سعید مستغاثی
خواندن ۷ دقیقه·۱۷ روز پیش

عرق خوری هم باید ظرافت داشته باشد!


(با عرض پوزش از کاربران گرامی به دلیل کاربرد کلمات ناشایست)

هیچگاه بنا نداشتم درباره یک سریال، حداقل پیش از آنکه تعداد قابل توجهی از قسمت های آن را دیده باشم، بنویسم. اما برخی از این سریال ها به گونه ای هستند که در همان قسمت اول، زیر و رو و بالا و پایین شان را لو می دهند و معلوم است دیگر در قسمت های بعدی هم چیز خاصی از آنها در نمی آید!
حکایت سریالی به نام "تاسیان" است که عنوان دیگرش "روزی روزگاری ایران" شده! البته سریال قبلی سازنده آن یعنی "خاتون" هم همین عنوان دوم را یدک می کشید.
سریالی که گویا به اشغال ایران در زمان متفقین پرداخته بود اما ناگهان از آستین گشاد خود، یک گروه مبارز از شبه روشنفکران بیرون کشیده و چپانده بود در دل تاریخ تا بلکه آرزوی همیشه این قشر مافنگی پیزوری که همیشه در پستوها و صندوق خانه ها برای خودشان خالی بسته اند را برای یک بار هم که شده در یک سیاه بازی بی و سر و ته، تحقق ببخشند!!
در سریال "دایی جان ناپلئون"، زن پا به سن گذاشته ای به نام فرخ لقا خانم حضور دارد که شوم و بدقدم است، همین فرخ لقا در یکی از صحنه های آن سریال، وقتی یکی از زن ها درباره هیزی های اسداله میرزای هوس باز صحبت می کند، می گوید: "هیزی هم باید ظرافت داشته باشد، اسداله در هیزی هم ظرافت دارد"!!
حالا حکایت این فصل دوم به اصطلاح "روزی روزگاری ایران" است که "تاسیان" نام گرفته و گویا به وقایع سال 1356 (از مهرماه به بعد) پرداخته، ولی از سر و کولش عرق خوری بالا می رود؛
در خانه اشرافی عرق می خورند، در چاپخانه عرق می خورند و در باغ و باغچه و جشن تولد و دورهمی و مجلس معارفه و .... و پدر و عمه و عروس و دختر و داماد و عاشق پیشه و ساواکی و خبرچین و ... همه در هر فرصتی عرق می خورند!
شاید اگر فصل های عرق خوری مثلا قسمت دوم این سریال را حذف کنند، مثل سرمایه های یهودیان صهیونیست در بانک های قبل از انقلاب که بنا به گزارش ساواک اگر خارج می کردند، چیزی از بانک و بانکداری در این مملکت باقی نمی ماند، از این سریال هم نه تاک می ماند نه تاک نشان!!
یعنی روزی روزگاری در ایران، همه عرق خور بودند؟! حتی در فیلم "کندو" هم که شرط بندی بر سر عرق خوری مفت است و سرتاسر فیلم در عرق خوری ها می گذرد هم، همه عرق خور نبوده و به فراخور فیلم، مشروبات الکلی مصرف می شود!!

بازهم همان مایه کهنه و دستمالی شده فیلمفارسی و کپی دست چندم فیلم های مرحوم فردین و فروزان و ... و البته یک موتور از نوع موتور بهروز وثوقی در "همسفر" و ... و حتی نوع موسیقی که فقط این انتظار را ایجاد می کند که مثلا گوگوش بخواند "من عروس قحطی کدوم تبارم که مثل تولد فاجعه سردم"!!
یعنی سر وته همه روشنفکر بازی و تصویر هشل هفت جلسات کانون نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) همین بود که از قضا برخلاف تاریخ حک شده زیر تصویر فیلم، 16 مهرماه نبود بلکه 18 مهرماه 1356 شروع شد!
با یک بیضایی غلوآمیز به لحاظ گریم و صدا که باز برخلاف تاریخ جعلی فیلم، شب سوم در آن کانون سخنرانی کرد! و یک کیارستمی غلوآمیزتر...
اینجاست که درود می فرستیم برای سازنده سریال "معمای شاه" که اگرچه فرم و محتوای ضعیفی داشت ولی گریم ها و لباس ها و طراحی صحنه، قابل تامل بودند!
اما "تاسیان" همین را هم ندارد! فضاهای بند زده شده که قلابی بودنشان توی ذوق می زند در کنار لوس بازی های دو دختر با عمه نامیزان و پدر مشنگ (که معلوم نیست چگونه کارخانه می چرخاند!) به علاوه عشق فردینی و همچنین آمیخته به دسته جات به اصطلاح چپ ولی دست و پا چلفتی دانشگاهی که همواره به قول معروف توی افه هستند و فاز گلسرخی برداشته اند و قصه ای که بعد از دو قسمت هنوز معلوم نیست چی به چیه و کی به کیه؟!
نگاه کنید به فیلم "دنباله رو" (برناردو برتولوچی-1970) که برخی روابط سریال "تاسیان" از آن کپی شده ولی در همان صحنه ورود، مخاطبش را پرت می کند به وسط داستان و ماجراها؛
در فیلم "دنباله رو" هم شخصیت اصلی در حین کار سیاسی ، به دنبال عشقی است، ضمن اینکه می خواهد به پلیس مخفی موسولینی هم بپیوندد! تا معلم سابقش را ترور کند!!
اما آثاری مانند "تاسیان" که این روزها در همین پلتفرم های داخلی نظیرش را زیاد می بینیم، در واقع پس مانده همان قاطی کردن شبه روشنفکران پس از انقلاب است که بیژن جزنی و صمد بهرنگی را با "گنج قارون" و "آقا مهدی کله پز" و "خانوم دلش موتور می خواد" و بعد با کَل کَل بارسا و رئال و مرشد و مارگریتا و .... در یک دیگ به هم زدند و آش درهم جوشی از آن درآوردند که نظیرش در بازار سید اسمال هم پیدا نمی شد!
به نظر می آید خصوصا در این شبکه های به اصطلاح خانگی با پول های هنگفت، دیگر کسی زور بیخود نمی زند،....

از فردی که به اسم کارگردان پشت دوربین می ایستد، گرفته تا نویسنده و بازیگر و سایر عوامل فنی، یک چیزی سرهم می کنند بی در و پیکر که تا خرتناق (خر تلاق) آن را از موهای پریشان یا میزانپلی و عرق خوری و روابط آنچنانی پر کرده اند، دیگر بی خیال منطق فیلمنامه و کارگردانی و درام و نقاط عطف و ....
یک گروهی هم در جمعی به نام "ساترا" نشسته اند که گویا ناظر بر تولید همین خزعبلات هستند! ولی اگر صدا از دیوار بلند شود از این حضرات هم صدایی در می آید، فقط بعضی وقت ها برای رفع کُتی هم که شده یک اعتراضی می کنند و نامه ای می نویسند و به اصطلاح می خواهند بگویند آقا به ما چه؟
خب اگر به شما چه، پس آن جلسات و پول حق الجلسات از کیسه بیت المال چه می شود و کجا می رود؟ فقط دستمزد همین به ما چه گفتن هاست؟! خدا وکیلی خیلی نرخ تان بالاست!!!


حاضرم هزاران بار آقای قرن بیستم و همسفر را ببینم ولی تاسیان را هرگز!

سازنده سریال "تاسیان" در اظهار نظری گفته بود که این فقط یک داستان عاشقانه است! در حالی که شخصا پس از حدود نیم قرن تماشای انواع فیلم و سریال های داخلی و خارجی، در هیچ کجای این سریال، عشق و عاشقی یا به قول مجید جوبچی فیلم "سوته دلان"، "عاشقیت" ندیدم!!
یعنی اگر از همه آن ساواک بازی و مبارزه انقلابیون تی تیش مامانی که کاریکاتور و بیشتر به خاله بازی شبیه اند، بگذریم (اگر جای امثال پرویز ثابتی بودم به دلیل نسبت دادن این حجم بلاهت به یکی از قدرتمندترین سرویس های اطلاعاتی/امنیتی دست پرورده موساد در دهه های 60 و 70 میلادی، از سازندگان اثر به دیوان لاهه شکایت می بردم!)
حتی اگر عشقی از نوع اثیری هم در نظر آوریم، بازهم در جنم و از وجنات و به قول معروف شیمی کاراکتر امیر به هیچوجه عشق و عاشقی در نمی آید و مثل اغلب تولیدات این سینما تنها حرف می زند، در تصویر و حس و حال کاراکتر و ... چیزی وجود ندارد!
ولو مانند فردین در آقای قرن بیستم، سرش را به عقب بگرداند و یا مثل بهروز وثوقی در همسفر، موتور سواری آنچنانی کند!
به قول معروف "عشق سینمایی" آن است که تصاویرش ببویند نه آنکه کارگردان بگوید!
می توانید به همین فیلم "بروتالیست" نگاه کنید که اصلا ماجرایش چیز دیگری است ولی عشق میان لازلو تات و همسرش که از او جدا افتاده، لابلای تصاویر و صحنه ها و آن نامه ها و حتی ساختمانی که می سازد، موج می زند اگرچه در ظاهر حرفی نمی گوید و ادعایی ندارد!!
به سایر عاشقانه های درست و حسابی تاریخ سینما نگاه کنید، به "کازابلانکا"، به "قاعده بازی"، به "سینما پارادیزو" یا در سینمای خودمان به همان فیلم "سوته دلان" یا در تلویزیون سالها پیش، سریالی به نام "قصه عشق" که مرحوم منوچهر والی زاده نقش اولش را بازی می کرد و یا ....
به نظر می آید، "تاسیان" علاوه بر هجو ناخواسته مبارزات و ساواک و انقلابیون و دانشجویان و کانون نویسندگان و ... حتی عشق را هم به هجو کشانده،
آنچه مرحوم رضا صفایی (به عنوان یکی از معدود هجوکنندگان این سینما) با فیلم های "جوجه فکلی" و "پسران قارون" آگاهانه انجام داد.
ولی حکایت "تاسیان"،حکایت تراژیکی است که نادانسته کمدی از آب درآمده!
و به نظرم هر دو گروه که با رگ های برآمده گردن از این سریال دفاع و یا به آن معترضند، به کاهدان زده اند!
"تاسیان" اصلا در حد و اندازه این حرف ها نیست! باور کنید کلماتی مانند "توقیف"هم فقط برایش بازارگرمی دارد!!
حاضرم هزاران بار "آقای قرن بیستم" و "همسفر" را ببینم ولی "تاسیان" را دیگر هرگز!

مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید