وانکا
Wonka
شاید وقتی در سال 1971 دیوید والپر (از تهیه کنندگان اجرایی معروف آن زمان) استودیوی کوچک خود را به راه انداخت و در اولین قدم، "#رد_دال" را برای ساخت فیلمی از کتاب "چارلی و کارخانه شکلات" (که 7 سال قبلش منتشر کرده بود) دعوت کرد، فکرش را هم نمی کرد که نیم قرن بعد که دیگر نه او دراین دنیا زندگی می کند و نه رد دال، افرادی ماجراهای پیش از قصه آن کتاب یعنی اتفاقاتی که برای ویلی وانکا افتاد تا کارخانه شکلاتش را برپا سازد، براساس همان شخصیت های کتاب یاد شده، به فیلم درآورند.
والپر آن فیلم را به کارگردانی مل استوارت و بازی جین وایلدر ساخت و علیرغم توفیقش، بیش از یک فیلم دیگر نتوانست در استودیوی خود کار کند و ورشکسته شد.
اگرچه به تهیه کنندگی خویش ادامه داد و حتی در اواخر دهه 90 تهیه کنندگی اجرایی فیلم هایی مانند "محرمانه لس آنجلس" را به کارگردانی کرتیس هنسن برعهده داشت.
"چارلی و کارخانه شکلات" را یکبار دیگر، تیم برتن در سال 2005 با بازی جانی دپ جلوی دوربین برد.
اما چند سال پیش، کمپانی برادران وارنر کل حقوق فیلم را خرید و اینک با همکاری سازندگان فیلم های "پدینگتون" (پال کینگ کارگردان و الکساندرا دربی شایر تهیه کننده) به گذشته ویلی وانکا نقب زده و فراتر از قصه "رد دال" یک قصه به اصطلاح پریانی و البته دست و پاشکسته از ماجرای او سرهم کرده است.
اگر مثلا در سری فیلم های "جنگ های ستاره ای"، با 3 قسمت سری دوم، از سیر تا پیاز گذشته دارت ویدر و لوک اسکای واکر و پرنسس لیا و C-3PO و R-2D2 و ... مشخص می شد و در چهارمین قسمت از ماجراهای دکتر هانیبال لکتر به نام "برخاستن هانیبال"، بالاخره معلوم شد که چرا این دکتر متین و هوشمند و باسواد به یک آدم خوار تبدیل شده اما در فیلم "#وانکا" به جز مادر ویلی و شعبده بازی او، راز دیگری از گذشته اش برملا نمی شود (در حالی که در فیلم "چارلی و کارخانه شکلات"، کاشف به عمل می آمد که مثلا پدر ویلی دندانپزشک بوده و از بچگی او را از خوردن شکلات منع کرده بود).
در فیلم "وانکا"، حتی از اینکه بالاخره او چگونه به فرمول آن شکلات های جادویی پی برد یا چطور به سرزمین اومپا لومپاها رفت و از آن درخت های کاکائوشان استفاده کرد،. همچنان پنهان می ماند. عمر مادرش هم گویا قد نداد تا راز را برایش باز کند و یادداشت مادر در تنها بسته شکلات یادگاری اش هم حرف خاصی ندارد جز یک نصیحت انسان دوستانه که "طعم خوب آنها در تقسیمشان با دیگران معنی پیدا می کند".
این معنا و مفهوم اساسا با دنیای فانتزی و عجیب و غریب ویلی وانکا نمی خواند، همچنانکه تیموتی شالامنت با ویلی وانکا چفت نیست که براساس کاراکتر رد دال می بایستی ترکیبی از شیطنت و بامزه گی داشته باشد که ذاتا ندارد، آنچه جین وایلدر در فیلم مل استوارت و به خصوص جانی دپ در فیلم تیم برتن دارا بودند.
اما فیلم "وانکا" سرشار از کاراکترها و لحظات فانتزی و بامزه است که باجزییات هوشمندانه ای به هم پیوند خورده اند. اینکه مثلا بیسوادی ویلی چقدر در اشتباهات او موثر می افتد و آموختنش توسط نودل بعدا در یک لحظه تعیین کننده به کمکشان می آید و یا اینکه اصلا حرف اول اسم نودل براساس آنچه روی انگشتر همراهش بوده تنها با یک چرخش 90 درجه ای، حرف اول عنوانی می شود که افشاگر ریشه های خانوادگی متفاوتش است، یا حضور تنها اومپا لومپای فیلم (با بازی هیو گرانت) برخلاف اومپا لومپاهای فیلم تیم برتن، چه تاثیر مهمی در قصه دارد و ...
حتی آن چهار نفری که همراه ویلی و نودل در آن رختشویخانه هستند، مانند نوکران سحرآمیز با مردان ایکس، هریک توانایی ویژه ای دارند که در لحظه خاص به کمکشان می آید، چه آن حسابدار، چه تلفنچی و حتی فردی که می تواند صدای زیر آب را از خودش درآورد!
همچنین است حضور بازیگرانی مانند هیوگرانت و روان اتکینسون (در نقش کشیش فاسد) و اولیویا کولمن (خانم اسکرابیت) و تام دیویس (بلچر) که خانم و آقای تناردیه رمان بینوایان را تداعی می کنند و سالی هاوکینز (مادر ویلی) و ...
ترانه هایی که در لابلای داستان و ماجراها گنجانده شده با شعرهایشان بخش هایی از فراز و فرودها و حتی شخصیت ها را تشریح می کنند و فیلم را به یک موزیکال مفرح بدل ساخته اند (مانند مری پاپینز یا الیور)
فیلم "وانکا" اگر پانزده تا بیست دقیقه کمتر بود، به اثری بسیار خوش ریتم بدل می شد اما لحظاتی از فیلم مانند رسیدن نودل به مادرش یا گیر افتادن و نجات ویلی و نودل در شکلات ها و خاطره بازی ویلی از مادر و گیر افتادن در کشتی و ... کلیشه های نخ نما شده ای است که نوآوری ها و صحنه های مبدعانه فیلم را ضایع کرده اند.
اگر ویلی وانکای رد دال، یک سرمایه دار منحصر به فرد بود اما او در فیلم "وانکا" یک نوآور در صنعت تولید و فروش شکلات است که بساط انحصار سرمایه داران و تولید کنندگان شکلات را برهم می زند و همین، اساس شکل گیری درام در فیلم است.
برهمین اساس است که سرمایه داران فوق (اسلاگ ورث و پرودنوز و فیکل گروبر) برای حفظ و نجات انحصارات خود از حضور مدعی جدید، اقدام به طرح و اجرای انواع و اقسام توطئه علیه او می کنند، از مسموم کردن شکلات هایش تا ساخت و پاخت با پلیس و کشیش و آدم های دیگر تا حتی نقشه قتل و سرش را زیر آب کردن و ... که کار و بار رقیب را با شکست مواجه سازند.
این همان چالش اصلی دنیای سرمایه داری امروز است که به قول تامس هابز (فیلسوف قرن هفدهم انگلیسی)، "انسان را گرگِ انسان" می گرداند. چنانچه دارندگان انحصارات سرمایه امروز چنین کرده و می کنند و دنیا را به خاطر منافع خود، به خاک و خون می کشند.
این همان موضوعی است که سازندگان فیلم "وانکا" با زبان طنز و فانتزی و ترانه و موسیقی بیان کرده اند. از همین روست که فیلم "وانکا" اگرچه بخشی از مصرف گرایی در غرب را تبلیغ کرده و مخاطبش را با رویا پردازی و آرزوهای دور و دراز، از واقعیات دور ساخته و به اصطلاح پی نخود سیاه می فرستد اما برخی خط قرمز های هالیوود یعنی سرمایه سالاری را نیز زیر پا گذارده و از همین روی علیرغم همه قوت های ساختاری و محتوایی، چندان در لیست های فصل جوایز به چشم نمی آید. گویا ضررش بیش از نفعش بوده است.
ضمن اینکه این فیلم برای گروههای دیگری هم ضرر دارد مثل آنها که دیابت دارند یا افراد چاق، چراکه به دلیل تصاویر متعدد و جذاب از شکلات و شیرینی، شاید باعث شود این گونه افراد همه پرهیزهای دکترها را نادیده گرفته و دل را به دریا زده و به سمت شیرینی و شکلات هجوم ببرند. از همین روی تماشای این فیلم به این دسته از افراد توصیه نمی شود!
البته سایرین نیز باید مراقب باشند تا مثل آن رییس پلیس فیلم که از بس شکلات خورده و چاق شده بود، از در ماشینش نمی توانست بیرون بیاید، نکند این دوستان نیز از در خانه نتوانند خارج شوند!