ویرگول
ورودثبت نام
سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۸ دقیقه·۶ ماه پیش

شبه عاشقانه سیاسی یا فیلم آخرالزمانی؟!




نبودن
Absence

توضیح: در ادامه احتمال اسپویل کردن فیلم وجود دارد
فیلم "نبودن"(سومین ساخته علی مصفا) در ابتدا با دو خط داستانی شروع شده و ادامه می یابد؛
اول: یک کمونیست سابق به نام خلیل صاحب امانی (صاحب زمانی) که پس از کودتای 28 مرداد با یک چشم گلوله خورده به چکسلواکی سابق گریخته، ناگزیر چشمش را تخلیه نموده و سپس به عنوان یکی از اعضای مهم حزب کمونیست، در پلیس مخفی آن دوران مشغول به کار می شود.
و حالا پس از سالها پسرش به نام روزبه کیانی(با بازی علی مصفا) برای نوشتن درباره زندگی گذشته پدر، راهی پراگ شده اما زمان ورودش به خانه قدیمی 50 سال قبل پدرش با سقوط یا خودکشی شخصی به نام ولادیمیر زمانک، از پنجره طبقه چهارم (همان اتاق پدرش) مقارن گشته که فعلا در بیمارستان تحت مراقبت های ویژه است و همین موضوع سوء ظن پلیس را برانگیخته تا دو موضوع را یکسان ببیند چرا که ولادیمیر نیز از یک پدر ایرانی بوده،
سرانجام متوجه می شویم که روزبه و ولادیمیر برادر ناتنی بوده یعنی پدرشان همان خلیل صاحب امانی (زمانی) است.
دوم: ولادیمیر حاصل یک عشق قدیمی درون حزبی میان پدر روزبه و زنی به نام "آنا" بوده که بازیگر تئاتر به شمار می رفته و زمانی از سوی دولت کمونیست چکسلواکی، ممنوع الکار شده و تحت تعقیب قرار گرفته!
روزبه کتاب عکسی از دوران کمونیسم را می بیند که حاصل عکاسی های پلیس مخفی آن کشور بوده و روی جلد آن، تصویر بزرگ آنا به چشم می خورد و افسر پلیس هم می گوید یک عملیات مخفی تحت عنوان "آرمیلوس" علیه آنا و دوستانش از سوی پلیس مخفی چکسلواکی و بوسیله دوست پدر روزبه به نام آرمین طراحی شد که ولادیمیر فکر می کرده توطئه پدرش علیه مادرش بوده است!
اما در میان این دو خط داستانی سیاسی/تاریخی و شبه عاشقانه، یک خط داستانی دیگری هم با نشانه ها و عناصر و حتی دیالوگ های متعدد، وارد گشته و یا در واقع تحمیل شده (چون به هیچوجه به آن داستان های اصلی نمی چسبد!) که کارگردان اثر یعنی علی مصفا در دو گفت و گوی مفصل با مجله "فیلم امروز" و نشریه "اندیشه پویا"، به کلی آن را منکر گردیده و اصلا به قول معروف خودش را به آن راه زده که شتری ندیده بوده!!
یعنی در حالی که ماجرای تاریخی و جستجوی گذشته سیاسی پدری توسط پسرش در کشور محل پناهگاه گروهی از فراریان کمونیست، کاملا می توانست قصه ای ملودراماتیک و تعلیق آمیز و جذاب باشد،
اما به تدریج این قصه ساده و نوستالژیک بدون هیچگونه توجیه دراماتیک به مفاهیم آخرالزمانی گره زده شده و از نشانه ها و نمادهای آن برخوردار می شود.

از جمله : تکرار کلماتی مانند "دجال" و "آرمیلوس" (به معنای آنتی کرایست یا ضد مسیح در جنگ آخرالزمان) و جستجوی این کلمات در فرهنگنامه های اینترنتی و یافتن معانی و تعابیر آخرالزمانی برایشان،
به علاوه تصاویر موجود یک چشم یا هرم با چشم همه جا بین (از علائم آنتی کرایست)، استفاده از جغد (از دیگر عناصر فرهنگ آخرالزمانی و اوانجلیسم)، استفاده از موسیقی کلیسایی باخ و رکوییم موتزارت و تاکید بر شمایل ها و مجسمه های حضرت مسیح وقتی روزبه به تدریج به ماجرای دجال و آرمیلوس و ضد مسیح و آخرالزمان آگاهتر می شود، صحیت های مختلف میان روزبه و لوسی (همسر آرمین) و تاکید لوسی بر ترادف کلمات صاحب الزمانی و یک چشم و دجال و منجی جهان و ...
ممکن است ادعا شود که مقصود از "دجال"، انسان "پرتزویر و حیله گر" بوده اما چرا روزبه برای یافتن معنای "دجال" در صحنه یا صحنه هایی از فیلم به فرهنگنامه های مختلف اینترنتی مراجعه و معنای آن را همان "موجود آخرالزمانی" می یابد و یا در گفت و گوهای میان او و لوسی یا پلیس و حتی همکار پدرش در کتابخانه دانشگاه، چندین بار بر آن تاکید می شود؟
با این صحنه ها و نشانه ها چگونه می توان پذیرفت که مقصود از "دجال" در فیلم تنها به کارگیری معنی "پر تزویر و حیله گر" بوده است؟
روزبه برای یافتن معنای "آرمیلوس" بازهم به فرهنگنامه های اینترنتی مراجعه کرده و بازهم همان معانی آخرالزمانی را پیدا کرده و در فیلم به طور مشخص برروی این معانی از "دجال" تاکید می شود.
ضمن اینکه "آرمیلوس" در فرهنگ کابالیسم (عرفان یهودی) و کتاب اصلی آنها یعنی "زوهر" که از تئوری های بنیادین اوانجلیسم (مسیحیت صهیونیستی) به شمار می آید، معنای یک ایرانی یا پادشاه پارس را می دهد که "مسیح" یا "کرایست" و یا "ماشیح" را آزار داده و او را می کشد.
نمی توان از معانی آخرالزمانی برای "دجال" و "آرمیلوس" سخن گفت و بی خیال بسترهای فکری و تاریخی آنها در اعتقادات آرماگدونی و تفکرات اوانجلیسم بود!
نمی توان به ماهیت آخرالزمانی این کلمات اشاره نمود ولی از زمینه های تاریخی و اعتقادی آنها بی خبر نشان داد. کار دشواری نیست، همین الان اگر در اینترنت یک جستجوی سردستی داشته باشید:
تنها برای کلمه آرماگدون تعداد سی و دو میلیون و هشتصدهزار لینک خواهید یافت و برای کلمه اوانجلیسم، تعداد یکصد و دو میلیون لینک پیدا خواهید کرد که در بسیاری از آنها همین مفاهیم توضیح داده شده و همین معانی را در فیلم های بسیاری که طی سال های مختلف ساخته شده و نامشان نیز در میان این لینک ها به چشم می خورد را خواهید یافت.

در همین جستجوها در مورد ارتباط "اوانجلیسم و جغد"، سه میلیون و یکصد و نود هزار لینک بدست خواهید یافت که این نماد را در فرهنگ آخرالزمانی به وضوح توضیح داده اند. و همین نماد در فیلم های بسیار معروفی همچون مجموعه "هری پاتر" هم به کار گرفته شد.
موارد ذکر شده فوق در مورد به کار گیری نام فامیلی "صاحب الزمانی" به سنتز خود می رسند. یعنی اگر آن معانی آخرالزمانی در فیلم، برای دو کلمه فوق به کار گرفته نمی شد، نام "صاحب الزمانی" نیز به جز یک نام، هیچ تفسیر و توضیح حاشیه ای نداشت.
در فرهنگ آخرالزمانی مسیحیان صهیونیست یا "اوانجلیست ها"، یکی از مصادیق "دجال"، (نعوذ بالله) حضرت صاحب الزمان (عج) به شمار آمده و این موضوع را همواره در کتاب ها و سخنرانی ها و نوشته هایشان بازگو کرده اند. (نگاهی به فیلم "تلماسه" ساخته دنیس ویلنو بیاندازید که قسمت دومش همین دو سه هفته پیش در آمریکا اکران شد)
آنها با صدها کانال رادیو تلویزیونی شبانه روزی مدام از همین موضوعات صحبت کرده و بر طبل جنگ آخرالزمان یا آرماگدون می کوبند. تمامی کتب پیامبرانشان مانند "جری فالول" و "هال لیندسی" و "پت رابرتسون" و "پال اسکافیلد" و "بیلی گراهام" ... واجد همین باورهاست.
براساس باورها و اعتقادات اوانجلیستی که امروزه در واقع حاکمان جهان محسوب می شوند، تا دهه نود میلادی، ضد مسیح یا دجال و یا آنتی کرایست از سوی روسیه و کمونیست ها می آمد و ارتش روسیه مهمترین نیروی ضد مسیح یا دجال و آنتی کرایست به شمار می رفت،
اما پس از فروپاشی شوروی سابق، این هدف برروی مسلمانان و حضرت صاحب الزمان و حتی ایرانیان چرخید که امروزه در اغلب سخنرانی ها و کتاب ها و رادیو و تلویزیون هایشان مورد تاکید قرار می گیرد،
کمپانی های اصلی هالیوود مانند دیزنی، یونیورسال، والدن مدیا، متروگلدوین مه یر، پارامونت و ... درباره همین تعابیر انواع و اقسام فیلم ها را ساخته و می سازند
در این مورد بهترین گزارش را "هانا راسین" پژوهشگر و ژورنالیست و یکی از نویسندگان معروف "واشنگتن پست" در کتابی درباره نخبگان اوانجلیست ارائه داد و بعدا در مقاله ای در ماهنامه معتبر "آتلانتیس" نیز منتشر نمود.

با این توضیحات مفصل که تنها اشاره ای گذرا به موضوع فوق بود، ممکن است خود سازنده فیلم "نبودن" از این موضوعات و مفاهیم بی اطلاع بوده باشد،
چراکه احتمالا این مفاهیم و نشانه ها از سوی سرمایه گذاران خارجی فیلم، به ایشان تحمیل شده، چنانچه به لحاظ سینمایی نیز وصله های ناچسبی به وجوه دراماتیک و قصه های سیاسی و شبه عاشقانه فیلمنامه به نظر می رسد.
نشانه های دیگری مثل استحاله تدریجی یا تناسخ روحی روزبه و ولادیمیر از فیلم "مستاجر" رومن پولانسکی آمده، اما آن وصله ناچسب ایدئولوژیک در اینجا تمهید فوق را برهم زده و برخلاف بخش های قبلی، به گونه ای گنگ و الکن و البته تحمیلی، هم ولادیمیر و هم بعد از او روزبه را مانند «دیمین» فیلم های «طالع نحس» در یک مسیر تقدیر شوم پدر دجال شان قرار داده.
آنها سعی کرده از آن نقدیر بگریزند، چنانچه ولادیمیر که به تدریج یک چشم شده و از همین روی خود را وارث پدر دیده، خودکشی می کند و روزبه نیز به تدریج متوجه استحاله ولادیمیر در خودش می گردد!
در اینجا ویرا می ماند که نوه "آنا" یعنی همان معشوق اسرار آمیز پدر آنهاست، گذر این دختر از میان آینه ها و غیبت و حضور مرموزش و آن جغدی که در نمای آخر فیلم ناگهان بر سر پنجره اش می نشیند (همان نماد پیام آوری اوانجلیست ها) تاکیدی بر نقش کلیدی ویرا در ماجرای دجال امروز به نظر می رسد،
نقش یا سرنوشت محتومی که ولادیمیر و روزبه نپذیرفتند. اما علیرغم رفتن هر دو نفر، زنجیره دجال قطع نشده و ادامه فایل ویدئویی ارسالی از ایران (که هرگز روزبه نتوانست آن را به طور کامل ببیند و هر بار در صحنه ای به دلیل عدم دانلود کامل، فیکس شده و ادامه نمی یافت) نشان می دهد، فردی شبیه آنها در کنار زن مطلقه روزبه و پسرش نشسته است. (زنجیره دجال و آنتی کرایست از شوروی کمونیست و خلیل صاحب الزمانی به ولادیمیر و روزبه و حالا به ایران رسیده!!)
این پایان، هیچ ربط و نتیجه منطقی و سینمایی شکل گیری و تداوم ماجرای فیلم و دو قصه ای که توضیح داده شد، نمی تواند به حساب بیاید و کاملا براساس قصه ناچسب سوم، به شکلی نامانوس به فیلم الصاق گردیده است!
شاید به درستی گفته شود آیا این همه نشانه و نماد را تماشاگر معمولی سینما درک می کند؟ خیر! اما سینما براساس تصویر سازی عمل می نماید و تکرار مکرر تصاویر و دیالوگ ها درباره یک چشم و دجال و ضد مسیح و آنتی کرایست و جغد و ارتباط آن ها با صاحب الزمان و .... در ذهن مخاطب بدون هیچ توضیح و تفسیری حک شده و نه تنها آنها را مترادف گرفته که منجی جهان و مسیحا را دقیقا مخالف اینها فرض می کند!

نبودنعلی مصفاآخرالزمانیدجالآرمیلوس
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید