سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

عین گندآب


سالتبرن

Saltburn

"عین گندآب ..."

این عبارتی است مارتا (الیزابت تیلور) در ابتدای فیلم "چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد؟" (مایک نیکولز-1966) چند بار بر زبان آورده و قهقهه می زند. او دختر رییس دانشگاهی است که همسرش جرج (ریچارد برتن) در آن تدریس می کند.

ما در ابتدای آن فیلم متوجه نمی شویم چرا مارتا، با تکرار عبارت "عین گندآب" چه مقصود و نظری دارد. آنها ظاهرا یک خانواده محترم دانشگاهی هستند که برای یک استاد جوان و همسر جوانش، مهمانی ترتیب داده اند اما به تدریج و در طی حدود 130 دقیقه، در می یابیم که آنها چه زندگی متعفنی دارند البته بدون آنکه مایک نیکولز صحنه ای یا تصویری مستقیم از آن گندآب نشان دهد.

اما آنچه امرالد فنل در فیلم "سالتبرن" نشان می دهد واقعا گندآب است، او برعکس مایک نیکولز همه تعفن این گندآب را به نمایش می گذارد؛ از همان ابتدا که شخصیت اصلی فیلم به نام الیور (دانشجویی ظاهرا فقیر و بی کس و کار ولی باهوش و زرنگ) در سال 2006 وارد آکسفورد شده و با نگاه ها و رفتار طبقاتی و شبه نژادپرستانه اغلب دانشجویان و اساتید مواجه می گردد تا تصویری که از آکسفورد به اصطلاح معتبر نشان داده می شود که به جای درس و تحصیل و نخبه گرایی، تنها دورهمی های لاابالی گرایانه و مشروب خوری های افسارگسیخته شبانه و روابط آنچنانی نشان داده می شود گویا اصلا با یک کاباره یا نایت کلاب مواجه هستیم.

وقتی الیور با بدبخت نمایاندن خود (که گویا پدرش معتاد بوده و مادرش نیز جدا زندگی می کند و او بورسیه خیریه شده) خود را به رفاقت پسر خوش قد و بالایی به نام فیلیکس (از یک خانواده بسیار اشرافی به نام کاتن) تحمیل می کند و قرار می شود تابستان را در خانه یا بهتر بگوییم در قصر آنها بگذراند، تازه با گنداب های واقعی برخورد می کنیم.

هر چه که قصر کاتن ها، بزرگ و باشکوه است، درونش و آدم هایش و روابطشان، مضمحل و ویران شده به نظر می رسد. زندگی های فروپاشیده و افراد آویزان و شعورهای پایین و نگاههای طبقاتی بالا، تفریحات عجیب و غریب که گویا نوعی سودوم و گومارا به ذهن متبادر می گردد و ...

ضمن اینکه تا اواخر فیلم متوجه نمی شویم الیور به چه دلیل به فیلکس می چسبد؛ به دلیل همجنس گرایی (که در نهایت چیزی نشان نمی دهد)، کمبودهای روحی و روانی، عقده های تنهایی یا ...؟

اما بازهم این همه گنداب نیست! گنداب واقعی تر از آنجا شروع می شود که الیور پوسته خود را عوض کرده و با همان شخصیت بی دست و پا و فقیر و بدبخت نما، اقدام به اجرای نقشه ای می کند که پوست انداختن الیور اگرچه مثل "آقای ریپلی با استعداد" و فیلم "انگل"، آنچنان شگفت آمیز نیست (چون بارها تکرار شده) اما بازهم قابل تامل است.

گویی فیلم "سالتبرن" از فصل جوایز سال دو هزار و نوزده به امسال پرتاب شده، سالی که تِم جوکریسم و شورش طبقه فرودست رذل و پست برعلیه طبقه فرادست متین و مهربان، برگزیدگان و برندگان را تعیین می کرد. سالی که همان فیلم انگل (بونگ جو هو) جوایز اصلی را دریافت نمود.

شاید اگر این فیلم در آن سال نمایش داده شده بود، جوایز بسیاری دریافت می کرد، در حالی که امسال تنها به چند مورد نامزدی در بفتا و گلدن گلوب و چند لیست دیگر خصوصا به خاطر بازی قابل قبول "رزمند پایک" به نقش لیدی کاتن، بسنده کرده است.

در فیلم "سالتبرن" هم مانند فیلم هایی همچون "انگل" و "جوکر" و "روزی روزگاری هالیوود" و ... اگرچه طبقه اشراف و پولدارها و ... کمی تا قسمتی منفی تصویر می گردند (البته در فیلم "انگل" که بسیار مهربان و لطیف بودند) اما طبقه فقرا و پایین دست ها و قشر کار، بسیار شارلاتان و رذل و آنارشیست و آدمکش به نمایش گذاشته شده اند.

به تدریج الیور بیچاره بی خانواده بی پول، چهره مستر هایدی خود را نشان داده و با استفاده از هوش و نبوغش (که اساسا به همین دلیل نخبه بودنش، بورسیه آکسفورد را گرفته) همه آن خاندان باشکوه کاتن را یک به یک کله پا کرده و به فجیع ترین وجه از صحنه روزگار پاک می کند و حتی سنگ هایشان را نیز به رسم یادبود باقی نمی گذارد.

در آخر متوجه می شویم نمای دیگری از الیور که در زمان حال مشغول روایت ماجراست، برای دوستان یا نوادگانش و یا دادگاه و پلیس و حتی مصاحبه با نشریه ای نیست بلکه برای یکی از قربانیانی است که در آستانه مرگ قرار گرفته.

صحنه آخر فیلم دیگر خود گندآب است و اینجاست که طبقه اشراف را با همه آن نگاههای طبقانی و زندگی پوچ و غیرانسانی و شعور و فهم پایین، نسبت به آنچه الیور طبقه پایین نشان داده، فرشته تصویر می نماید. آنها طبقات فرودست را تحقیر می کنند، یک اتاق کوچکشان و یک غذای میان وعده شان با یک سال امثال الیور برابری می کند، قواعد مسخره ای دارند که حتی موقع مرگ پسر خانواده، وعده ناهارشان نبایستی ترک شود، مهمانی های آنچنانی برپا می کنند و بی دردانه به همه عالم می خندند اما مهربان نشان داده شده که به راحتی از آشنا (مثل پاملا و فارلی) و غریبه ای همچون الیور پذیرایی می نمایند اما الیور نه برای پدر و مادرش ارزشی قائل است و نه به هیچ ارزش و ضد ارزشی پایبند نشان می دهد، یک هیولای به تمام معناست حتی فراتر از آن!

سالتبرنفصل جوایزجوکریسماسکاررزمند پایک
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید