گزارش نشریه آمریکایی "هافینگتون پست" از پیاده روی اربعین ،
20 دسامبر 2014
این حرکت، حج مسلمانان یا "کومبهمیلا"ی هندوها نیست. احتمالا دربارهی این حرکت که به [مراسم]«اربعین» مشهور است ... هیچ وقت چیزی نشنیدهاید. نهتنها تعداد این افراد از زائران مکه بیشتر است (درواقع ۵ برابر آن است)، بلکه از کومبه میلا نیز مهمتر است؛ زیرا کومبه میلا تنها هر سه سال یکبار برگزار میشود. خلاصه آنکه جمعیت مراسم اربعین - که سال گذشته به ۲۰ میلیون نفر رسید - هر اجتماع بشری دیگری را تحتالشعاع قرار میدهد. جمعیتی که سال به سال رو به افزایش است ...
مراسم اربعین یک مراسم منحصربهفرد است؛ زیرا در موقعیتی برگزار میشود که به لحاظ ژئوپلتیکی متشنج و خطرناک است. داعش، شیعه را دشمن خونی خود میپندارد. از این رو، هیچ چیز بیشتر از این، گروههای ترور را به خشم نمیآورد که ببینند زائران شیعه به خاطر بزرگترین تجلی ایمانشان گرد هم میآیند.
مراسم اربعین یک ویژگی خاص دیگر هم دارد. هرچند اربعین مشخصاً یک مراسم شیعی است، سنی ها و حتی مسیحیان، ایزدیها، زرتشتیها و... نیز، هم بهعنوان زائر و هم بهعنوان خادم زائران در این مراسم شرکت میکنند. اگر به ماهیت انحصاری آیینهای دینی توجه کنیم، خواهیم دید که این اتفاق چهقدر مهم است و این تنها یک معنا خواهد داشت: مردم ـ فارغ از رنگ و نژاد ـ حسین بن علی را نماد فراگیر، بیحدومرز و فرامذهبی از آزادی و ایثار میدانند.
اما چرا شما هیچگاه درباره این مراسم چیزی نشنیدهاید؟
احتمالاً به این قضیه مربوط است که رسانهها عموماً و خصوصاً وقتی با اسلام مواجه میشوند، بیشتر با تصویری منفی، سیاه و افراطی سرو کار دارند تا روایتی مثبت و امیدبخش.
چرا اخبار راهپیمایی اربعین بایکوت می شود؟
اگر چندهزار معترض ضدمهاجرت در خیابانهای لندن جمع شوند، در سرخطهای خبری جای خواهند داشت. به راهپیمایی دموکراسیخواهانه در هنگکنگ یا تجمع ضد پوتین در روسیه نیز به همین میزان توجه خواهد شد. اما یک تجمع بیست میلیونی در یک محیط متشنج سرشار از ترور و ناعدالتی حتی در بخشهای خبری تلویزیونی جایی ندارد. این حرکت باشکوه بهطور نانوشته مسکوت گذاشته میشود؛ حتی اگر تمام مؤلفههای یک پدیدهی چشمگیر را داشته باشد؛ مؤلفههایی مانند جمعیت چشمگیر، اهمیت سیاسی، پیام انقلابی، محیط متشنج و اصالت. اما اگر این خبر از زیر دست سردبیران بخشهای خبری در برود، شگفتی میآفریند و افرادی زیادی را تحتتأثیر قرار میدهد.
در میان افراد بیشماری که تحت تاثیر این مراسم خاص بودند، جوانی استرالیایی بود که چندین سال پیش با او ملاقات داشتم و بهتازگی اسلام آورده بود. واضح است که کسی بهراحتی دینش را تغییر نمیدهد. بنابراین، وقتی از او جویا شدم، گفت که همه چیز از سال ۲۰۰۳ شروع شد. یک شب، همانطور که صحنهای از حرکت میلیونها نفر به سمت شهر کربلا را در خبرها مشاهده میکرد، با اسم فردی مواجه شد که هیچگاه آن را نشنیده بود: «حسین». برای اولین بار در دهههای گذشته و در یک رخدادی که در سرتاسر جهان به تصویر کشیده میشد، جهان توانسته بود شمهای از حرکتی را ببیند که پیشتر در عراق ممنوع شده بود.
وقتی که رژیم بعثی و سنی در عراق سقوط کرد، بینندگان غربی مشتاق بودند که ببینند عراقیهایی که هماکنون از دست کنترل دیکتاتور خلاص شده اند، چه عکسالعملی خواهند داشت. «جمهوری وحشت» سقوط کرده بود. آن جوان استرالیایی میگفت که دائم از خودش میپرسید که کربلا کجاست و چرا همه رو به سوی آن دارند؟ حسین کیست که چنین شوری به پا کرده که مردمان بعد از چهارده قرن برای عزای او میآیند؟
یک گزارش تکان دهنده 60 ثانیه ای
آنچه او در یک گزارش شصتثانیهای دیده بود تکاندهنده بود؛ زیرا این تصویر بر خلاف آن چیزی بود که قبلا دیده بود. پیوند قویای باعث شده بود که مردمان مانند برادههایی باشند که هرچه به مغناطیس پرجاذبه حسینی نزدیک میشوند تجمعشان بیشتر شود. آن جوان استرالیایی گفت: اگر میخواهید یک دین زنده و حیاتبخش را ببینید، به کربلا بیایید. چهطور مردی که ۱۳۹۶ سال پیش کشته شده است اینچنین حی و حاضر است که میلیون ها نفر مصیبت او را مصیبت خود میدانند؟ بعید است که آدمها وارد نزاعی شوند که دغدغهی شخصیای نسبت به آن نداشته باشند. از سوی دیگر، اگر احساس کنید که کسی به خاطر آزادی شما، حق برخورد عادلانه با شما و حق زندگی باشرافت شما جنگیده است، احساس میکنید که علاقهی زیادی به او دارید و دلبستهی او هستید تا آن جا که بعید نیست که به باورها و عقاید او روی بیاورید و تغییر دین یا مذهب بدهید.
مسلمانان «حسین نوهی محمّد (ص)»، پیامبر اسلام، را «سیدالشهدا» مینامند. او از بیعت با خلیفهی نابکار، یزید، سرتافت و در کربلا و در روز عاشورا کشته شد. او و خانوادهاش در صحرا با لشگر سیهزار نفره محاصره شدند و از آب و غذا محروم شدند و نهایتاً سر از تنشان جدا کردند و تنشان زیر سم اسبان رفت.
ادوارد گیبون، مورخ انگلیسی، مینویسد: «داستان تراژیک مرگ حسین احساسات هر خوانندهی دلسنگی را نیز تحریک میکند.»
از آن روز به بعد، شیعیان در روز عاشورا و روز اربعین، در رثای حسین عزاداری میکنند. در بسیاری از سنت های اسلامی، عزاداری چهل روزه مرسوم است.
چنین جمعیتی با چه انگیزه ای گرد هم آمده اند؟
من به کربلا، شهر اجدادیم، سفر کردم تا بفهمم که چرا این شهر اینقدر همگان را از خود بیخود میکند. مشاهده کردم که حتی بزرگترین لنزهای دوربینها هم برای به تصویر کشیدن روح این اجتماع پرجوش و خروش اما آرام و ایمن کوچک اند.
انبوهی از مردان، زنان (غالباً با حجاب مشکی) و کودکان از این کران تا آن کران را پر کردهاند. جمعیت آنقدر زیاد است که صدها مایل را بند آوردهاند.
فاصلهی ۴۲۵مایلی میان شهر بندری بصره تا کربلا مسیری طولانی است که معمولاً با ماشین طی میشود اما بهطور خارقالعادهای در این مراسم، افراد با پای پیاده آن را میگذرانند. دو هفتهی کامل طول میکشد تا زائران این مسیر را طی کنند. آدمها با سنهای مختلف زیر آفتاب سوزان روز و سرمای استخوانسوز شب این مسیر را پیاده میروند.
آنها از میان مسیرهای ناهموار و از دل نقاط تمرکز تروریستها و از نقاط خطرناک عبور میکنند. زائران حتی سازوبرگهای اولیه را با خود ندارند و تنها وسایل کمی همراه با عشق آتشینشان به «مولا» حسین را با خود میآورند. پرچمها و بنرها مقصود این سفرشان را به آنها یادآوری میکند:
«جان بعد از حسین بیارزش است
مرگ و زندگیام یکسان است»
این پیام شعری حماسی است که «عباس»، برادر حسین و فرماندهی معتمد او، خوانده است. عباس نیز در نبرد کربلا در سال ۶۸۰ میلادی آن هنگامی که تلاش میکرد برای برادرزادگان و خواهرزادگانش آب بیاورد، کشته شد. میزان امنیتی که در عراق وجود دارد و آن را سرخط خبرهای جهانی کرده است، جای شکی نمیگذارد که این عبارت یک عبارت اصیل به تمام معناست.
بزرگترین مهمانی تاریخ بشریت
یکی از بخشهای این حرکت زائرانه که هر بییندهای را به شگفتی وامیدارد مشاهدهی هزاران موکبی است که همراه با آشپزخانهی سیار هستند و توسط روستاییانی ساخته شده است که در محدودهی مسیر پیادهروی زائران زندگی میکنند. موکبها جاهایی هستند که تمام مایحتاج زائران در آنجا تأمین میشود. از غذای تازه گرفته تا جای استراحت؛ از تلفن رایگان بینالمللی گرفته تا گهوارههای کودکان؛ همه چیز رایگان است. درواقع، لازم نیست در این مسیر ۴۰۰مایلی، زائران چیزی غیر از لباسهایشان را حمل کنند.
شگفتتر از آن نحوهی دعوت از زائران برای خوردن و نوشیدن است. فعالان موکبها به میان راه آمده و به زائران التماس میکنند تا پیشنهاد آنها را قبول کنند.غالبا این پیشنهاد شامل سرویس کاملی است که در شأن پادشاهان است. ابتدا پاهایتان را ماساژ میدهند؛ سپس یک وعدهی غذای لذیذ به شما میدهند؛ سپس از شما دعوت میکنند تا در فاصلهای که لباسهایتان را میشویند و اتو میکنند، استراحت کنید. البته همهی اینها را با افتخار انجام میدهند.
برای آنکه شمهای از ماجرا را درک کنید، به این نکته توجه کنید.پس از زلزلهی هائیتی و با حمایت و همدلی جهانی، برنامهی غذای جهانی سازمان ملل اعلام کرد که با تلاشهای زیادش، نیممیلیون وعدهی غذایی تحویل داده است. ارتش ایالات متحده منابع عظیمی از آژانسهای فدرال را فراهم کرد و اعلام کرد که در مدت پنجماه بعد از این فاجعهی انسانی، 9ر4 میلیون وعدهی غذایی به اهالی هائیتی تحویل داده شده است. حالا این را مقایسه کنید با تعداد بیش از ۵۰ میلیون وعدهی غذایی در روز در طول مراسم اربعین که برابر است با حدود ۷۰۰ میلیون وعدهی غذایی برای تمام مدت این مراسم. تمام این غذاها نه با سازمان ملل متحد یا هر خیریهی بینالمللی دیگری بلکه توسط کارگران و کشاورزان فقیری تأمین شده است که عاشق ایناند که به زائران خدمت کنند و تمام سال پسانداز میکنند. همه چیز، مانند امنیت این مراسم، غالباً بر عهدهی رزمندگان داوطلبی است که یک چشم بر داعش دارند و یک چشم بر محافظت از مسیر پیادهروی زائران. یکی از افراد فعال در موکبها میگوید: «برای آنکه ببینید اسلام چه آموزههایی دارد، به رفتار چندصد تروریست وحشی نگاه نکنید. بلکه به از جان گذشتگی بیچشمداشتی نگاه کنید که میلیونها زائر اربعین از خود نشان میدهند.»
رکوردهای گینس در راهپیمایی اربعین
درواقع، از چند لحاظ باید مراسم اربعین در کتاب گینس ثبت شود : بزرگترین گردهمآیی سالانه، طولانیترین میز غذای پیوسته، بیشترین افرادی که بهرایگان غذا میخورند، بزرگترین گروه داوطلبانهای که به یک واقعهی خاص خدمت میکنند و همهی اینها در جایی است که تهدید حملات انتحاری وجود دارد.
فقط به این جمعیت انبوه نفسگیر نگاه کنید. چیزی که باید به این منظره اضافه کنید این است که هرچه شرایط امنیتی بدتر میشود، حتی افراد بیشتری انگیزه پیدا میکنند که تهدیدهای تروریستها را به چالش بکشند و در این موقعیت خطرناک به پیادهروی میپردازند. بنابراین، این حرکت زائرانه صرفاً یک فعالیت مذهبی نیست بلکه مظهری از مقاومت است. ویدئوهایی در فضای آنلاین منتشر شده است که نشان میدهند چهطور مهاجمان انتحاری خود را به میان زائران میاندازند و صرفاً باعث افزایش جمعیت زائران میشوند؛ زائرانی که همصدا میخوانند:
«اگر دست و پایمان را قطع کنند، به سرزمینهای مقدس میرویم.»
انفجارهای وحشتناکی که در طول سال اتفاق میافتند غالباً علیه شیعیان بوده و جان افراد بیشماری را میگیرد. این انفجارها خطرات و ناامنیهایی که متوجه شیعیان عراق است را نشان میدهد. اما به نظر میرسد که این تهدیدهای مرگآور نمی توانند مردم ـ پیر و جوان، عراقی و خارجی ـ را از این سفر خطرناک به سوی شهر مقدس کربلا بازدارند.
برای فردی که بیرون از این ماجراست راحت نیست که بفهمد چه چیزی به این زائران امید و نیرو میبخشد.شما زنان بچه به بغل، مردان ویلچر نشین، مردمان عصا به دست و نابینایان زیادی را در این مسیر میبینید. من پدری را دیدم که تمام مسیر بصره تا کربلا را با پسر معلولش سفر کرده بود. پسر دوازده ساله معلولیت ذهنی داشت و نمیتوانست بدون یاری دیگران راه برود. بخشیهایی از مسیر، پدر پسر را روی شانههای خود نشانده بود و راه میرفت. این داستانی است که میتوان از روی آن فیلمهایی ساخت که قابلیت دریافت اسکار دارند اما به نظر میرسد که هالیوود بیشتر با قهرمانان کمیک سروکار دارد.
این حسین کیست؟
زائران حرم حسین و برادرش، عباس، صرفا تحت تاثیر احساسات نیستند. آنها به یاد شهادت جانسوز ایشان گریه میکنند و با این کار، بر دلبستگیشان به آرمانهای او تأکید میکنند.
وقتی زائران به حرم حسینی میرسند، اولین کاری که میکنند خواندن زیارتنامه است؛ متن مقدسی که شمهای از مقام حسین را نشان میدهد. در این زیارت، آنها حسین را وارث آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی میخوانند. در این مطلب، نکتهی عمیقی خوابیده است. نشان میدهد که پیام حسین در باب حقیقت، عدالت و عشق، امتداد جداییناپذیر پیام همه پیامبران راستین است.
مردم به کربلا میروند اما نه برای آنکه از مناظر آن لذت ببرند، از زیباییهای آن به هیجان بیایند، خرید کنند و اماکن تاریخی را ببینند. آنها میروند تا گریه کنند. تا عزاداری کنند و فضای روحانی مرقد حسین را درک کنند. آنها وارد حرم حسینی میشوند تا بر بزرگترین ایثار و ازخودگذشتگیای که تا به حال دیده شده گریه و عزاداری کنند.
انگار همگان پیوندی شخصی با مردی دارند که هیچگاه او را ندیدهاند. با او سخن میگویند و نامش را میخوانند. به ضریحش چنگ میزنند و زمین حرم را بوسه میزنند. در و دیوار آنجا را آنگونه لمس میکنند که انگار صورت یک دوست صمیمی و قدیمی را لمس میکنند. این تصویری حماسی است. انگیزهشان چیست؟ باید شخصیت و شأن امام حسین را فهمید و درک کرد که اینان چه ارتباط روحانیای با سرگذشت جاوید او برقرار میکنند.
اگر جهان حسین را، پیامش را و ایثارش را درک میکرد، ریشههای تاریخی داعش و تمایل آنها به خونریزی را میفهمیدند. قرنها پیش در کربلا بود که انسانیت خباثتی را دید که در قتل حسین موج میزد. نور در مقابل تاریکی بود. فضیلت در مقابل رذالت بود. حضور حسین در همهی جنبههای زندگی دوستدارانش موج میزند. سرگذشت حسین رشد و تکامل را تشویق کرده و هیچ نوعی از بایکوت رسانهای نمیتواند نور آن را خاموش کند.
این حسین کیست؟
از نظر صدها میلیون نفر از پیروانش، چنین سوالی که حتی ممکن است کسی را به تغییر دین و مذهبش وادارد، زمانی پاسخ میگیرد که شما با پای پیاده به سوی حرم حسینی راهپیمایی کنید.