برای درگذشت سعید راد
وقتی سعید راد در نقش ناصر فیلم "خداحافظ رفیق" (امیر نادری) به همراه رفقایش یعنی جلال (جلال پیشواییان) و خسرو (زکریا هاشمی) می رفت تا به عنوان آخرین دزدی، از یک جواهر فروشی سرقت کند، یا هنگامی که در نقش علی خوشدست در صحنه های آخر فیلم "تنگنا" (امیر نادری) به خاطر قتل دو برادر اکبر (عنایت بخشی) از او و رفیقش تا سر حد مرگ کتک خورد و یا در نقش آن جوان آس و پاس تنها فیلم کامران شیردل به نام "صبح روز چهارم" که برداشتی از فیلم "از نفس افتاده" ژان لوگ گدار بود بازهم به قتل و دزدی و قمار دست می زد،
شاید هرگز به ذهنش هم خطور نمی کرد که یک دهه بعد در نقش یکی از خلبان های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در فیلم "عقابها"(ساموئل خاچیکیان)، در لحظات هیجان انگیزی از تعقیب و گریز، برای مقابله با دشمنان ایران بر پرده سینما حضور داشته باشد و آن فیلم به پربیننده اثر سینمایی تاریخ ایران بدل شود.
شاید هرگز به ذهنش هم نمی رسید که زمانی حدود دو دهه بعد نقش رضاخان قلدر را در سریال "در چشم باد" (مسعود جعفری جوزانی) ایفا نماید و در عین حال وجوه دیگر پهلوی اول یعنی نوکرصفتی و درماندگی و حقارتش را به خوبی در بیاورد، آنچه که اگر بر فرض محال در همان سالهای اوج بازیگریش در دهه 50 انجام می داد، به قول معروف چوب توی آستینش می کردند!
و حتما سعید راد آنگاه که نقش مهدی کافر را در فیلم "کافر"فریدون گله بازی کرد، به مخیله اش هم خطور نمی کرد که 40 سال بعد در فیلم "چ"، به جای سرلشکر شهید ولی الله فلاحی قرار گیرد،
و احتمالا وقتی برای دریافت جایزه سپاس به خاطر بازی در فیلم "تنگنا"، روی سن مراسم اختتامیه ششمین و آخرین دوره جشنواره سپاس در سینمای کاپری (بهمن امروز) رفت، فکرش را هم نمی کرد که در سال 1390، برای ایفای نقش حاج صمد (راننده ای که با سختی و مرارت بسیار و در حال تعقیب و گریز با خلافکاران، سعی در رساندن نامه های مردم به رییس جمهوری اسلامی، محمود احمدی نژاد داشت) به روی سن مراسم اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر رفته و جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت نماید.
بازگشت مهاجر اجباری و مواجهه با سینمایی متفاوت
چنین فراز و نشیب و تناقضی در زندگی و دوران کمتر بازیگری در سینما به چشم خورده، سعید راد در دوران پیش از انقلاب حدود 7 سال برای سینما بازی کرد و پس از انقلاب در کشور ماند و با میل و رغبت برای بازی در فیلم های انقلابی حاضر شد.
فیلم هایی مانند "مرز"(جمشید حیدری)، "برزخی ها"(ایرج قادری)، "عبور از میدان مین" (جواد طاهری)، دادشاه (فریبرز صالح) و "عقابها" (ساموئل خاچیکیان) از همین فیلم های همین دوره است که اغلب آنها از پرفروش ترین آثار آن سالها به شمار آمدند... اما ناگهان فعالیت او در سینما ممنوع گردید! و ناگزیر از ایران رفت.
خودش در این باره در مصاحبه ای گفت:
"... اصلا دوست ندارم رفتنم از ایران را به یاد بیاورم. من تنها بازیگری بودم که بعد از انقلاب 7 فیلم پرفروش بازی کردم و اساسا محبوبیتم را از پس از انقلاب بدست آوردم و هیچ مسئلهای هم نداشتم که ممنوع الکار یا ممنوع الچهره شوم. من در خارج نیز هیچ وقت ساکم را باز نکردم. و همیشه در حال مهاجرت بودم و مجبور بودم کارهای فرعی کنم تا زندگی ام را حفظ کنم. ولی آن زمان که مرا ممنوع الکار کردند حیرت کردم و در اوج فعالیت ها و بروز استعدادهایم بود...."
اما با همه این کم لطفی ها، اگرچه سعید راد با دلی شکسته از وطن رفت ولی بعد از 20 سال بازگشت و پس از این سالهای متمادی، در فیلم "دوئل" احمد رضا درویش نقشی سنگین و به یاد ماندنی را ایفا کرد.
وقتی راد به وطن بازگشت، سینمای ایران دچار تحولات تکنیکی و محتوایی بسیار شده بود، دیگر شیوه های ابتدایی و ساده و سطحی فیلمفارسی ها، جایش را به روش های پیچیده داده بود. مثلا صدای سر صحنه برای اغلب تولیدات رایج گردیده و حتی در فیلم های جنگی و پر سر و صدا و افکت هم از صدای خود بازیگران استفاده می شد. از همین روی دیگر سعید راد، این فرصت را یافته بود که از صدای خودش استفاده کند، آنچه همواره برای یک بازیگر بسیار مغتنم بوده و بخش مهمی از بازی اش را سر و سامان می دهد.
وقتی برای اولین بار با صدای خودش حرف زد
برای همان فیلم "دوئل" با او گفت و گویی مفصل داشتم اما آنچه در آن دیدار و گپ و گفت برایم خیلی برجسته به نظر رسید، شور و شوقش بود که مانند کودکی دور افتاده، پس از سالها به مادرش بازگشته و سر از پا نمی شناسد. اینکه توانسته بود دوباره در سینما بازی کند، گویی آرزویی دست نیافتنی برایش به نظر می رسید که تحقق یافته بود و هنوز باور نمی کرد نقش مهم و محوری به او دادند.
از همین روی بدون ادعا و با خلوص نیت برای سایر نقش های پیشنهادی هم قدم پیش گذارد، بدون توجه به جایگاه بازیگری و سابقه اش و بدون توجه به آنچه در میان جماعت شبه روشنفکر و شبه سینمایی درباره اش می گویند.
با اینکه همیشه حضور در تلویزیون برای برخی از این مدعیان هنر و نوچه هایشان، حکایت با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن بوده، یعنی از یک طرف نان صدا و سیما را خورده و از طرف دیگر بد بیراه گفته و ادعای تحریم داشته اند اما سعید راد در همان ابتدای بازگشتش، دعوت مسعود جعفری جوزانی برای ایفای نقش رضاخان در سریال "در چشم باد" را قبول کرد و یکی از بهترین بازی هایش را در همین نقش به منصه ظهور رساند.
و در دو فیلم "دوئل" و سریال "در چشم باد"برای اولین بار بود که صدای واقعی سعید راد شنیده شد، (چون در فیلم های قبلی همواره گویندگان دیگر از جمله مرحوم ایرج ناظریان یا مرحوم چنگیزجلیلوند به جایش حرف زدند) اما صدای خودش صدایی خش دار و پُر و محکم بود که دهها بار بر بازی اش می افزود. آنچه سینمای ایران و مخاطبش تا پیش از آن محروم از شنیدنش بودند.
شاید از همین روی در مصاحبه اش گفت اساسا محبوبیتم را پس از انقلاب به دست آوردم. او از نقش یک تیمسار شاهنشاهی در سریال "سرزمین مادری" (که همین روزها روی آنتن است) تا مامور امنیتی در سریال "ترور خاموش" (احمد معظمی) و تا نقش میرزا رضا در سریال "گیلدخت" در سال 1401 را بازی کرد.
از علی خوشدست تا رضاخان
سعید راد هرچه بیشتر در سینمای سالهای پس از بازگشتش حضور یافت، پخته تر و قوی تر و دلنشین تر بازی کرد. انگار در آن روزگار میانسالی، تازه "سینما" را یافته بود و با آن زندگی می کرد.
او یکی از ماندنی ترین بازی هایش را در نقش سرلشکر شهید فلاحی در فیلم "چ"ابراهیم حاتمی کیا ایفا نمود. کاراکتری که او از شهید فلاحی، آن هم در روزهای محاصره پاوه و فرماندهی اش بر نیروی زمینی ارتش ارائه کرد، تصویر آن شهید والامقام سالهای دفاع مقدس را برای همیشه بر پرده هنر و فرهنگ این مرز و بوم ثبت نمود تا جایی که در برخی موارد، نام شهید فلاحی، همان هیبت و قد و قامت کاراکترش در فیلم "چ" را به ذهن متبادر می سازد.
سعید راد دو فیلم دیگر در همان سال 1392 بازی کرد ولی پس از آن دیگر تنها در سریال های تلویزیونی ظاهر شد و هنوز هم تصاویری از همین سریال ها، او را بر پرده شیشه ای زنده نگه داشته است.
در واقع در همین سریال ها بود که از آن نقش های تخت و حادثه ای فیلم هایی مانند "تنگنا" و "خداحافظ رفیق" با آن حرکات غلوآمیز فاصله گرفت. به یاد بیاورید آن نعره ها و دهان فوق العاده باز علی خوشدست در سکانس کتک خوردن فیلم "تنگنا" که همه کادر را پر می کرد و یا آن دویدن های با دور تند در "خداحافظ رفیق" یا صحنه ای که امیر نادری در "تنگنا" او را واقعا از کامیون در حال حرکت به پایین پرت کرد تا بتواند حس عصبانیت و خشم را در حرکات و چهره اش درآورد و او لنگان لنگان به دنبال کامیون می دوید و فحش می داد
سعید راد به تدریج آن نوع بازی های تیپیکال را تبدیل به ایفای چند وجهی نقش هایی کرد مانند میرزا رضا در "گیلدخت" یا حتی رضاخان "در چشم باد" و دکتر سعید صفایی در "ترور خاموش" که در واقع یک نقش دو وجهی بود؛ هم یک مدرس دانشگاه و هم یک مامور امنیتی که سعید راد به خوبی توانست، بین این دو وجه فاصله گذاری کرده و با ویژگی های بسیار متفاوت هر دو بعد نقش را به خوبی دربیاورد.
سعید راد در گفت و گوی با نگارنده تاکید داشت که در سینما و تلویزیون پس از انقلاب، نگاهش خیلی سینمایی تر و ایرانی تر شد. او افسوس می خورد که سوژه ها در سینمای ایران با آن همه موضوعات جذاب و فراز و نشیب های تاریخی و پیشرفت های چشمگیر در زمینه های گوناگون و ... بسیار محدود شده است. راد در مصاحبه ای اظهار کرد:
"... چرا لیاقت و عظمت ایرانی و غیرت ملی ما در سینما مستتر نیست؟ من اینجا به عنوان یک شهروند از ایران دفاع می کنم. جوانان ما امروز در حوزه های مختلف علمی جهان را فتح کرده اند یا در حوزه سیاسی وزاری کشورهای مختلف جلوی وزیر خارجه ما زانو می زنند، اما در حوزه سینما عقبیم. چرا انقدر سینمای ما کوچک است؟ سوژه ای جز فحشا، فقر و اعتیاد نداریم؟!..."