سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

سانسور "سینما علیه سینما" در سینمای ایران

صحنه ای از فیلم
صحنه ای از فیلم


"قضیه این فیلمسازی چیه؟ هر کسی با هر کسی رابطه داره. همه دروغ می گن. فکر می کنی اینا طبیعیه؟ من فکر می کنم دنیای سینمای تو بوی تعفن می ده، من از آن متنفرم"

این جملاتی است که در فیلم "روز به جای شب" یا "شب آمریکایی" ساخته فرانسوا تروفو در سال 1973، همسر یکی از دست اندرکاران تولید فیلمی که داخل فیلم اصلی در حال ساخت شدن است، بعد از آشکار شدن روابط نامشروع دو تن از بازیگران فیلم و روانپریشی یکی از آنها، بر زبان می آورد. روانپریشی سوپر استاری از آمریکا به نام جولی بیکر که توسط دکتری به اسم نلسون از زندگی نابهنجار قبلی رهایی یافته و به همین دلیل با وی ازدواج کرده است ولی حالا خیانت به او موجب بازگشت همان راونپریشی سابق شده. از همین روی او به کارگردان فیلم می گوید:

"... می خوام بازیگری را کنار بگذارم، می دونم این نوع زندگی فاسده... "

فیلم "شب آمریکایی" اولین و آخرین فیلم ضد سینما در غرب نبود که ساخته شد، در واقع اگرچه روزگاری هالیوود و سینمای غرب حتی در ایتالیا و چینه چیتا، سرزمین رویاها و آرزوها به شمار می آمد اما از همان روزها، ساخت آثار انتقادی علیه این سینما در بخشی از سینمای غرب و حتی هالیوود شکل گرفت.

شاید بتوان از جمله فیلم های یاد شده به دو فیلم "زشت و زیبا" و "دو هفته در شهری دیگر" از ساخته های وینسنت وینه لی اشاره کرد که به فاصله 10 سال در سالهای 1952 و 1962 ساخته شدند و در آنها سینما و بی رحمی ها و تلخ‌کامی‌های همراه آن به تصویر کشیده شدند. همچنین تهیه کنندگان و سیستم های استودیویی که زندگی بازیگران و دیگر دست اندرکاران سینما را همچون بردگان عهد باستان به گروگان می گرفتند.

در فیلم "زشت و زیبا"، هالیوود به گونه ای بی پرده و به دور از زرق و برق های همیشگی، به صورت مجموعه ای از انحطاط و دل‌مردگی نشان داده شد و در فیلم "دو هفته در شهری دیگر" که به نوعی دنباله آن محسوب گردید، نظام فیلم‌سازی تجاری هالیوود شدیدا مورد حمله قرار گرفت و تصویری سیاه از ناکامی های یک ستاره سابق به نمایش در آمد که همین باعث شد کمپانی سازنده یعنی "مترو گلدوین مه یر" فیلم را سانسور کرده و پایانی بسیار سطحی و ناچسب برایش تعیین نماید.

این دو فیلم را به نوعی می توان با دو فیلم دیوید لینچ علیه سینمای غرب مقایسه نمود؛ آخرین فیلم های بلند سینمایی اش که در سال 2001 به نام "مالهالند درایو" و در سال 206 به نام "اینلند امپایر" ساخت. البته دیوید لینچ با رویکرد خاص خود و به سبک و سیاق همیشگی اش با دنیایی از ضد روایت ها و تداخل زمان ها و شخصیت ها، سینما و هالیوود را به چالش کشید.

در فیلم "اینلند امپایر"، نابهنجاری هایی که از تحقق آرزوهای سینمایی در هالیوود اتفاق می افتاد، واقعیات تلخ پشت پرده رنگ و لعاب های فریبنده آن، حقایق آن سوی تشویق ها و جوایز و شهرت و هنرمندی های کاذب و ... در کادر دوربین دیوید لینچ قرار گرفت.

یا در فیلم "مالهالند درایو" و در یکی از بزنگاه های آن، در صحنه ای که تمام کادر را تصویر شاد و سرحال همراه رنگ های سرزنده خوانندگانی پر می کرد به سبک موزیکال های دهه 40 و 50، در حال خواندن آوازی از کانی استیونس برای یک فیلم بودند، با عقب کشیدن دوربین و بازشدن کادر آن، آن خوانندگان در اتاقی شیشه ای محبوس و محصور دیده می شدند که اطرافشان را سیاهی و وسایل و ابزار سنگین فیلمبرداری پر کرده بود. دوربین تا آن حد عقب می کشید که کادر تصویر همان آوازه خوان ها در مقابل کل تصویر، بسیار کوچک به نظر می رسید.

این نما شاید یکی از تکان دهنده ترین تصاویر تاریخ سینما درباره خود سینما باشد که همه قصه ها و داستان ها، عوامل و حتی واقعیت آن را زیر علامت سوال برد.

بسیاری دیگر از سینماگران سینمای غرب و هالیوود نیز به ظلم و بی عدالتی هایی که از سوی سیستم حاکم بر بازیگران و هنرمندان تحمیل می شد، پرداختند؛ از بری لوینسون در فیلم "آنچه اتفاق افتاد" تا براین دی پالما در "کوکب سیاه" تا فیلم "جودی" (رابرت گولد- 2019) که به رنج بی پایان جودی گارلند (هنرپیشه معروف دهه 30 و 40) از صاحبان کمپانی مترو گلدوین مه یر می پرداخت تا فیلم "منک" که در آن دیوید فینچر به تباه شدن فیلمنامه نویسی همچون "هرمن جی منکیه ویتس" در هالیوود اشاره داشت و "ترومبو" که درباره دالتون ترومبو معروف، به قولی یکی از 10 نام بزرگ هالیوود بود و بلایی که به خاطر انگیزاسیون مک کارتیسم بر سرش آوردند و یا فیلم های "کافه سوسایتی" (وودی آلن) و "درود برسزار" (برادران کوئن) و ...

اما طرفه آنکه در تاریخ سینمای ایران، کمتر چنین انتقادات و افشاگری ها و اعتراضات علیه آن را شاهد بوده ایم. گویی همواره با معبد مقدسی مواجه بوده اند که اجازه نداشته اند علیه اش فیلم بسازند! و یا انتقاداتشان به شدت سانسور شده است.

اگرچه یکی از نخستین فیلم های تاریخ سینمای ایران یعنی "حاجی آقا آکتور سینما" ساخته آوانس اوگانیانس در سال 1311، درباره پدیده سینما بود اما در واقع سینما را به طور تمام و کمال مورد ستایش قرار می داد که گویا حتی مخالفان متعصب خود (مانند حاجی آقا) را نیز جذب نموده و آنها در مسیر زندگی متجددانه قرار می داد.

شاید در سالهای قبل از انقلاب، تنها دو فیلم را بتوان ذکر کرد که به نوعی علیه خود سینما وارد میدان نقد شده و روابط درون و بیرون آن را به چالش کشانده اند؛

1- "جوجه فکلی" ساخته رضا صفایی در سال 1353 که در واقع هجو فیلمفارسی و عوامل و عناصر آن بود.

2- "مغول ها" ساخته پرویز کیمیاوی در سال 1352 که اگرچه بیشتر نقد تهاجم فرهنگ رسانه ها و خصوصا تلویزیون به نظر می آمد ولی به سینما هم اشاره هایی داشت. البته کیمیاوی این نقد رسانه ها و تهاجم فرهنگی را در فیلم "اوکی مستر" یا "سیندرلا" در سال 1357 نیز ادامه داد.

در سینمای بعد از انقلاب که قاعدتا بنا به وجه فرهنگی انقلاب، قاعدتا می بایست برخورد صریح و بی تعارفی با پدیده سینما انجام می گرفت اما همچنان اتفاق خاصی نیفتاد.

در این سالها اغلب آثاری که درباره تاریخ سینمای ایران ساخته شدند مانند "ناصرالدین شاه آکتور سینما" یا "گراند سینما" و یا درباره خود سینما و پشت صحنه هایش بر پرده رفتند همچون "سرخپوستها" (غلامحسین لطفی) یا "مزاحم" (سیروس الوند) و یا "سینما شهرقصه" (کیوان علیمحمدی) و "شبح کژدم" (کیانوش عیاری) و "کلوزآپ" (عباس کیارستمی) و ... در ستایش سینما و عشق به آن بودند و حتی داریوش فرهنگ که "دو فیلم با یک بلیط" را با تقلید از همان فیلم "شب آمریکایی" فرانسوا تروفو ساخت، نتوانست مثل تروفو به نقد سینما و پشت صحنه ها و روابط درون و برون آن پرداخته و در واقع سینما را موجب حل مشکلات آدم هایش و دیگران دانست.

شاید بتوان بازهم تنها دو فیلم را در سینمای سالهای پس از انقلاب نام برد که پشت صحنه سینمای ایران را مورد نقد و افشاگری قرار دادند:

1- "آرزوی بزرگ" (خسرو شجاعی- 1373) درباره فیلمنامه نویسی با بازی مرحوم امین تارخ که در چنبره تهیه کنندگان بی سواد، می خواست خلاقیت به خرج دهد ولی عاقبت قادر به شکستن حصار آنها نشد. البته فیلم یاد شده نتوانست اکران مناسبی بگیرد و تهیه کننده اش هم از چرخه سینما خارج گردید!

2- "وقتی همه خوابیم" ساخته بهرام بیضایی در سال 1387 با حمایت یکی از ارگان های حاکمیتی تولید شد و علیرغم ضعف فراوان ساختاری در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر، نامزد دریافت 6 سیمرغ بلورین گردید که 3 جایزه اش را دریافت کرد از جمله سیمرغ بلورین بهترین تدوین که به خود بیضایی رسید.

در واقع می توان این فیلم را نسخه ایرانی همان فیلم "شب آمریکایی" فرانسوا تروفو دانست با زبانی تندتر و صریح تر و البته ساختاری بسیار ضعیف که اساسا به گرد پای فیلم تروفو هم نمی رسد.

فیلم "وقتی همه خوابیم" با وجود مخالفت های کمیسیون نمایش، با دخالت وزارت ارشاد و معاونت سینمایی، علیرغم موضوع تراژیک و نامناسب برای ایام عید، در بهترین زمان اکران سال یعنی نوروز 1388 برپرده سینماها رفت و اعتراض بسیاری از فیلمسازان و تولیدکنندگان را درآورد که گویا وزارت ارشاد به نورچشمی خود، امکانات ویژه ای داده که با وجود ضعف های فراوان، هم آن را به جشنواره آورد، هم در بخش مسابقه شرکت داد، هم 6 جایزه برایش تدارک دید و هم طلایی ترین اکران سال را در اختیارش گذارد!

اما این بار بالاخره مشخص شد که چه کسانی نقد به سینما و پشت صحنه و افشای روابط فرامتنی آن را برنمی تابند و چه کسانی از آن پانتئونی ساخته اند تا دکان خود را داشته باشند و از آن نان بخورند.

از همین روی فیلم "وقتی همه خوابیم" در همان جشنواره بیست و هفتم و در کنفرانس مطبوعاتی بعد از نمایش فیلم (که به جنجال کشیده شد) و همینطور در نقدها و نوشته های پس از آن، مورد هجوم تندترین و شدیدترین انتقادات برخی مطبوعات و سینماگران قرار گرفت، چرا که در آن فیلم، سینما و رسانه ها، خیلی صریح به چالش کشیده شده و باندباز و فاسد معرفی می شدند.

در واقع بیضایی به خاطر رنجش از همین اعتراضات و انتقادات رسانه ها و همکارانش که آنها را توهین به خود دانست، ایران را ترک کرد و نه به دلیل آنچه که گفته شده و خود ادعا دارد مانع تراشی های دولت در برابر کار کردنش!

چرا که نهادهای حاکمیتی و همچنین دولت وقت، نهایت تلاش خود را برای تولید فیلم بیضایی و بالابردنش در جشنواره فیلم فجر و اکرانش در بهترین فصل سینمایی به خرج دادند اما این دوستان و همکاران خود بیضایی بودند که وقتی پای نقد سینما و حاشیه و متنش پیش آمد حتی به قول خودشان استاد بیضایی را نیز در امان نگذاشتند.

در انتهای فیلم "شب آمریکایی"، شخصیت اول مرد فیلم درون فیلم، به نام الکساندر به دلیل کمبودهای زندگیش، در پی به فرزند خواندگی گرفتن پسر جوانی است اما در این راه تصادف و فوت کرد تا نتواند در آخرین صحنه های فیلم بازی کند. بازیگر اصلی زن یعنی همان هنرپیشه آمریکایی که به دلیل الزامات تولید فیلم، ناگزیر از خیانت به همسرش شده بود پس از مدتی روانپریشی، برای همیشه از بازیگری کناره گیری نمود و بازیگر مرد دیگر هم نامزدش را یک بدلکار انگلیسی با خود برد، او هم داشت دیگر سینما را کنار خواهد گذارد و ...

سینمای ایرانشب آمریکاییبهرام بیضاییجوجه فکلیسانسور
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید