سینما و گرداب فضاهای مجازی
اگرچه سینما خود، تصویر یک دنیای مجازی را حتی در مورد مستندترین آثارش ارائه می دهد اما در طول تاریخ سینما، همواره آثاری وجود داشته اند که خود روایتی مجازی از همان دنیای درون پرده بوده اند، گویی سینما نیز درمواردی قصد داشته پرده واقع نمایی خود را دریده و نشان دهد که چگونه می توان دنیای مجازی را همچون جهان واقعی به خورد مخاطب داد، تا جایی که همه زندگیش را در برگرفته و او را به وادی سردرگمی و آشفتگی بکشاند.
در صحنه ای از فیلم "ناصرالدین شاه، آکتور سینما"سوگلی حرمسرای ناصری، شگفت زده و حیران از علاقه ناصرالدین شاه به گلنار (شخصیت اصلی فیلم "دختر لر") به ابراهیم خان عکاسباشی می گوید که "گلنار تحفه ای نیست، این سینماتوگراف است که میمون را مهد علیا می نمایاند"!
در واقع می توان بعد از مجموعه ای از آثار سینمایی که در قصه خود، تولید یا نمایش فیلمی را سوژه قرار داده (مثل "شب آمریکایی" ساخته فرانسوا تروفو یا "منک" به کارگردانی دیوید فینچر یا "رز ارغوانی قاهره" وودی آلن) و یا به نوعی داستانش با فیلم و سینما ربط داشته (مانند "دو هفته در شهری دیگر" ساخته وینسنت مینه لی یا "سینما پارادیزو" جوزپه تورناتوره یا "مجستیک" فرانک دارابانت ) به آثاری رسید که به دنیاهای مجازی پرداخته و شخصیت های خود را غرق در این دنیاها تصویر کردند، دنیاهایی که لزوما در فضای سایبر و اینترنت شکل نگرفتند بلکه در جهان بیرونی و درونی آدم ها در ذهنیت و حتی زندگی واقعی شان بوجود آمدند.
زندگی مجازی در غارها و دخمه های حقیقی
در فیلم "زیرزمین" ساخته امیرکاستاریکا (1995) ماجرای گروهی از زنان و مردان یوگسلاوی را به هنگام تجاوز قوای هیتلری به سرزمین شان در 6 آوریل 1941 روایت می کند که توسط دو تن از پارتیزان های حزب کمونیست به نام های "مارکو" و "بلاکی" به زیرزمینی بزرگ و بسیار مخفی پناه برده اند. زیرزمینی که کاملا استتار شده و به هیچوجه از جانب دشمن قابل شناسایی نیست.
آنها زندگی شبانه روزی خود را در همان زیرزمین می گذرانند و در عین حال برای نبرد پارتیزان ها علیه اشغالگران آلمانی، اسلحه ساخته و لباس دوخته و وسایل مختلف زندگی و جنگ را فراهم می کنند.
سالها می گذرد و آلمان هیتلری و همدست ایتالیایی اش در جنگ شکست خورده و حزب کمونیست و رهبرش مارشال تیتو بر یوگسلاوی حاکم شده اند. اما مارکو که به عنوان قهرمان جنگ بسیار به به تیتو نزدیک شده، واقعیات پایان جنگ را برای آدم های داخل آن زیر زمین بازگو نکرده و آنها همچنان در آنجا مشغول ساخت اسلحه و دوخت لباس و فراهم آوردن وسایل مختلف برای پارتیزان هایی هستند که تصور می کنند، در حال نبرد با اشغالگران آلمانی به سر می برند!
مارکو مواد اولیه را برایشان می برد و اسلحه ها و لباس ها و دیگر وسایل تولید شده را از آنها تحویل گرفته و در بازار آزاد می فرذوشد و از این راه ثروت بسیاری به هم زده است!! او فضای زیرزمین را در همان شرایط و فضای جنگی نگاه داشته و حتی بوسیله بلندگوهایی سرودهای زمان جنگ را پخش کرده و برخی مواقع نیز آژیر قرمز حاکی از بمباران هواپیماهای دشمن را پخش می کند!!
آدم های زیرزمین در آن جا بزرگ شده، پیر می شوند، عروسی می گیرند، بچه دار می شوند و ... و همچنان براین تصورند که پارتیزان های یوگسلاوی در حال جنگ با فاشیست های هیتلری در بیرون از آن زیر زمین هستند!!
20 سال به همین شکل طی می شود تا اینکه در آستانه رونمایی از اولین تانک ساخته دست آدم های درون زیرزمین، ناگهان تانک شلیک کرده و بخشی از دیوار و سقف زیرزمین فرو ریخته و تونلی که از آن مارکو با بیرون ارتباط داشته، آشکار می شود.
برخی افراد از طریق همان راهرو به بیرون زیرزمین راه یافته و پس از سالها محیط اطراف را مشاهده می کنند که از قضا در همان زمان و همان مکان، گروهی درحال ساخت فیلمی درباره "مارکو" و "بلاکی" به عنوان قهرمانان جنگ هستند. فیلم یاد شده قرار است حضور اشغالگرانه آلمان ها در یوگسلاوی و نبرد پارتیزان ها علیه آنها را روایت کند و از همین روی گریخته های از زیر زمین با تانک ها و سربازانی روبرو می شوند که لباس ها و نشان های آلمان هیتلری را دارند و در حال اعدام فردی با لباس پارتیزان های دوران جنگ دوم جهانی هستند.
زیرزمینی ها رها شده به تصور اینکه با نیروهای نظامی آلمان هیتلری مواجه شده اند، به سوی بازیگران فیلم و دیگر افراد گروه فیلمبرداری، شلیک می کنند!
30 سال بعد در سال 1992 که یوگسلاوی درگیر جنگ جدایی طلبانه ای شده و آلمان به قدرتی اقتصادی تبدیل گردیده، برخی از همان افراد زیرزمین که دیگر به شکل دیوانه هایی زندگی می کنند همچنان براین باورند که جنگ دوم جهانی ادامه دارد و آلمان هیتلری خاک یوگسلاوی را اشغال نموده و هموطنانشان که در آلمان مشغول به کار هستند را خائن به حساب می آورند و همچنان در جستجوی آن زیر زمین هستند که در آن پناه گرفته و علیه آلمان نازی بجنگند!!
شاید این شرح حال امروز افرادی باشد که اسیر شبکه های مجازی بوده و دنیای واقع را با همان عینک روایت مجازی درک می کنند همان گونه که مارکو برای آن اهالی زیرزمین وارونه جلوه می داد. نوعی وارونگی که حتی برخورد با مستقیم با واقعیت نیز نمی تواند، ذهنشان را راست و به قاعده نماید. چنانچه گریختگان از زیرزمین حتی بازیگران یک فیلم درباره جنگ جهانی دوم را گویی سربازان و افسران آلمان نازی تصور می کردند! و تا نیم قرن بعد از پایان جنگ همچنان به دنبال آن پناهگاه زیرزمین بودند تا بازهم با آلمان هیتلری بجنگند!!
در شبکه های مجازی نیز فلان شخص هیولا نمایانده شده و دنیا کن فیکون به تصویر کشیده می شود و بهمان واقعه رخ نداده نیز خبر اول می گردد و برخی کاربران را به سمت و سویی می کشانند که نمی توانند حتی در مواجه مستقیم با واقعیت ولو در سالهای طولانی بعد نیز آن را بپذیرند.
خودشان سوژه بازی هستند
نوعی دیگر از زندگی در فضا و دنیاهای مجازی، تصور آن است که ما در دنیای حقیقی و واقعی زندگی می کنیم و دیگران در جهان مجازی به سر می برند در حالی که ماجرا کاملا و دقیقا برعکس است اما ما نمی توانیم آن را درک کنیم:
در فیلم "یادآوری مطلق"ساخته پال ورهوفن(1992) یک کارگر ساختمانی به نام "داگلاس کواید"خواب های آشفته ای درباره مریخ می بیند و به موسسه ای به نام "ریکال"مراجعه کرده که خاطره های مصنوعی برای سفر به سرزمین های ناشناخته عرضه می کند. داگلاس خواستار سفری عنوان یک مامور سری به مریخ به توسط همین خاطره های مصنوعی می نماید.
اما ناگهان همسرش لوری در صدد قتل او بر می آید و داگلاس متوجه می شود که در واقع او از مخالفان "کوهاگن"، حاکم مریخ بوده که مجددا برنامه ریزی شده و با ذهنی پاک شده به زمین فرستاده شده تا زندگی جدید و متفاوتی را آغاز نماید و ضمن اینکه ماموری از سوی "کوهاگن"برای مراقبت از او به عنوان همسرش لوری در کنارش قرار می گیرد.
در واقع زندگی داگلاس کواید، جهانی مجازی بود که از سوی حاکم مریخ برای او برنامه ریزی شده و در این زندگی مجازی وی به هیچوجه متوجه واقعیتی که زندگی و وجودش را در بر گرفته بود، نمی شد.
انرژی آدم ها برای نیروی فضاهای مجازی
این شبیه به موقعیت آدم های مجموعه فیلم ماتریکس (واچفسکی ها-1999) است که ابتدا جهان و شهری بسیار معمولی و آرام نشان داده می شود، همانند آنچه در دنیای امروز شاهد هستیم، خیابان ها و اتومبیل ها و ساختمان ها و آسمان خراش ها و ادارات وشرکت ها و کارمندها و .... و یک متخصص و هکر باهوش کامپیوتر و فضای مجازی به نام "نئو"، شخصیت اصلی است که به زندگی پر ماجرای خود در دنیای کامپیوترها اشتغال دارد اما ناگهان یک تلفن او را از این رو به آن روی کرده و از طریق همان تلفن و آشنایی با آدم هایی مرموز، به دنیایی تاریک و سیاه می رود که متوجه شده همان جهان واقعی است و آنچه تاکنون در آن زنذگی می کرده، یک دنیای مجازی بوده که توسط شبکه ای هوشمند از رایانه ها به نام "ماتریکس"، ایجاد شده بوده است.
طرفه آنکه نیروی این شبکه و دنیای مجازی از بدن تحت اسارت آدم ها تامین شده که هر یک درون محفظه هایی نگهداری شده و مجموعه ای از لوله ها، انرژی آن ها را برای شبکه ماتریکس بیرون می کشد. یعنی در واقع آن صورتی را که تا آن زمان از این آدم ها رویت می گردید، یک صورت مجازی بیشتر نبود. مجازی که همه ابعاد زندگی شان اعم از خوردن و خوابیدن و نفس کشیدن و کار و مبارزه و ... را از طریق الگوریتم های کامپیوتری تعریف می کرد.
در خارج آن دنیای مجازی ظاهرا درخشان و روشن، جهانی تیره و تار به چشم می خورد که بقایای همان جهان انسان ها گویا توسط شبکه ماتریکس نابود شده بود.
آواتارهای مجازی به جای آدم ها
این جهان مجازی روشن در فیلم جانشین ها یا Surrogates ساخته جاناتان ماستو (2009) درباره آدم ها و کپی های مجازی شان به چشم می خورد.
بازهم جهانی عادی و معمولی که همه مشغول کار و زندگی روتین خود هستند اما ماجرایی باعث می شود، ناگهان همه آدم ها، گویی باتری شان تمام یا برقشان قطع شده ناگهان در همه جا به روی زمین افتاده و دیگر حرکتی نکنند. بعد از این واقعه است که می بینیم، آدم های واقعی با سر و شکل نامناسب و در هم ریخته از داخل پستوها و درون زیرزمین ها بیرون آمده و گویی قرن ها درون غارها زیسته اند، همچنانکه نور و آفتاب چشمانشان را اذیت می کند، شاهد بدن هایی هستند که در واقع "آواتار" یا بدلشان در زندگی واقعی بوده و آنها از درون دخمه ها و پستوهای خود، این بدل ها یا آواتارها را هدایت می کرده اند.
یعنی در واقع آدم های واقعی از طریق آن موجودات جانشین، نوعی زندگی مجازی را تجربه می کردند. موضوعی که دستمایه پروژه های عظیم "آواتار"(جیمز کامرون) یا انیمیشن هایی به همین نام و بالاخره اساس ارتباط در فضای مجازی قرار گرفت.
آثار بسیاری دیگری نیز در تاریخ سینما ساخته شده که آدم ها را به همین صورت درون فضاهای مجازی نشان می دهد. افرادی که براین باورند در حال گذران یک زندگی واقعی و حقیقی بوده ولی در دنیایی از مجاز و جعل و فریب غرق هستند و متاسفانه این واقعیت و حقیقت را نمی دانند.