سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

دکتر کالیگاری بی خاصیت در شاتر آیلند قلابی




به بهانه فیلم "شب، داخلی، دیوار"

ذهنیت سازی براساس وقایع و شخصیت های واقعی پیرامون و آنها را در نقش های ذهنی وارد کردن، از مایه های دیرین در تاریخ سینمای محسوب می شود.
شاید بتوان قدیمی ترین آن را در فیلم معروف "دفتر دکتر کالیگاری" از سینمای اکسپرسیونیستی دهه 1920 آلمان ساخته روبرت وینه به خاطر آورد.
حکایت ماجرایی خیالی از کنترل ذهنی یک فرد توسط دکتری روانشناس به نام کالیگاری و واداشتن او به قتل و دزدی و اخاذی و ... که در نهایت مشخص می شود همه از ذهنیت یک فرد بیمار روانی برخاسته البته با حضور کاراکترهایی که در عالم واقع ، حول و حوش او قرار داشتند.
در فیلم "بمان" ساخته مارک فورستر، این ذهنیت سازی با کاراکترهای واقعی، در آستانه مرگ شخصیت اصلی اتفاق می افتد و او همه زندگی یا آرزوها و رویاها و کابوس هایش را با چند نفری که در لحظات احتضار بالای سرش آمده اند، مرور می نماید.
در فیلم "شاتر آیلند" مارتین اسکورسیزی، یک مارشال ایالتی آمریکا به دنبال سرنخ فرار یک زن روانپریش از تیمارستانی در جزیره شاتر راهی آن شده و همراه معاونش به تحقیق می پردازد
اما در نهایت مشخص می گردد که خود او خطرناکترین بیمار روانی همین تیمارستان بوده و همه وقایع و فرار و مسائل دیگر، از ذهن او برآمده که آنها را با شخصیت های واقعی پرداخت کرده است.
و اخیرترین فیلم از این دست می توان به فیلم "پدر" ساخته فلوریان زلر و با شرکت آنتونی هاپکینز اشاره کرد که همین اتفاق با شخصیت های واقعی در ذهن یک مرد مسن خیالاتی رخ می دهد.
حالا در فیلم "شب داخلی دیوار" ساخته وحید جلیلوند که با عنوان "پشت دیوار شب" نمایش جشنواره ای داشت، با چنین داستان و فضا و شخصیت هایی مواجه هستیم؛
علی فردی کم بیناست که در یک آپارتمان خودش را حبس کرده و در ابتدای فیلم، به نوعی شاهد تلاشش برای خودکشی هستیم. یک پزشک مرتب به او سر زده و دارو و خوراکش را چک می کند و مدیر ساختمان هم مزاحم همیشگی اوست.
در همین بین، زنی به نام لیلا، هراسان و مضطرب به آپارتمانش پناه می آورد که گویا از درگیری کارگران یک کارخانه با حراست و نیروی انتظامی گریخته است.
بقیه ماجرا تلاش علی برای کمک به این زن است (که بچه اش را نیز طی آن درگیری گم کرده) و اینکه می خواهد او را از دست مامورین، فراری دهد.
مشکل اساسی فیلم وحید جلیلوند مانند دو فیلم قبلی اش یعنی "چهارشنبه 19 اردیبهشت" و "بدون تاریخ، بدون امضاء" لکنت در روایت و بیان سینمایی است.

به نظر می آید بازهم جلیلوند گرفتار شعر و شعار شده و برای پاسخ شاید به یک سفارش، همه سینما و ابزار آن را فراموش کرده است.
همین شعر و شعار باعث شده تا چهل پنجاه دقیقه ابتدای فیلم، بدون هیچگونه شخصیت پردازی یا طرح موضوع و یا زمینه چینی برای گره های داستان، تنها به تشریح و توضیح کشدار و کسالت بار یک موقعیت ساده طی شود و در نهایت چیزی دستگیر مخاطب نگردد.
همه گره فیلم هم از یک چهارم دوم فیلم با نمایش درگیری کارگران و نیروی حراست، شکل نگرفته، شل شده و با نمایش دوباره دوربین مداربسته اتاق علی در یک چهارم سوم فیلم، حتی همان دست برنده فیلمساز نیز رو می شود و تقریبا برای بقیه فیلم، حرفی برای گفتن باقی نمی ماند. یعنی بقیه فیلم تکرار مکررات بوده و بیش از پیش حوصله سر بر می نمایاند.
اگر در فیلم "شاتر آیلند"، در برخی صحنه ها شاهد بارقه هایی از علل به هم ریختگی و پریشانی تدی دانیلز (لئوناردو دی کاپریو) هستیم، مانند صحنه ای که نگهبانان و اسرای داخائو را به رگبار می بندد یا همسرش را در برخی لحظات در حال هشدار می بینیم و یا یکی از کودکانش که در آتش انفجار اتومبیل می سوزد (در آمیختگی حال و گذشته در ذهن تدی) ولی هیچیک از این صحنه ها، ماجرای اصلی را لو نداده و همچنان تماشاگر را در توهم نگه می دارد تا برای شوک آخر، اماده شود یا در فیلم "دفتر دکتر کالیگاری" هم به هیچوجه در طی فیلم مشخص نمی شود که اصلا داستان کالیگاری یک روایت جعلی است.
اما در فیلم "شب، دیوار، داخلی"، در دقیقه بیست فیلم با تصویری که از نگاه دوربین مدار بسته را شاهدیم و یا بوسیله نمایش چندین و چندباره درگیری کارگران و حراست از نگاه های مختلف و با جزییات متفاوت، متوجه جعلی بودن ماجرای اصلی شده و واقعا نیازی به کش دادن صد و بیست دقیقه ای آن احساس نمی شود!

حضور همسر و دختران و حتی همکار تدی به نام چاک (مارک روفالو) در فیلم "شاتر آیلند"، بیشتر به معمای داستان و حتی توهم مخاطب دامن می زند، دکتر جان کولی (بن کینگزلی) یعنی همان روانشاس فیلم، برای دریافت حقیقت ماجرا و همچنین وادار ساختن تدی به زدودن توهماتش، طرح پیچیده ای را ریخته تا براساس توهمات تدی، او را همراهی کرده و به پایان نقش جعلی اش برسانند، چنانچه دکتر کالیگاری حتی در شکل و شمایل توهمش بازهم برای پرده گشایی از فیلم "دفتر دکتر کالیگاری" به شدت موثر است.
اما پزشک فیلم "شب، دیوار، داخلی" نه تنها نقش خاصی ندارد، هیچ موردی را اثبات یا نفی نمی کند و کاملا بی خاصیت به نظر رسیده، بلکه اساسا اضافی و گل درشت می نماید و حذفش نه فقط موردی از فیلم نمی کاهد بلکه به آن می افزاید!!
همچنین برخلاف همسر تدی در فیلم "شاتر آیلند" که واقعی بوده ولی حتی برای هدایت توهمش، پرستاری را به جایش می گذارند اما در فیلم "شب، دیوار، داخلی"، لیلا که در واقع یکی از محورهای اصلی قصه باید باشد، هویتش تا به آخر پا درهواست که آیا تنها در ذهن علی بوده و یا اساسا واقعیت داشته یا بخشی از آن واقعی بوده و بخشی زاییده خیالات علی؟!!
خصوصا با بازی غلوآمیز دایانا حبببی که حتی ادای دیالوگش نامفهوم است و برخی از حرف هایش اصلا شنیده نمی شود.
در آثاری همچون "دفتر دکتر کالیگاری" یا "پدر" و یا "شاتر آیلند"، تقریبا تمامی توهمات، یک ما به ازای واقعی دارند. مثلا آن دختر بچه ای که گاه و بی گاه تدی می بیند، در واقع دختر او بوده یا در فیلم "پدر" ساخته فلوریان زلر، همه آن مردان غریبه ای که آنتونی در خانه دیده و تصور می کند شوهر "آن" هستند و حتی حضور الیویا ویلیامز به جای الیویا کولمن در نقش "آن"، در انتها مشخص می شود هرکدام یکی از پرستاران یا دکترهای خانه سالمندانی هستند که آنتونی درآن زندگی می کند و حتی اتاق انتهای راهرو، همان اتاق آسایشگاه است.

اما در فیلم "شب داخلی دیوار"، خیلی از عناصر و عوامل قصه و فیلم، اضافی بوده و اصلا ابتر می مانند و از همین روی، بود و نبودشان علی السویه به نظر می رسد،
مانند همان دکتر و پزشکی که گاه و بیگاه به علی سر می زند یا قصد خودکشی علی یا اسلحه ای که گویا علی هنگام درگیری ها از دوستش گرفته یا آن مدیر ساختمانی که مدام مزاحم می شود و ماموری که شکاکانه همراهش می آید و ....
و خصوصا نامه هایی که گویا از سوی فردی نجات یافته توسط علی، برایش ارسال می شود و به دستش می رسد که حتی تا وقتی محل زندگی اش هم آپارتمانی فرض می شود، توجیه پذیر نیست!
یعنی چه کسی آنها را از زیر در به داخل می فرستد؟ از کجا می آیند؟ از سوی چه فردی است؟ آیا همان است که مثلا علی نجاتش داده؟ آیا مثلا همین لیلاست؟
و هنگامی که مشخص می شود، محل زندگی علی یک آپارتمان نبوده و مکانی تحت کنترل به نظر می رسد، رسیدن آن نامه ها چه توجیه منطقی یا دراماتیک دارد؟! حقیقی است با جعلی؟! چرا ارسال می شوند؟! چه موضوعی را قرار است مکشوف گردانند؟!! و یا اصلا از همان منطق پا در هوای فیلم هم پیروی می کند؟!!
اگر در پایان فیلم هایی همچون "پدر" یا"شاتر آیلند" و یا "دفتر دکتر کالیگاری"، تماشاگر ولو به نتایجی دو گانه یا چند گانه می رسد اما در فیلم "شب، داخلی، دیوار"، فقط حسرت می خورد که چرا دو ساعت و خرده ای از عمرش را پای چنین روایت بی سر و تهی تلف کرده است!!
قطعا از همین روی این فیلم حتی در جشنواره هایی که کلی سرمایه و اعتبار و موقعیت در پای آن هزینه کردند هم نتوانست موفقیتی کسب کند و از نظر منتقدان هم در همان جشنواره ها در پایین ترین رده قرار گرفت.
به این ترتیب، یکی دیگر از فیلم های به اصطلاح زیرزمینی و مستقل ( و در واقع سفارشی جشنواره های خارجی و با حمایت مالی از آن سوی مرزها) به دیوار خورد و به دلیل فاصله داشتن با اصل "سینما" ناکام ماند!!

دکتر کالیگاریشاتر آیلندشب داخلی دیوارفیلم سفارشیسینما
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید