سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۹ دقیقه·۱۰ ماه پیش

جوکر را در شیلی سانسور کردند



کشور خیالی من
My Imaginary Country

پاتریشیا گازمن، فیلمساز شیلیایی که حماسه سینمایی اش درباره کودتای آمریکایی آگوستینو پینوشه به نام "نبرد شیلی"، یکی از تماشایی ترین فیلم های مستند تاریخ سینما به شمار آمده، پس از سالها با یک مستند افشاگر دیگر به نام "کشور خیالی من"، پرده از ابعاد مختلف جنبش دیگری در شیلی برداشته که قیام مردم این کشور علیه سرمایه سالاری و فقر و تبعیض و بی عدالتی را در 30سال بعد از برقراری حکومت لیبرال سرمایه داری، به تصویر می کشد.
قیامی که کمتر درباره اش شنیده یا خوانده ایم، جنبشی که اخبارش در میان خیل گزارشات جعلی و خرد و حاشیه ای رسانه ای زنجیره ای غرب محو شد
و وقتی چند ماه پیش خبری آمد که بازهم مردم شیلی به قانون اساسی این کشور رای منفی دادند، برایمان سوال بود مگر قانون اساسی این کشور که در زمان پینوشه برقرار شد، تغییر کرده؟ واقعا چه اتفاقاتی افتاده که به تغییر قانون اساسی کشیده شده است؟!
اینک فیلمی که به قول معروف انگار از زیر دست همین شبکه ها و رسانه ها در رفته، به ما می گوید بر کشور شیلی که فکر می کردیم با برقراری حکومت به اصطلاح لیبرال دمکراسی، دیگر از آن روزگار مخوف پینوشه رهایی یافته، از اکتبر 2019 تا سال اوایل 2022 (یعنی زمان ساخت این فیلم)، چه گذشته است.
پاتریشیا گازمن در یکی از صحنه های ابتدایی فیلم که درگیری نیروهای ارتش با تظاهر کنندگان و شلیک به سوی آنها را شاهدیم، می گوید فکر نمی کردم پس از دوران سیاه پینوشه، چنین صحنه هایی را ببینم و از آنها ابراز نگرانی می کند که برنده و بازنده این میدان چه کسی است؟
پاتریشیا گازمن خودش در فیلم اعتراف می کند که یک سال دیر به این قیام و جنبش رسید و برخلاف توصیه های کریس مارکر (فیلمساز معروف فرانسوی) که "مستند ساز باید برای ثبت یک واقعه از ابتدایش حضور داشته باشد" و برهمین اساس گازمن جوان در ابتدای دولت آلنده، نخستین فیلمش را ساخت، اما این بار به دلیل سانسور عظیم رسانه های غربی، تا یک سال اصلا خبر دار نشد که در کشورش شیلی چه می گذرد تا اینکه خودش را برساند و مستندهایش را بگیرد.

فیلم با صحنه هایی سیاه و سفید از استقبال پرشور مردم شیلی از سالوادور آلنده، رییس جمهوری منتخب شان طی سالهای ابتدایی دهه هفتاد میلادی آغاز می شود.
رییس جمهوری که با کودتای وحشتناک و خونین آمریکایی سرنگون شد و ملت شیلی با دو دهه تاریکی و سیاهی محض مواجه شدند.
بعد از این صحنه ناگهان با صحنه های رنگی به 45 سال بعد و اکتبر 2019 پرتاب می شویم که درگیری های تازه ای را مابین مردم شیلی و ارتش آن شاهد هستیم گویا ورسیون دیگری از فیلم "نبرد شیلی" را شاهدیم.
گازمن از خود می پرسد که چه اتفاقاتی افتاد که شیلی به اینجا رسید، در حالی که پیش از آن هربار به کشورش می آمد، آن را به جز یک مرکز خرید و ویترینی پر از کالاهای جوراجور چیز دیگری نمی یافت.
صحنه هایی که فیلمساز از علت های قیام شیلی علیه لیبرال سرمایه داری نشان می دهد، همان اکسیر سینمایی است که متاسفانه در بسیاری از آثار مدعی واقع نمایی و رئالیسم اجتماعی به چشم نمی خورد. صحنه هایی از پیرمردها و پیرزنان دستفروش کنار خیابان و بچه هایی که به خاطر پدربزرگ ها و مادربزرگ های دستفروش خود، ناگزیر از ترک تحصیل و کار اجباری و آشغال گردی هستند.
یکی از شاهدان او از جمعیت شصت درصدی زنان سرپرست خانواده فقیر می گوید که کسی به آنها کمک نمی کند و از کمترین امکانات زندگی بی بهره هستند.
وی می گوید در دوران دیکتاتوری آنها در اردوگاههای کار اجباری کار می کردند، به دنبال فامیل ها و آشنایانشان که ناپدید شده بودند، زندان ها و اردوگاههای کل کشور را زیرپا می گذاشتند؛ سربازخانه ها و بیمارستان ها و سردخانه ها و ...
اما در حکومت لیبرال سرمایه داری اگرچه ظاهرا دوران پینوشه تمام شد اما بازهم سرمایه داران در راس ماندند و آنها ناگزیر صبح تا شب در خانه دیگران کار می کردند و لباس می شستند!
پاتریشیا گازمن به خوبی تفاوت قیام و جنبش ضد لیبرال سرمایه داری در شیلی را با اعتراضات و اغتشاشاتی که مثلا در عراق و لبنان و ایران تقریبا در ستایش سبک زندگی لیبرال سرمایه داری به راه افتاد را به تصویر می کشد.
او اگرچه حتی به حق فمینیستی زنان هم اشاره دارد اما از بان یکی از شاهدانش می گوید:
"... حق فمینیستی درست است اما زن های زیادی هستند که از سر اجبار ادارات را از صبح تا شب تمیز می کردند و دست های پینه بسته شان را می پوشاندند، آنها حتی نمی توانستند بچه هایشان را نوازش کنند، خسته و کوفته از سر کار به خانه برمی گشتند تا برای بچه هایشان غذا درست کنند و .... و تازه متوجه می شدند بچه هایشان در دام باندهای قاچاق و مواد مخدر گرفتار شده اند..."
همراه صحنه هایی از حلبی آبادهایی که خانوادهای شلیلیایی در آنها زندگی می کنند، او ادامه می دهد که این زن ها اساسا نمی توانند به مسائلی از قبیل فمینیسم حتی لحظه ای فکر کنند. آنها فقط می خواهند که برای بزرگ کردن بچه ها کمکشان کنند.

جایی دیگر در همین حلبی آبادها، زنی که گویا رییس کمیته مسکن آنجاست، می گوید همواره مشغول جنگ هستند تا یکی از آن بیغوله ها را به عنوان خانه بدست آورده و زیرش زندگی کنند. او می گوید که دولت حتی نمی توانند یک لحظه رنج شان را در آنجا بفهمد. آنها هیچوقت کمبود یک تکه نان یا شیر نداشته اند... و این همان چیزی است که برایش مبارزه می کنند.
در صحنه دیگری اساس بهره کشی در سیستم سرمایه داری (چه از نوع لیبرال یا غیر لیبرال) را از زبان شاهدی دیگر می شنویم که یک سری افراد به پشتوانه بهره برداری از نیروی کار ارزان پولدار می شوند و ما باید برای هر گونه برخورداری از زندگی، پول های هنگفت بپردازیم؛ برای تحصیلات، برای درمان، برای هر کاری و ...
اما طبق معمول این گونه جنبش های بی سر و بدون رهبر (که فیلمساز از چنین خصوصیتی برای قیام شیلی ابراز شگفتی می کند) را کانون های دیگری آنها را هدایت کرده و به انحراف می کشند،
به تدریج در سالهای بعد، عمده کردن وجوه دیگری مانند فمینیسم یا حقوق اقلیت ها و یا همجنس گرایان (که اساسا از محورهای لیبرال سرمایه داری محسوب می گردند) باعث شد آن بعد ضد سرمایه داری که در آغاز مد نظر جنبش بود، به حاشیه رانده شده و مردم به برقراری یک مجلس موسسان جهت نوشتن یک قانون اساسی جدید رضایت دهند.
آنچه که هنوز پس از گذشت حدود 5 سال به جایی نرسیده و آخرین تجربه اش همین سه ماه پیش بلاتکلیف ماند و مجددا همان کانون های سرمایه داری، اوضاع را کنترل کردند. این همان خطری بود که اگرچه گازمن در زمان ساخت این فیلم هنوز رویت نکرده بود اما از زبان یکی دیگر از شاهدانش، در انتهای فیلم "کشور خیالی من" مورد اشاره قرار داد.
همان خطر اصلی که پس از هزاران کشته و زخمی و بازداشتی و نابینا شده، همچنان همان قانون اساسی ژنرال پینوشه باقی بماند و متاسفانه پس چهار پنج بار رای گیری و رفراندوم، قوانین اساسی دیگری که توسط گروههای مختلف نوشته شدند، به تصویب مردم نرسید و همچنان همان قانون اساسی دیکتاتور و بر روی آن هم حکومت لیبرال سرمایه داری باقی ماند.

جنبش های ضد لیبرال سرمایه داری در اواخر دهه بیست قرن بیست و یکم

17 نوامبر سال 2018 میلادی با یک فراخوان اینترنتی، نخستین تظاهرات اعتراضی علیه تبعیض ها و بی عدالتی سرمایه داری و فقر و کمبودهای اقتصادی با حضور حدود 300 هزار تن در فرانسه با مشخصه "جلیقه های زرد" برپا شد که هدف مستقیمش پایان سرمایه داری بود.
جنبش "جلیقه زردها" تا سه سال و نیم هر شنبه در شهرهای فرانسه برپا شد و هزاران کشته و زخمی و بازداشتی و نابینا و ... برجای گذارد.
اما سینمای غرب با تشخیص خطرناک بودن این جنبش که اساس و بنیاد غرب صلیبی/صهیونی یعنی سرمایه سالاری را نشانه رفت، خیلی زود به مقابله با آن برخاست وابتدا با برجسته ساختن فیلمی به نام "انگل" در جشنواره کن 2019 که نگاهی تحقیرگرایانه و شنیع به شورش طبقه فرودست علیه قشر فرادست داشت، آن را هدف قرار داد.
سه ماه بعد جایزه نخست جشنواره ونیز به فیلم "جوکر" نشان داد که غرب صلیبی به طور تمام قد به مقابله با جنبش های ضد سرمایه داری برمی خیزد (همان جمله: هر اعتراضی داری به شاه و رییس دولت بکن اما "سرمایه داری"، خط قرمز ماست).
فیلم "جوکر"، جنبش ها و اعتراضات طبقه فرودست علیه سرمایه داران بالادست را اغتشاش کور و شورشی آنارشیستی به تصویر کشید که علیرغم همه اشکالات بالادستی ها، اما رذالت و فرومایگی فقرا و پایینی ها را بیشتر نمایان می نمود.

اما این کافی نبود، یک ماه بعد از نمایش فیلم "جوکر"، پدیده جوکریسم ابتدا در عراق و سپس هفده روز پس از آن در لبنان سر برآورد و آن دو کشور را به بهانه برخی نابسامانی های اقتصادی به آشوب کشانید و اگر رسانه های زنجیره ای جنبش "جلیقه زردها" را به هر نحو سانسور کرده و از سر و ته اش زده و همواره بر طبل پایانش کوبیدند اما...
اما همان رسانه ها آشوب های عراق و لبنان را توی بوق کردند و پیکان بوقشان را هم به سمت ایران گرفتند که همه این ماجراها از ایران برمی خیزد
و یک ماه پس از لبنان نیز با افزایش ناگهان قیمت بنزین، شورش جوکریسم در ایران شکل گرفت که همچون عراق و لبنان و البته برخلاف فرانسه علیه نئولیبرال سرمایه داری نبود!
اما در همان اکتبر شورش عراق و لبنان، در یک نقطه دیگر از این کره خاکی، نیز اعتراضاتی با الهام از جنبش جلیقه زردهای فرانسه علیه نئو لیبرال سرمایه داری شکل گرفت که چندان خبری از آن نشنیدیم.
پس از گذشت حدود 50 سال از کودتای آمریکایی شیلی، تظاهرات عظیمی در شیلی علیه تبعیضات سرمایه داری و نئو لیبرالیسم حاکم بر این کشور که عمیق ترین اختلافات طبقاتی را شکل داده بود، بوجود آمد.
نئولیبرال سرمایه داری که از حدود 30 سال قبل و با کنار رفتن اجباری ژنرال پینوشه از قدرت، توسط آمریکا و تحت عنوان دمکراسی ولی با همان محتوای حکومت کودتا، جانشین دیکتاتوری پینوشه گردید.
و سخنرانی سباستین پینرا (رییس جمهوری ثروتمند شیلی در هنگام آشوب ها) در همین فیلم "کشور خیالی من" چقدر شبیه به حرف های توماس وین (شهردار گاتهام سیتی) در همان فیلم "جوکر" است که شهر را درگیر جنگی با قانون شکننان بی رحم می دانست!


فیلم جوکرشیلی
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید