هفت جایزه "بفتا" برای اوپنهایمر؟!
تردید دارم خود کریستوفر نولان هم بر این باور باشد که فیلم"اوپنهایمر"حتی از سایر رقبایش در مراسم "بفتا" یا گلدن گلوب و یا اسکار و سایر مراسم و لیست های سینمایی فصل جوایز برتر بوده باش.
فیلمساز هوشمندی که آثار تفکر برانگیز و جذابی همانند Inception و Memento و "میان ستاره ای" و "پرستیژ" و "تنت" و حتی "دانکرک" و دو قسمت "بتمن" را ساخته، بعید است آنچنان پرت باشد که فیلم خود را از حتی از آثاری مانند "قاتلین ماه گل" و "آناتومی یک سقوط" و "جاماندگان" و حتی "بیچارگان" بهتر بداند.
به نظرم در اینجا حکایت کریستوفر نولان، حکایت همان جی رابرت اوپنهایمر فیلمش باشد که از یک سوی بخش بسیار ناچیزی از وجدان خفته اش، مرگ صدها هزار سوخته و قربانی اختراعش توی سرش می کوید و از سوی دیگر به قول اینشتین در همین فیلم، جوایزش را می گیرد و تجلیل می شود و سرخوش و راضی هم پشت تریبون مراسم اهدای جوایز قرار گرفته و از همه تشکر می کند! اما در انتها و در تنهایی به اینشتین اقرار می کند که با کارش، دنیا را نابود کرده است.
اگر رابرت اوپنهایمر در آن زمان عملا دستش به خون صدها هزار نفر و میلیون ها نفر از نسل های بعدی آلوده شد و اگر در تمام این سالها، غرب سعی کرد با تبلیغات شدید و پروپاگاندای رسانه ای، آن جنایت عظیم و بی سابقه را سرپوش گذارده و مسئولیتش را متوجه دیگران از جمله خود ژاپنی ها گرداند (و به خود ژاپنی ها هم در همه این سالها حقنه کرد که شما خودتان بمب های اتمی را بر سرخود انداختید!)
اینک پس از حدود 80 سال، کریستوفر نولان، به یک سفارش جهنمی تن داده و در قرن بیست و یکم، علیرغم آن همه ادعای حقوق بشری اما بر پرده سینما،آن قتل عام هولناک را با همان ادبیات و توجیهات هشتاد سال قبل، ناگزیر و ناچارا جلوه داده و حتی جمله ای و کلمه ای ناشی از تحولات ظاهری فکر و اندیشه در این 80 سال برآن نیافزوده!
مانند دانشمندان فیلم "2001: یک ادیسه فضایی" که مثل همان میمون های میلیون ها سال قبل خود با آن سنگ سیاه صیقلی خورده مرموز مواجه شدند، گویا خود همان میمون ها هستند که تنها لباس دانشمندان را پوشیده اند و حتی با حماقت و بلاهت بیشتر و عمیق تر!
و حالا به عنوان خوشحالی و شادمانی اهدای خیل جوایز سینمایی سال به این حماسه سرایی برای قتل عام و نسل کشی انسانها، گروهی از ما به اصطلاح متمدنان دوران، دست می زنیم و هورا می کشیم و تشویق می کنیم! مثل زامبی ها که دیگر مغز و قلب شان کار نمی کند و فقط مانند بولدوزر بی راننده جلو می روند . نمی فهمیم برای چه دست می زنیم و از چه موضوعی تجلیل می کنیم!
مثل ماجرای غزه که در طی این چهار پنج ماه، صدها هزار انسان بی گناه و از جمله دهها هزار کودک در زیر ماشین جنگی اسراییل له شده اند و قلدران جهانی دهان مردم را بسته اند، رای هشت میلیارد نفر را به کتف شان هم حساب نمی کنند و خیلی صریح می گویند هر قطعنامه آتش بس را وتو می کنیم، حتی اگر در شورای امنیت رای بیاورد، چنانچه دو بار به اتفاق آراء رای آورد ولی آمریکا آن را رد کرد!
و حالا بازهم زامبی هایی که با "اوپنهایمر" در این جنگل جهانی حال می کنند، خودشان را به تیلور سویفت و عکس با دوست پسرش و لباس های لی لی کالینز و فلان رقص و دستورالعمل های سگ چرانی و ... مشغول کرده و فقط اگر ناگهان خبری از اینجا در رسانه های زنجیره ای منتشر شود، یقه پاره می کنند، گریبان چاک می دهند و خلاصه خود را جر و واجر می کنند که ای داد و بیداد حقوق بشر له شد و رفت پی کارش!!
از طرف دیگر می گویند، آقا این ها همش فیلم است و سینما! (مانند فیلم آرگو) شما چرا جدی می گیرید؟! چه کار به تاریخ و جغرافی و سیاست و این حرف ها داریم؟ حالا یک فیلم ساخته شده، تو هنرش و سینمایش را ببین!!
اما از آن طرف وقتی فیلمی اینجا ساخته شود (مثل فیلم های "ماجرای نیمروز" و "رد خون") که کمی از برخی واقعیات رسوا شده همین حضرات را در کادر خود قرار دهد، آن وقت وامصیبتا!! دیگر هنر و سینما و همه چیز باد هوا رفته و البته جملات همان شبه رسانه های زنجیره ای را بلغور می کنند که آقا تاریخ را تحریف کردید، این روایت رسمی و حاکمیتی و وابسته و سفارشی است!!! چرا روایت غیر رسمی و مستقل را نمی گویید؟!!
حالا هر چقدر هم بگوییم باشد، حق با شماست! اما خودتان می گفتید سینما دینی به واقعیت ندارد و اینها همش فیلم است! چطور شد حالا که نوبت این طرف شد، دیگر سینما و فیلم اهمیت ندارد و ....
البته تقصیر هم ندارند، حکایت همان زامبی هاست. عقل و منطق حالی شان نیست! البته جسارت به زامبی ها نشود! چون آنها لااقل وقتی زامبی شدند، دیگر مستقل عمل کرده و به راه خود می روند ولی این دسته از زامبی های جنگل جهانی، حتی پس از زامبی شدن هم مستقل عمل نکرده و همچنان افسارشان دست بالادستی هاست!