سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

مرحوم آقای بزرگ با "مارلین دیتریش" آبگوشت بزباش می خورند


این جمله به اصطلاح رمزی بود که در سریال "دایی جان ناپلئون"، آقاخان برای سرِ کار گذاشتن دایی جان، به وی تحمیل کرد تا بتواند با ماموران خیالی آلمان هیتلری ارتباط بگیرد و او را از دست انگلیسا نجات بدهند!
یعنی هم به توهماتش در مورد تهدیدات انگلیس و ربودنش توسط آنها دامن بزند و هم خاندان اشرافی اش را ضایع نماید!
حالا ماجرای این رسول اف است که گویی مانند دایی جان ناپلئون، خودش را قهرمان جنگ های کازرون و ممسنی می بیند که قرار است دشمنانش از او انتقام بگیرند!
در حالی که مهمترین تروریست ها در کشورهای اروپایی و آمریکایی در حال سیر و سیاحتند و اغلب کلان قاچاقچیان بین المللی و اشرار و دزدهای تحت تعقیب اینترپل هم برای خودشان کنار سواحل جزایر کاراییب و هاوایی و .... در حال قمار هستند،
جناب رسول اف که انگار خواسته با پست آن دو سه ثانیه فیلم بی ربط و نامفهوم (مانند دیگر آثار به اصطلاح سینمایی اش)، خیلی مخفی کاری کند! مدعی است "در مکانی نامعلوم در اروپا" بسر می برد!!
اگرچه او در حد و اندازه "مارلین دیتریش" و "آبگوشت بزباش" نیست اما عجالتا در مخفی گاههای زیر زمینی به سر می برد تا موقع جشنواره کن که احتمالا مانند "شزم" بر روی سن سالن دوبوسی، ظاهر شده و رونمایی گردد.
و بقیه سناریو هم معلوم است؛
کنفرانس مطبوعاتی و ننه من غریبم های شدید و بعدهم شوآف های حقوق بشری و جوایز آزادی بیان و ....
و دیگر هیئت داوران هم رویشان نمی شود جایزه ای به او ندهند!!
غافل از آنکه زمانی هم که در ایران، به اصطلاح حکم زندان و ممنوع الکاری گرفت، چندین برابر زمان آزادی اش فیلم ساخت و حتی برای دیگران تهیه کرد و به جشنواره ها فرستاد و همینطور هم فله ای جایزه گرفت! یعنی خدا بدهد برکت!!
اما دوستانش از او چندان خاطرات خوبی نقل نمی کنند،
یکی از رفقا که پس از ممنوع الکاری، به اصطلاح ریش گرو گذارد تا ایشان فیلم بسازد و به جشنواره ها برود، نقل می کرد
که پس از همه قول و قرارها بازهم همان کار خود را کرد و زیر همه تعهداتش زد و در مقابل حیرت او و دوستان دیگر گفت:
برای من همه نردبان هستند و پا روی شانه شان می گذارم تا بالا بروم.(به این مضمون)
در همین تولید اخیرش، گفته شده اغلب عوامل و بازیگران را از تئاتر و با قول پناهندگی از کشورهای خارحی به پای کار آورد ولی وقتی کارش تمام شد، ناپدید گشت، تلفن خود را هم بست و پاسخ هیچکس را نداد و همین دو سه روز پیش بود که خبر رفتنش در میان محافل سینمایی پیچید!

دوستی که بعضا به جشنواره های خارجی رفت و آمد دارد، نقل می کرد در جشنواره ای ایتالیایی ، یکی از اعضای هیئت داوران با تعجب از او پرسید: آیا برخی مسئولان ایرانی با امثال رسول اف و پناهی در فیلم ها شریکند که هر وقت فیلمشان به جشنواره می آید، انواع و اقسام احکام زندان و ممنوع الکاری و ممنوع الخروجی و .... برایشان اعلام می شود؟!
این دوست نقل می کرد، آن داور جشنواره ایتالیایی ادامه داده که آن حکم ها باعث می شود آثار بسیار ضعیف این افراد در اینجا، هم جایزه بگیرند و هم خوب فروخته شوند. مثلا فیلم "تاکسی" جعفر پناهی با پنج میلیون تومان ساخته شد و فقط در یک فقره به هشتصد هزار دلار فروخته شد!!
پس سینما چه می شود؟ اینکه همش شد نمایش و آکروبات و ژانگولر و شعبده و گریه و زاری و مصیبت خوانی؟ پس به سر فیلم و هنر چه آمد؟
چارلی چاپلین در هنگامه جنگ سرد و دادگاههای مک کارتیسم از آمریکا تبعید شد و حتی فیلم "لایم لایت" او در آستانه فصل جوایز، نتوانست به مراسم اسکار و حلقه های آن راه یابد و از آن پس هم فیلم های در تبعیدش مانند "موسیو وردو" و "سلطانی در نیویورک" و "کنتسی از هنگ کنگ" تقریبا هیچ جایزه ای نگرفتند.
این بلا به سر امثال مارتین ریت و جوزف لوزی و ... هم آمد که گروه زیادی از فیلمسازان و هنرمندان به اتهام همکاری با کمونیست ها از کار محروم شدند و حتی در خارج از آمریکا هم جایزه ای نگرفتند.
اما امثال رسول اف و پناهی هر چقدر که حکم قضایی گرفتند، بیشتر فیلم ساختند و جشنواره رفتند و جایزه گرفتند.
ای کاش آن حکم ها با هوشمندی و درایت بیشتری صادر می شد یا اعلام نمی شد و یا حداقل در بزنگاهها خبرش منتشر نمی گردید.
ای کاش ده روز پیش که خبر شرکت "درخت انجیر معابد" در جشنواره کن، اعلام شد، ممنوع الخروجی رسول اف هم لغو می گردید و می گفتند بفرمایید این هم جشنواره کن!
باور کنید نمی رفت، چون دکانش در نرفتن یا آزادانه نرفتن بود. چنانچه چند سال پیش، طی رایزنی با قوه قضاییه، مجوز خروج جعفر پناهی از کشور و شرکت در جشنواره صادر گردید، او حاضر نشد برود!
راستی از جعفر پناهی، در این چند سالی که دیگر ممنوع الخروج و ممنوع الکار نیست، چه خبر؟ فیلمی؟ جشنواره ای؟ جایزه ای؟ هیچ؟!
گفته شد همین امسال هم پیشنهاد داوری برای جشنواره کن را رد کرده، چون دیگر ممنوع الخروج نیست و دکانی ندارد که باز کند!!
به قول مش قاسم در همان سریال "دایی جان ناپلئون":
"آقا دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ، ما که به چشم خودمان ندیدیم، اما در این میان، پنداری "سینما" دود شد رفت راه هوا " !!!

ممنوع الخروجدایی جان ناپلئونجشنواره کن
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید