سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

درس معلم ار بود زمزمه محبتی

به بهانه فیلم جا ماندگان

The Holdovers


شاید اگر طنز تلخی که الکساندر پین در دو فیلم Sideways و Nebraska به کار گرفته بود با دغدغه های تاریخی و ایدئولوژیک ملودراماتیکش در فیلم Descendants یا "نسل ها" ترکیب کنیم، تا حدودی می تواند سایه ای از طنز ایدئولوژیک و اجتماعی فیلم "جاماندکان" را ارائه دهد. اگر چه هر دو فیلم قبلی هم همانقدر ایدئولوژیک و با سمت و سوی هالیوودی بودند که توانستند موفقیت های متعددی در فصل جوایز به خصوص مراسم اسکار کسب کنند.

مجموعه شرایطی در دسامبر 1970 از جمله فرارسیدن کریسمس و تعطیلی کالج شبانه روزی "بارتون" و مسافرت ماه عسل مادر انگس تالی و شوهر جدیدش استنلی و بهانه الکی یکی از معلم ها برای پیچاندن شیفت کریسمسی اش تا اینکه معلم بداخلاقی به نام پل هانم (پل جیاماتی) ناگزیر از ماندن در "بارتون" در ایام کریسمس باشد و همچنین پیش آمدن موقعیت تور اسکی برای 4 دانش آموز باقیمانده در بارتون در ادامه تعطیلات و بدشانسی دیگری برای انگس که نمی توانند مادرش را برای اخذ اجازه تور یاد شده بیابند و ... همه و همه باعث می شود تا انگس نعطیلات کسالت بارش در بارتون را به طور اجباری همراه پل هانم بداخلاق و سرآشپز سیاهپوست و چاق کالج به نام مری لمب که سوگوار پسر کشته شده اش کورتیس در ویتنام است، بگذراند.

این همراهی موجب یک سری اتفاقات می شود که به گره خوردن زندگی آنها می انجامد، به گونه ای که شناخت تازه ای از همدیگر و زندگی پیدا می کنند. سه فردی که هر یک به نوعی از سوی جامعه مورد ظلم واقع شده اند؛

انگس که پدرش روانی شده و مادرش با فرد جدیدی ازدواج نموده ، او را به حساب نیاورده و عنقریب است که به مدرسه نظامی بفرستندش.

پل هانم که علیرغم همه استعداد و هوش و توانایی علمی به دلیل یک بی عدالتی و تبعیض و ایستادگی در برابر آن، از دانشگاه هاروارد اخراج شده و ناگزیر درسش را نیمه کاره گذاشته تا به عنوان معلم در کالج به دنبال علائقش در تاریخ باستان باشد

و مری لمب سوگوار که پسرش به جای کلاس های کالج بارتون در زیر خاک آرمیده است.

الکساندر پین با همان شوخ طبعی که کاراکتر بداخلاق معلمش را به چشم های ناموزون و بوی ناخوشایند می آراید اما به قول "ماسکی" سریال کارتونی "معاون کلانتر"، قلبی از طلا در زیر آن ستاره حلبی اش قرار می دهد تا حتی مثل ملودرام های هندی در انتها، اشک تماشاگر را درآورد

او انگس دست و پا دراز و ناآرام که حتی به دلیل خربازی هایش، کتفش در می رود را در غم پدری روانپریش غرق می کند تا برای اولین بار محبت پدری را در وجود همان معلم بد اخلاق ببیند و آنکه این دو را از آن موقعیت های سخت و در عین حال کمیک به وضعیت تراژیک و البته نزدیک تر می برد، همان سرآشپز سیاهپوست عزادار است.

اگرچه معلم های خشن خوش قلب و خدمتکارهای مهربان را در بسیاری از داستان ها و فیلم ها و سریال ها به خاطر داریم از معلم فیلم "خداحافظ آقای چیپس" (سام وود-1939) گرفته تا اندرو کراکر هریس فیلم "نسخه براونینگ" (آنتونی آسکویت-1951) تا آقای ملیکوف فیلم "ما تا دوشنبه زندگی می کنیم" (استانیسلاو روستوتسکلی-1968) تا بیل راگو فیلم "مرد رنسانس" )پنی مارشال-1994)، کلمنت ماتیو فیلم "گروه کر" (کریستوفر بارتیه-2004) و تا فلچر فیلم "ویپلش" (دیمین چزل-2014)

و اگرچه "جاماندگان" برگرفته از فیلم "مارسلوس" ساخته مارسل پانیول در سال 1935 است که 30 سال بعد هم با همین فیلمنامه توسط جرج فولگوس برای تلویزیون فرانسه ساخته شد اما الکساندر پین توانسته آن به قول خودش فضای دهه 70 مورد علاقه اش را در آن وارد کرده و با ترانه هایی مانند: "شگفت‌انگیزترین زمان سال" از اندی ویلیامز It’s the Most Wonderful Time of the Year، "باد" The Wind از کت استیونز، "وقتی زمستان می‌آید" When Winter Comes از آرتی شاو و موسیقی متن حزن آلود مارک ارتون، به‌طرز قابل تاملی، خاطرات آن دوره را برای اهلش زنده کند.

مانند آنچه کنت برانا با ترانه های ون موریسون در فیلم "بلفاست" انجام داد و فضای اواخر دهه 60 ایرالند شمالی را با همه محیط کارگری و پروتستانی و کارگری اش، تداعی نمود.

ضمن اینکه در فیلم "جاماندگان"، زوم های آرام و انتقال تصاویر با دیزالو و فیدهای طولانی از یک طرف و نماهای جستجوگر دوربین در اتاق ها و سالن ها و راهروها و لابلای درختان کالج بارتون بیشتر فضای دوران و فیلم های دهه 70 به خصوص ابتدای آن را القاء می کند.

اما همچنان الکساندر پین نگاهش به تم فصل جوایز 2024 قابل ارزیابی به نظر می رسد، گویی اساسا نمی تواند آثارش را بدون اقبال لیست ها و مراسم و جوایز این فصل ببیند. شاید از همین روی برخلاف آن فیلم ها و سریال ها و داستان ها که اسم آوردیم و حتی فیلم سال 1935 مارسل پانیول، خیلی بیشتر به تبار نابسامانی های کاراکترهایش نقب می زند و آن را درون مسائل شخصی و بحران های اجتماعی جستجو می کند.

از همین روی اگر مفهوم جنایت را وسیع تر و گسترده تر از کشتن و قتل و ... معنی کنیم و نادیده گرفتن آدم ها به خاطر منافع شخصی و انتخاب جنگ و خطرات آن به جای نشستن سر کلاس های درس به دلیل بی پولی و همچنین اخراج از موقعیتی که همه آرزوهای آینده ای را می سازد به دلیل تبعیض و بی عدالتی را هم نوعی جنایت بدانیم، در این صورت آنچه در حق انگس تالی و پل هانم و مری لمب هم انجام گرفته نوعی جنایت بوده، جنایت هایی که توجیه شده اند:

انگس در زندگی خانواده اش نادیده گرفته و فراموش شده تا بهترین دوران و روزهای زندگیش در طول سال یعنی تعطیلات کریسمس را در کالج خالی شبانه روزی بارتون بگذراند چرا که پدرش عقلش را از دست داده، در تیمارستان به سر می برد و مادرش ناگزیر است به ازدواج تازه اش برسد و اهمیت دادن به انگس را به زمان دیگری موکول نماید.

پل هانم به هرحال، اگرچه مقابل یک بی عدالتی و فرد ترجیح داده شده در یک سیستم تبعیض آلود ایستاده ولی او را مورد ضرب و شتم قرار داده و از همین روی به طور قانونی از دانشگاه هاروارد اخراج شده

و کورتیس پسر مری لمب هم اگرچه نتوانسته پشت نیمکت های کالج بنشیند ولی در دفاع از مردم و کشورش به جنگ رفته (البته جنگ ویتنام، نبردی تجاوزکارانه بوده) و به عنوان قهرمان ملت کشته شده است.

پس همه آن جنایاتی که در حق این سه نقر اعمال شده، تقریبا توجیه شده و موجه بوده و نمی توان اشکال و ایراد قانونی و عرفی بدان ها وارد آورد. آنچه مثلا در فیلم "اوپنهایمر" هم باعث کشتار 220 هزار نفر در ژاپن شد و در فیلم "قاتلین ماه کامل"، سرخپوستان قبیله اوسیج را قتل عام کرد و در "آناتومی یک سقوط" هم شوهر نویسنده را به قتل رساند و در ...

همان "جنایت موجه" که تم غالب فصل جوایز 2024 به نظر می رسد.

هاروارداسکارهالیوود
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید