
در این روزهایی که بازار تجلیل و تکریم خبرنگاری و خبرنگاران گرم است،آ نچه شاید بیش از هر موضوعی درباره این قشر، مغفول مانده، وضعیت ناپایدار و خطرناک شغلی آنهاست که از کار در معدن فراتر رفته و به حرکت بر روی میدان مین شبیه است!
به خاطر دارم روزگاری که در مجله سینما بودم و از نقد نویسی تا دبیری صفحه نقد و گزارش و تلویزیون و سرویس ایرانی و بالاخره سردبیری مجله طی کردم، دوستان و همکارانم همواره با تهدید ها ریز و درشت مدیران محترم مواجه بودند که اگر اندکی خبرها دیر می رسید، با شلتاق مواجه می شدند که
"اگر نمی توانی بگو تا کس دیگری را جای تو بگذارم"
یا وقتی بچه ها به خاطر دستمزدهای کم، ناگزیر در نشریات و مجلات دیگر کار می کردند با اخراج مواجه می شدند چون گفته بودند
"کسی که اینجا کار می کند، جای دیگر نباید بنویسد"!
از همین روی ما با چندین اسم مستعار در نشریات مختلف می نوشتیم.
حق التحریر مجله سینما در آن دوران (سال 1374)، هر صفحه 1700 تومان بود و بنده که مثلا دبیر سرویس بودم، ماهانه 7000 تومان هم بایت آن می گرفتم! (مطبوعات دیگر هم تقریبا همین بودند)
و در آن سالها که نه اینترنت بود و نه شبکه های مختلف مجازی و نه این همه خبرگزاری و سایت های خبری و ... با چه سختی و رنجی، خبر و گزارش تهیه می کردیم.
یک خط تلفن و 10-15 خبرنگار در تحریریه به علاوه صاحب آن محل که مدام با همان خط تلفن کار می کرد،
ما اغلب ناچار بودیم از تلفن های عمومی و با سکه دو ریالی، اخبار و گفت و گو و گزارشات خود را تهیه نماییم!
کسی در آنجا بیمه نبود و آدم ها یی که با تلاش و هزار آرزو آمده بودند مثل آب خوردن می رفتند بدون آنکه کسی پیگیر حق و حقوق آنها باشد،
نه انجمن صنفی روزنامه نگاران و نه انجمن منتقدان که ما چقدر فریاد کشیدیم، این انجمن به جای نمایش فیلم و برگزاری همایش و صدور بیانیه و ....در ابتدا باید از حقوق صنفی اعضا دفاع کند!
ولی طرفه آنکه خیلی وقت ها همان سردبیران و مدیران مسئول نشریات سینمایی، جزو هیئت مدیره و شورای مرکزی انجمن بودند!
یادم هست پس از یک سال و نیم که سردبیر مجله هفتگی سینما بودم، مدیر مسئول مجله، دفتر کارم را اشغال کرد و به همین راحتی تمام شد!
تا مدتها طلب های بنده و همکارانم در تحریریه پرداخت نشد، شکایت به وزارت کار هم افاقه نکرد تا به دادسرا شکایت بردم و توانستم بخشی از حق و حقوق قانونی خود را بگیرم.
و در طول این 30-40 سال حضور در رسانه ها، بسیاری از طلب هایم وصول نشد و به راحتی از بسیاری از همان رسانه ها حذف شدم ...
روزگاری بود به هر نشریه ای قدم می گذاشتم، پس از مدتی تعطیل می شد و ما باز آواره می شدیم، از نوروز و بنیان و بهار و آیینه جنوب و ... گرفته تا "سینما جهان" که این یکی پس از یک سال کار و سرمایه گذاری مادی و معنوی به یک باره در آستانه جشنواره فیلم فجر سی ام، تعطیل شد و کل گردش مالی زندگی مان را روی هوا برد!
در تلویزیون هم همینطور شد و پس از 10-12 سال کار و ساخت 16 سریال مستند موفق که در دنیا هم صدا کرده بود، ناگهان با تغییر مدیریت ها، عذرمان را خواستند! همین تغییر مدیریت هایی که هنوز در برخی نشریات و مطبوعات حتی بزرگ و معروف هم دست از سر تغییرات اتوبوسی بر نمی دارد.
آنچه فی المثل تقریبا هر چهار سال یک بار، گریبان روزنامه و خبرگزاری رسمی دولت را گرفته و جمعی از بچه های خوب مطبوعات و رسانه را از کار بیکار می کند. همین سال گذسته بود که برخی حرفه ای ترین و کارآمدترین هایشان با تغییر دولت، از کار بیکار شده و به دنبال کار در جای دیگر برآمدند و مگر به همین راحتی ممکن می شود!
تازه با همه سابقه و دانش و تجربه شان در بعضی جاها باید آزمایشی و بدون دستمزد کار می کردند. یکی از آنها که شناخت بسیار خوبی در زمینه سیاست خارجی از کشورهای آسیای صغیر داشت به همین روزگار مبتلا شد و از قضا تازه هم ازدواج کرده بود و رقم درشتی هم بابت اجاره خانه در کرج می پرداخت و حالا باید آزمایشی کار می کرد! که عطای آن را به لقایش بخشید!!
و این آسیب فقط متوجه کار خبرنگاران و مطبوعاتی های شاغل در رسانه های دولتی نبوده و نیست (که قاعدتا بایستی قابل اطمینان تر باشند!) سال گدشته در یک اقدام حبرت آور، گروه رسانه و هنر یکی از روزنامه های وابسته به یکی از سازمان های حاکمیتی (که بسیار هم حرفه ای و با کیفیت و صرف وقت و توان بالا کار می کردند) ناگهان دسته جمعی از کار بیکار شدند!
جالب آنکه یکی دو روز قبلش، دبیر و مدیر این گروه از بنده دعوت کرده بود نشستی با او داشته باشم اما به یکباره خبر پیدا کردکه اوضاع زیر و رو شده و به شیوه دولت دهم از کار اخراج شده اند!
کار به جایی رسید که حتی بانوی خبرنگاری را که برای بردن وسایلش مراجعه کرده بود، راه ندادند و بالاخره با التماس و خواهش و تمنا ، تنها با حفاظت یکی از نیروهای حراست، توانست به میز خود مراجعه و وسایل شخصی اش را بردارد!!
اگر واقعا با دبیر آن گروه مشکل داشتند، بقیه افراد و خبرنگارانش چه گناهی مرتکب شده بودند؟ همین اتفاق چند سال قبل هم در روزنامه متعلق به یکی دیگر از نهادهای قدرتمند شهری افتاد و جمع کثیری از خبرنگارانش تصفیه شدند! همان موردی که برای بنده و همکارانم در مجله سینما روی داد و وقتی با بنده تصفیه حساب کردند، آنها را هم اخراج نمودند!
واقعا چه کسی و کدام قانون پاسخگوی بیکاری و تامین زندگی این خیل خبرنگارانی است که زندگی شان بازیچه این رفت و آمدها و تغییر ذائقه ها و تنگ نظری ها و گروه گرایی ها می گردد؟
نکته قابل تامل اینکه هنوز در بسیاری از مطبوعات و رسانه ها، با خبرنگاران و نویسندگان هیچ قراردادی بسته نمی شود! و پرداخت های مالی چندان حساب و کتابی ندارد. تنها در بعضی مطبوعات با قراردادهای یک ماهه و دو ماهه و حداکثر سه ماه و با عنوانی به جز خبرنگار، آنها را به کار می گیرند تا بعدا الزامات حقوقی عنوان خبرنگاری، گریبانشان را نگیرد!
آیا ورای همه آن تجلیل ها و تحسین ها و تکریم های خبرنگاران در روز خبرنگار و چند هدیه و جملات زیبا و پرطمطراق واقعا کسی به فکر خبرنگاران و مطبوعاتی ها هست که همیشه دیوار کوتاه تر از آنها پیدا نکرده اند؟
جاالب آنکه هنوز هم مثل همه آن سالها که هر جا کارشان گره می خورد و مطلب می خواستند، برنامه می طلبیدند، سریع می خواستند و پر و پیمان اما موقع پرداخت ها خبری نمی شد! هنوز هم همانطور است ولی بنده دیگر به قول معروف "آردها را بیخته ام و سبدها را آویخته ام"!!
طرفه آنکه اگر بخواهم در طی این 30-40 سال، طلب های مادی و معنوی ام را از رسانه های این مملکت حساب کنم شاید از دریافتی هایم بیشتر شود!! طلب هایی که بعضا برخی چک های وصول نشده اش را به یادگاری نگه داشته ام!!