به بهانه مراسم اسکار نود و پنجم
بالاخره فصل جوایز 2023 امروز صبح با برگزاری نود و پنجمین مراسم اهدای جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا موسوم به اسکار به پایان رسید و یک دوره کشدار بیش از 3 ماهه که مثل همیشه از اواخر نوامبر شروع شد، با یک سری انتخاب های همسان و یک رنگ و یک جور به پایان رسید.
بازهم از میان 800-900 فیلم تولیدی در آمریکا و هزاران فیلم ساخته شده درجهان، فقط 30/40 فیلم توسط دهها کانون و اتحادیه های هنری اعم از کارگردانان و تهیه کنندگان و بازیگران و نویسندگان و .... و همچنین دهها انجمن منتقدان از شیکاگو و بوستون و نیویورک گرفته تا تگزاس و کانزاس و تا لس آنجلس و سانفرانسیسکو و .... و همچنین مراسم اعطای جوایز مانند گلدن گلوب و بفتا و جوایز اسپریت مستقل و جوایز منتقدان و .... در لیست های برگزیدگان و نامزدها و جایزه بگیرها قرار گرفتند و بازهم از میان آنها حدود 10 فیلم اغلب جوایز و تقدیرها را بردند!
طرفه آنکه امسال در میان شگفتی و حیرت، برگزیدگان مراسم "جوایز اسپریت مستقل" که متعلق به فیلم های مستقل از استودیوها و کمپانی های هالیوودی است، دقیقا مشابه همان هایی بود که آکادمی اسکار به عنوان حامی اصلی استودیوها و کمپانی های هالیوودی برگزید!! و این هم یکی دیگر از عجایب و غرایب این فصل جوایز در غرب بود!
اینکه چنین وحدت رویه ای آن هم در چنان وسعت گسترده و کثرت عظیمی از انتخاب کنندگان چگونه امکان پذیر شده، از آن سوال های بدون پاسخ سالیان دراز است. اینکه چگونه 8000 عضو آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که اکثرا هم از شاغلین صنعت سینما بوده و در طی سال در صدها پروژه سینمایی مشغول هستند، فرصت می کنند حدود 900 فیلم آمریکایی و هزاران فیلم غیرآمریکایی را دیده و درباره شان قضاوت کنند، بازهم از آن سوال های بی پاسخ مانده است.
در شرایطی که در همین سینمای خودمان و با تمامی محدودیت هایش، می بینیم در چند مراسم قلیل سینمایی سال مثل جشنواره فیلم فجر،جشن خانه سینما و مراسم شب منتقدان و جشن دنیای تصویر و برگزیدگان ماهنامه فیلم و ... منتخبین در هر یک از این مراسم و لیست ها به شدت متفاوت بوده و به ندرت می توان در میان آنها فصل مشترکی یافت.
یک تم مشترک؛ تعیین کننده برگزیدگان فصل جوایز
به نظر می آید علیرغم همه گستره وسیع تولیدات سینمایی در غرب و به خصوص در هالیوود، اما همواره در میان نامزدها و برگزیدگان این فصل جوایز، یک "تِم"مشترک وجود داشته و دارد که در هر سال برجسته شده و فیلم ها و تولیداتی که در میان آن 40/30 فیلم برگزیده و خصوصا 10 فیلم جایزه بگیر قرار داده می شوند، بیشتر از سایر آثار، تم یاد شده را به نمایش گذارده اند.
در واقع سالهاست که در مراسم اسکار برای تقدیر از فیلم ها، تم و موضوع تعیین شده؛ از همان نخستین میهمانی مراسم اسکار در منزل "لویی بی مه یر"(از بنیانگذاران هالیوود و کمپانی مترو گلدوین مه یر) در ماه مه 1927 که تصمیم به برگزاری جشنی برای تقدیر از آثار تولیدی هالیوود گرفته و عنوانش اسکار نهاده شد، از همان زمانی که برای دریافت این جایزه در همان نخستین بیانیه اولیه پایه گذاران اسکار و فیلم هایی که شابسته دریافت جایزه فوق می گردند، دو شرط تعیین شد؛ اول اینکه صنعت سینمای آمریکا را با خلاقیت ها و بداعت ها رشد دهند و دوم باعث بسط فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی در سراسر جهان شوند.
اما مهمترین بخش ایدئولوژی آمریکایی، سبک زندگی یا همان Life Stile آمریکایی بود که براساس اسناد سازمان CIA و پنتاگون، از سال 1955 در نشست های مشترک سرویس های اطلاعاتی و امنیتی فوق با هالیوودی ها در یک دفترچه و دستورالعملی تحت عنوان "Militant Freedom" تدوین و به عنوان فرمول هالیوود و محور تولیدات آن،در اختیار فیلمسازان قرار گرفت.
برای نظارت بر رعایت آن نیز افرادی مشترک در سرویس های سیاسی و امنیتی فوق با هالیوود ماموریت یافتند از جمله جان فورد، جان وین، سیسیل ب دومیل و به ویژه یکی از مامورین ارشد بخش جنگ روانی سازمان CIAبه نام "کارلتون آلسوپ"، مامور القای "تم" در فیلم ها گردید.
صاحبان مشترک هالیوود و پنتاگون و سازمان سیا و وال استریت و ...
از طرف دیگر به دلیل ریاست گروهی بر کمپانی های هالیوودی که در سایر مراکز موثر و تصمیم گیرنده ایالات متحده مثل مراکز اقتصادی (بانک ها و موسسات اقتصادی و وال استریت)، مراکز نظامی (پنتاگون و کارخانه های اسلحه سازی)، مراکز سیاسی و استراتژیک (تینک تانک ها که سیاست های آتی آمریکا را تعیین می کنند) نیز حضور موثر و بلکه مدیریتی داشته و در واقع دولت اصلی آمریکا را تشکیل می دهند، هالیوود در واقع به صورت ویترین سیاست های ایالات متحده آمریکا درآمده و بنابر چالش های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی اش، در این ویترین، کالا و محصول قرار داده شده. همان کالاهایی که در کمپانی های هالیوودی تولید و در مراسم اسکار و اقمارش یعنی فصل جوایز جایزه می گیرند.
اما طی سالهای گذشته همواره براساس چالش های روز غرب و آمریکا، تم مورد نظر در فیلم های برگزیده فصل جوایز رویت گردید؛ فی المثل در سال هایی که جنبش وال استریت و یا 99 درصدی علیه سرمایه داری به راه افتاده و کلیت غرب و آمریکا را تحت تاثیر قرار داده بود، تم سرمایه داری در فیلم های نامزد شده یا برنده اسکار کاملا هویدا بود. به شکلی که نسخه موزیکال "بینوایان" نیز آنچنان رنگ سرمایه داری گرفت تا صدای طرفداران ویکتور هوگو در اعتراض به تحریف کتاب "بینوایان" درآید!
یا در سال های که جنبش ضد نزادپرستی در غرب، همه سردمداران نژادپرست نظام سلطه را کلافه کرده بود، خیل آثاری در هالیوود و مراسم اسکار و فصل جوایز به میدان آمدند که اگرچه ظلم برخی اربابان سفید پوست به بعضی سیاهپوستان را نشان می دادند اما در واقع از سفید پوستان و اربابان خوب گفته و آنها را منجی و نجات بخش سیاهپوستانی نشان می دادند که اغلب بی عرضه و بی خاصیت و لایق بردگی نمایانده می شدند!
یا در سال هایی که جنبش جلیقه زردها در فرانسه، به سرمایه داری می تاخت و هزاران کشته و نابینا و زخمی و زندانی برجای گذاشت، هالیوود و اسکار با تم شورش کور طبقه فرودست آنارشیست و خشونت طلب و ویرانگر به تبلیغات علیه جنبش های ضد سرمایه داری پرداخت و سیل جوایزش را به سوی فیلم هایی مانند "جوکر" و "انگل" و "روزی روزگاری هالیوود" و .... سرازیر نمود.
چالش های یکی دو سال اخیر غرب و تم مراسم اسکار
اما در یکی دوسال اخیر، غرب و آمریکا واسراییل بیش از همیشه با مقاومت آزادیخواهان و استقلال طلبان خصوصا در سرزمین های اسلامی علیه سلطه طلبی و زیاده خواهی و همان سبک زندگی غربی مواجه بوده اند.
از همین روی مقابله با این مقاومت در هر شکل و شمایلی از مواجهه نظامی تا رویارویی با سبک زندگی مغایر با ایدئولوژی آمریکایی و غربی، تم اصلی و محوری آثار برگزیده فصل جوایز 2023 را تشکیل دادند و در بستر شبه ارزش های سیستم سرمایه داری و ایدئولوژی آمریکایی، سفر و مهاجرت به عنوان یکی از راهکارهای این مواجهه نمایانده شد که در طول تاریخ ایدئولوژیک غرب صلیبی/صهیونی همواره به عنوان مسیر رشد و تکثیر ایدئولوژی و فرهنگ یاد شده به نظر آمده است.
از مهاجرت شبانه یهودیان مصر برای گریز از ستم فرعون تا سفر جنگی صلیبیون به سرزمین های اسلامی برای تسخیر بیت المقدس طی جنگ های صلیبی تا سفر و مهاجرت فرقه پیوریتن ها (مسیحیان صهیونیست) از ایرلند و بریتانیا به قاره نو برای زمینه سازی بازگشت مسیح موعود و تا مهاجرت قوم آواره یهود از روسیه و تا مهاجرت اشراف و اشرار یهودی از شرق اروپا به قاره آمریکا و ....
این تم مواجهه با مقاومت ایدئولوژی های مخالف ایدئولوژی آمریکایی از طریق سفر و یا مهاجرت در تمامی آثاری که در زمره برگزیدگان و کاندیداهای فصل جوایز و مراسمی مانند گلدن گلوب و بفتا و جوایز اسپریت مستقل و جوایز منتقدان و بالاخره اسکار امسال قرار گرفته اند، به چشم خورد.
سفر بین جهان های موازی
در فیلم "هرچیز، هرجا، همه به یکباره" Everything Everywhere All at Once ساخته دانیل شینرت و دانیل کوان، تم یاد شده بر یک بستر آخرالزمانی قرار گرفت که از دیگر مشخصه های بارز ایدئولوژی آمریکایی خصوصا در دو سه دهه اخیر بوده است.
فشارها و محدودیت ها یک مادر چینی به نام "اِوِلین ونگ" بر دختر خود و تحمیل سبک زندگی سنتی چینی به او در مقابل سبک زندگی به اصطلاح آزاد و رهای غربی باعث شکل گیری عقده های مختلف و گسترش آنها در دختر و تبدیل وی به یک هیولای مخوف گردیده که همه جهان های موازی در فیلم را در خطر نابودی قرار داده و تنها همان مادر است که می تواند با پدیرفتن اشتباهات خود در تحمیل آن سبک زندگی سنتی و سعی در اصلاح آن یعنی قبول زندگی غربی برای دخترش، از نابودی جهان ها و آخرالزمان جلوگیری کرده و البته این مهم نیز تنها با سفرهای پرتکرار مادر مابین جهان های موازی و استفاده از استعدادهای مختلف و ظرفیت های گوناگون آنها امکان پذیر است. اگرچه اساسا شکل گیری مواجهه آن سبک زندگی سنتی با زندگی غربی هم براثر مهاجرت آن خانواده چینی به آمریکا اتفاق افتاده بود.
مواجهه نظامی با سبک زندگی و ایدئولوژی مخالف!
شاید بتوان گفت فیلم تاپ گان: ماوریک"، نسخه دیگر فیلم "هرچیز، هرجا، همه به یکباره" به نظر رسید. در این فیلم مواجهه و تقابل مستقیم از طریق حمله تروریستی و تجاوز نظامی به کشوری که مخالف منافع آمریکا بوده و در حال غنی سازی اورانیوم هم هست و به زودی به سلاح هسته ای دست پیدا می کند، انجام می شود و بازهم برای این مقابله شخصیت های اصلی (در این فیلم کاپیتان پیت میچل، خلبان کارکشته آمریکایی و شاگردانش) بایستی به یک سفر جنگی دست زده تا کشور یاد شده را از دستیابی به سلاح هسته ای بازداشته و دنیا را از یک جنگ آخرالزمانی نجات بخشند.
در دومین قسمت از فیلم "آواتار" به نام "راه آب" ساخته جیمز کامرون نیز ناوی ها در سیاره پاندورا در حال مقابله با فرهنگ و ایدئولوژی میلیتاریستی مهاجم هستند و یکی از سران آنها به نام "جیک سالی" برای دفاع از مرکز انرژی سیاره، (درختی به نام ایوا) و همچنین درامان ماندن قوم و قبیله اش از حمله نظامی، ناگزیر از ترک سرزمین های جنگلی خود و مهاجرت به اقلیم های دریایی شده است.
در فیلم "آواتار: راه آب"، یک شبه دین با تعاریف کابالا (عرفان صهیونی) در حال گسترش سبک و آیین خویش بوده و با جاگذاری افراد در جسم های مجازی و سپس تثبیت آنها، نیروهای خشونت طلب و جنگی را به هماوردی می طلبد.
سومین فیلم جنگی مجموعه آثار برگزیده فصل جوایز امسال که در مراسم و لیست های مختلف مورد تقدیر و تجلیل های بسیار قرار گرفت، فیلم "در جبهه غرب خبری نیست"ساخته ادوارد برگر، یکی از معدود فیلم هایی که جنگ جهانی را از داخل جبهه آلمان ها روایت کرده و این روایت با تصویری فاجعه بار و دهشتناک از جوانان آلمانی که با آرزوهای بزرگ برای تسخیر فرانسه به جبهه های جنگ در آن کشور سفر کرده ولی به ورطه نیستی و نابودی کشیده شده و برخلاف کاپیتان میچل فیلم "تاپ گان"، عملشان قهرمانانه جلوه داده نمی شود. این فیلم در واقع جبهه کلاسیک نظامی در مقابل ارتش های غربی و متفقین یعنی آلمان را زیر علامت سوال برده و جنگ آنها را فاجعه قلمداد نموده تا جنگ غربی ها در مقابل این ظاهرا توسعه طلبی، مثبت جلوه داده شود.
گریز از زندگی سنتی به سوی ناکجا آباد
اما به غیر از این آثار جنگی و شبه جنگی در میان برگزیده های فصل جوایز و مراسم اسکار، فیلم هایی به چشم می خورند که بدون هیچ برخورد و منازعه ای، سبک زندگی سنتی را به چالش کشیده و همان روش زیست را باعث و بانی جنگ ها و نزاع های وحشتناک نشان می دهند.
تکان دهنده ترین این نوع نگاه را در فیلم "اشباح اینشیرین" ساخته مارتین مک دانا شاهدیم که همان زندگی سنتی و به اصطلاح غیر مدرن، باعث شکل گیری روابط شیطانی و جهنمی در جزیره ای بهشت گونه می شود که چشم اندازهای خیره کننده اش هر رهگذری را مسحور خود می گرداند اما زیر پوست آن بهشت خیره کننده، جهنمی از روابط فاجعه بار به چشم خورد و هیچ انجام سازنده ای هم برآن مترتب نیست مگر مانند خواهر یکی از شخصیت های اصلی فیلم، مهاجرت به سرزمینی دیگر ولو در کنار یک جنگ را به جان خرید تا از آن جزیره جهنمی رهایی پیدا کند، سفری به سرزمین آرزوها.
چنین مهاجرتی را به صورت دسته جمعی، زنان به ستوه آمده فیلم "حرف های زنانه"سارا پولی انجام می دهند. آنها که در جامعه شبه مذهبی و سنتی خود، در رنج و عذاب و مصیبت ناشی از ظلم مردها به سر برده و ناگزیر و براساس اعتقادات شبه مذهبی خود از کتاب مقدس، به بهای آوارگی و دیاسپورا دست به مهاجرتی غریب همچون گریز بنی اسراییل از چنگال فرعون می زنند. سفری اکسدوس وار به سرزمین موعود.
پیر و پاتال های روسی و دو مدل سوئدی کشتی کروز فیلم "مثلث غم" روبن استلوند هم در حال سفر از سرزمین هایی هستند که به نوعی نسبت به روابط و سبک زندگی درونیشان، معترض هستند، سفری اودیسه وار که توفان مهیبی کشتی آنها را غرق کرده و تنها 6 نفر به ساحل نجات در جزیره ای ظاهرا متروک می رسند و ناگزیر می شوند تحت سلطه زنی رنگین پوست و از طبقه فرودست درآیند. زنی با روشی بسیار سنتی که بی خبر از همسایگی با مدرنیسم، در حال شلتاق است اما تنها یک نماد از آن مدرنیسم یعنی وجود آسانسور در آن جزیره متروک، همه سلطه برساخته آن زن سنتی را برباد می دهد.
باتلاق سنت شکنان موسیقی
زن متکبر و زیاده طلب و طمع کار و دیو صفت فیلم "تار" (تاد فیلد) هم اگرچه در قلب دنیای مدرن، رهبر ارکستر سمفونیک برلین است و خانواده ای همجنس گرا را هم اداره می کند اما به دلیل سوء استفاده هایش، از آن غرب مدرن رانده شده و به شرق سنتی پرتاب می شود. و در آنجا اگرچه درگیر روش های سنتی آن جامعه قرار گرفته ولی به عنوان حتی یک تبعیدی از سرزمین های به اصطلاح مدرن، برای نمایش ها و بازی هایشان، ارکستر موسیقی رهبری می کند تا همراه گیم و انواع و اقسام آواتاریسم های ایدئولوژیک غربی، موسیقی های این جهانی را هم به خوردشان دهد. بازی ها و نمایشاتی که به آنها ورود به دنیا و سرزمین های نو را وعده می دهد.
چنانچه در فیلم "الویس" ساخته باز لورمان هم خواننده معروف راک اندرول یعنی الویس پرسلی پس از مطرح شدن در یک سفر مهاجرتی همراه یک سیرک موسیقایی، از زندگی سنتی اش در ممفیس به سوی روش تازه ای مهاجرت کرده و با نوع جدید اجرای خود همه سنت ها را نادیده می گیرد. او که با مخلوط کردن گاسپل کلیسا و موسیقی بلوز سیاهان و کانتری آمریکایی، "راک اند رول" را پدید آورده، در این مسیر همه قواعد سنتی اعم از کلیسا و خانواده را می شکند، مادرش را دق داده و همسر و فرزندش او را ترک می کنند و در پایان در چنبره اعتیاد به مواد مختلف، زندگی خود را نیز می بازد.
شاید همه اینها به دلیل گیرافتادن در یک سری سنت های دیگر و این بار از نوع محدودیت های سرهنگ تام پارکر (مدیر برنامه هایش) و جامعه سنتی دهه 50 و 60 میلادی و یا سالها در جا زدن در هتلی در لاس وگاس به جای تورهای موسیقی بود.
هالیوود؛ ویترین سبک زندگی آمریکایی
و حتی در "پینوکیو"، گیرمو دل تورو سنت های زندگی پینوکیو و پدر ژپتو و جیرجیرک را به سمت و سوی روایات معمول فیلم های هالیوودی می شکند، آنجا که پینوکیو چندین بار می میرد و دوباره زنده می شود و بعد هم آنقدر عمر می کند که هم پدر ژپتو و هم جیرجیرک می میرند و پینوکیو بالای قبرهایشان حضور دارد!
اما محل نمایش و برجسته ساختن همه جلوه های سبک زندگی آمریکایی و تقابل ها و مواجهه ها و نبردها چه از نوع نظامی و چه به شکل جنگ نرم همانطور که در بالا هم آمد، در ویترین ایدئولوژی و فرهنگ آمریکایی یعنی هالیوود تبلور می یابد.
و اینجا استیون اسپیلبرگ در فیلم "خانواده فِیبِلمن"، دوران نوجوانی خودش را در روایت سفر و مهاجرت از یک زندگی سنتی آمریکایی به زندگی جدیدی در هالیوود و اولین گام هایش در این ویترین ایدئولوژی و سبک زندگی آمریکایی به تصویر می کشد. در طی این سفر است که حتی به روابط غیر افلاطونی مادرش با عمو بنی نیز سرانجام تا حدودی حق داده می شود.
در فیلم هایی همچون "زیستن" ساخته الیور هرمانوس یا "پیاز شیشه ای" از رایان جانسون و یا "خانم هریس به پاریس می رود" به کارگردانی آنتونی فابیان نیز چنین سفر هایی از سنت ها و آیین های زندگی سنتی ملی و هویتی به ایدئولوژی و سبک زندگی غربی به گونه ای ضعیف یا قوی تر مشاهده می شود.
یک خط باریک جدید و باورنکردنی
اما در کنار تم جاری در میان فیلم های برگزیده فصل جوایز و اسکار، یک خط باریک جدید و باورنکردنی هم وجود داشت که برخلاف همیشه و سالهای قبل و حتی قوانین جدید آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در برجسته ساختن اقلیت های جنسی و جنسیتی به خصوص زنان و همجنس گراها، این بار در برخی از این فیلم ها، زنان و هم جنس گراها و خانواده های همجنس گرا (که حریم شان در فیلم های سالهای اخیر هالیوود غیر قابل تعرض بود!) نقش های منفی و بعضا ویرانگر و هیولا گونه برعهده گرفتند؛
همچون لیدیا تار در فیلم "تار" یا همان زن کارگر دون پایه دو رگه در فیلم "مثلث غم" و یا مادر سامی در فیلم "خانواده فِیبِلمن" یا اِوِلین ونگ یعنی همان مادر فیلم "هرچیز، هر کجا، همه به یکباره" و حتی مادر انیمیشن "قرمز شدن" که از نامزدهای بهترین انیمیشن سال بود.
فیلم هایی که چندان با تم فصل جوایز سازگار نبودند
اما در مقابل آثار یاد شده که تقریبا در همه لیست های نامزدها و برگزیدگان فصل جوایز 2023 حضور داشتند، فیلم هایی بودند که علیرغم ساختارهای سینمایی و هنری بسیار قویتر اما مورد پسند آکادمی نشینان قرار نگرفته و موفقیت های سایر آثار راه یافته را پیدا نکردند:
همچون فیلم "باردو: وقایع نگاری نادرست یک مشت حقیقت" ساخته آلخاندرو گونزالس ایناریتو که سفر و مهاجرت ایدئولوژیک، به صورتی معکوس و در حالت پشیمان و متنفر از فرهنگ و سبک زندگی غربی و آمریکایی به سوی زندگی سنتی و ریشه ها و هویت مکزیکی شخصیت اصلی داستان روی می دهد،
یا در فیلم "امپراتوری نور" به کارگردانی سام مندس که زندگی به اصطلاح مدرن در جایگاه سمبلیک مدرنیسم یعنی یک سالن سینما، موجب تخریب و پریشان احوالی شخصیت اصلی ماجرا می گردد،
یا در فیلم "نهنگ" دارن آرنوفسکی علیرغم وفاداری به برخی باورهای کابالیستی اما سنت شکنی شخصیت اصلی در خانواده و سبک زندگی سنتی، موجب فروپاشی و اضمحلال خود و دخترش می شود،
همچنین در فیلم "بابل" از دیمین چزل که همه سنت شکنی ها و سنت شکن های هالیوود دهه 20 و 30 در مسیر سبک جدید زندگی ایدئولوژیک، له می شوند
یا فیلم "پسر" از فلورین زلر تاثیر سبک زندگی تنوع طلب و بی بند و بارانه آمریکایی در فروپاشی خانواده ها و روانی کردن فرزندان تا مرز نابودی را به تصویر کشید،
و فیلم "آمستردام" ساخته دیوید او راسل، شراکت سرمایه داران آمریکایی و مدعیان سبک زندگی و ایدئولوژی رهایی بخش غربی در قدرت گیری نازیسم هیتلری را به نمایش گذارد،
و در فیلم "مرگ بر روی نیل" ساخته کنت برانا نیز کسانی که برعلیه سنت های جامعه شوریده و در واقع به نوعی سبک زندگی جدید غربی در اوایل قرن بیستم را نمایندگی می کردند، عامل اصلی قتل ها معرفی می گردند،
همه این فیلم ها به علاوه تعداد بسیاری از دیگر آثار تولیدی هالیوود که تم فصل جوایز امسال را دارا نبوده و یا این تم از انعکاس ضعیفی در این آثار برخوردار بود، از جوایز اصلی و بلکه فصل جوایز دور ماندند و حتی پایشان نیز به مراسم اسکار نرسید!