که به تجارت و امور مربوطه مشغول بود)، وحدت، پروین خیر بخش (فروزان)، ایرن زازیانس و ...
در واقع برای هیچ یک از آنهایی که در ایران ماندند، مشکل خاص و جدی پیش نیامد و همچنان به زندگی عادی خویش در ایران ادامه دادند.
اما ماجرای بهروز وثوقی ورای این حرف ها بود، او که با دربار و اشرف پهلوی روابط آنچنانی و شراکت داشت، چندین ماه پیش از انقلاب با فروش اموالش از ایران رفت. محمد علی فردین در گفت و گویی با عباس بهارلو درباره وثوقی گفته است:
"(وثوقی) سینمایی هم که در قلهک داشت با تبانی اشرف (پهلوی) به وزارت فرهنگ و هنر فروخت. بهروز چهارماه قبل از انقلاب ..... همه ما تعجب می کردیم با وجود اینکه کار او در سینما درحال اوج گرفتن بود، زندگی اش را فروخت و رفت (!)»
ارتباط بهروز وثوقی با اشرف باعث شد که ساواک و شخص هویدا نخست وزیر هم به میدان بیایند تا پایش را از دربار بریده و با طلاق گوگوش از محمود قربانی (مالک کاباره باکارا) رابطه ای بین وثوقی و گوگوش برقرار نمایند. فردین در این باره هم در همان مصاحبه گفته است:
" ... مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبان ها انداختند. همینطور در فستیوال هایی که بهروز جایزه می گرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود... یک روز صبح ساعت چهار و نیم، پنج صبح از جلسه فیلمبرداری برمی گشتم، اتومبیلی جلویم بود که بهروز در آن نشسته بود و سرش را از پنجره بیرون آورده بود. پس از یک شب زنده داری (در دربار) با سر و وضعی آشفته رهایش کرده بودند تا به خانه اش برود(!) یک شب دیگر در یک میهمانی (درباری) او را در وضعی آشفته تر دیدم. اگر انقلاب نشده بود شاید بهروز از دست رفته بود..."