زمانی می گفتند که آقا هنر و سینما اصلا و ابدا ربطی به سیاست و سیاستمداران ندارد! می گفتند چرا شما در هر مراسم هنری و سینمایی تان، یکی از مسئولین دولتی را دعوت می کنید؟ آخر این چه کاریست؟ چرا اینقدر وابسته اید؟ چرا و چرا و چرا ....؟
می گفتند زمانی لوییس بونوئل (فیلمساز برجسته اسپانیایی) در یک مراسم سینمایی شرکت داشت و وقتی فهمید یکی از مسئولان کشور در آن مراسم هست، فی الفور آنجا را ترک کرد!
ما هم همه اینها را باور می کردیم. اما بعد دیدیم که یکی از بدنام ترین روسای جمهوری آمریکا یعنی ریچارد نیکسون، در مراسم تجلیل از یکی از معتبرترین فیلمسازان تاریخ سینما یعنی جان فورد شرکت کرد و بالاترین نشان افتخار و همچنین درجه ارتش ایالات متحده را به او اهدا کرد،
بعد دیدیم همسر رییس جمهوری آمریکا یعنی میشل اوباما اسکار بهترین فیلم را به "آرگو" داد،
سپس دیدیم جو بایدن معاون رییس جمهوری وقت روی صحنه مراسم اسکار آمد و درباره فیلم دیگری توضیح داد،
بعد دیدیم اوباما، رییس جمهوری ایالات متحده به بسیاری از اهل سینما از بازیگر و کارگردان، مدال افتخار هدیه کرد،
و دیدیم برای یک فیلم میلتاریستی یعنی "تاپ گان"، ناو هواپیما بر به حرکت درآمد و بازیگر و تهیه کننده فیلم یعنی تام کروز را با هلیکوپتر نظامی به افتتاحیه فیلم بردند
و بعد در جشنواره فیلم کن (یعنی مهم ترین جشنواره مستقل و هنری!) جنگنده های فرانسوی برایش به پرواز درآمدند و خاندان سلطنتی بریتانیا به پیشوازش رفتند و ...
... و حالا حضور ویلیام (با القابی همچون شاهزاده و جانشین اول شاه بریتانیا) در مراسم بفتا (اسکار انگلیسی) جالب توجه است، در حالی که در دوره های قبلی هم او با همسرش کیت میدلتون از مهمانان مراسم بوده اند.
این در حالی است که اگر سایر مقامات دولتی شاید با رای مردم ارتباطی داشته باشند، اما قطعا ولیعهد انگلیس و هیچ شاه و ولیعهدی، هیچ گونه ارتباطی با رای و خواسته مردم نداشته و ندارد (لطفا این کلام ابلهانه که آنها فقط مقامات تشریفاتی هستند را هم باور نکنید)
تنها مسئله ای که برای فردی مثل ویلیام، مقام و منصب و موقعیت و ثروت و قدرت ایجاد کرده، یک قانون قرون وسطایی و نژادپرستانه براساس "خون وسلول جنسی" است و بس!
واقعا سلطه هر دیکتاتوری و استبداد و حکومتی ولو هیتلر و چنگیز و نرون شاید قابل درک باشند، به هر حال آنها قلدری و قدرت و جربزه نشان داده و با جنایت و قتل و غارت توانستند مردم و آرای آنها را زیر چکمه هایشان له کنند.
اما وقتی این برتری حاکمیتی تنها براساس "خون و یک سلول جنسی" شکل بگیرد (که تنها در حکومت های عهد باستان و قرون وسطی سابقه دارد)، آن هم در قرن بیست و یکم و غوغای دمکراسی و رای مردم و حقوق بشر، چسبیدن به یک سلول جنسی و مدام تکرار لفظ شاهزاده و پرنس و پرنسس و دوک و دوشس و ... خیلی خفت بار و حقیرانه است.
اما متاسفانه رسانه های زنجیره ای همه آن خفت و خواری را در نزد حلقه به گوشان خود، برتری و عزت و شرافت جلوه می دهند!
به قول دایی جان ناپلئون: آنچه که حدی ندارد، خریت است!!