پس از وقایع پاییز گذشته ، بازهم سوژه ای برای مرده خورهای رسانه ای جور شد:
دختری در مترو دچار حادثه شد، فیلم دوربین هایش هم منتشر شد که هر کسی با کمترین شعور و فهم تصویری به خوبی می توانست دریابد در طول مسیر از ورود به ایستگاه مترو تا سوار شدن به قطار هیچ عامل داخلی یا خارجی بر سرعت و نحوه حرکت او تاثیری نگذاشته و این موضوع در تمام تصاویر و در تمام نقاط ایستگاه مترو حتی فروشگاه آن هم مشهود است
بنابراین تقطیع تصاویر (که متاسفانه افرادی که به این مسأله ایراد گرفته اند کوچکترین درک و فهمی از پدیده تقطیع تصویر ندارند) در اینجا هیچ تاثیری در نحوه روایت مستند ندارد.
برای فهم بهتر آنان که از این تمهیدات تصویری بی اطلاع بوده ولی می خواهند بدانند و اظهار نظر شکمی نمی کنند باید توضیح داد که وقتی دو تصویر از حرکت سوژه در یک مسیر با فاصله مکانی و زمانی می بینم ، یعنی دو تصویر به اصطلاح match cut نیستند، همسانی سرعت و حالت حرکت سوژه مذکور نشان از تداوم حرکت بدون کوچکترین تاثیر از عامل بیرونی یا درونی دارد ولو بین دو تصویر شاهد خلأ زمانی باشیم.
در تصاویر حرکت دختر یاد شده هم این تداوم حرکتی کاملا مشهود است و هر کسی حتی برای یک بار به ایستگاه مترو میدان شهدا رفته باشد متوجه می شود خلأ های زمانی مابین تصاویر معادل همان زمان طی شدن مسیر از مکان تصویر یک دوربین تا دوربین بعدی است.
اگر در میان دو تصویر اتفاقی خارج از حرکت سوژه روی می داد ، قطعا در حالت و سرعت حرکت سوژه تغییراتی رخ می داد که در تصاویر فوق الذکر چنین موردی مشاهده نمی شود.
اما از هنگام ورود دختر به قطار مترو و بیرون کشیدن پیکرش توسط دوستانش، (باز اگر کوچکترین فهم تصویری وجود داشته باشد) با توجه به زمان طی شده و جهت نگاه دوستان دختر (که حتی یکی از آنها نگاه به فرد مجهول الهویه مورد ادعا برای تذکر و هل دادن ندارد) بدون هیچ هوش و عقل بالایی متوجه می شود هیچ برخورد و درگیری با فرد ثالثی در آن دو سه ثانیه امکان پذیر نبوده است.
حالا و طبق معمول رسانه های زنجیره ای(که به قول دوستی منتظرند بادی از این سمت خارج شود تا آنها بو بکشند!) براساس نظر برخی کاربرانشان (که مملو از بی سوادی و ناآگاهی و فحش و فضاحت است) بر یک موضوع بسیار عادی که در هر گوشه این جهان دهها و صدها و هزاران موردش در هر روز اتفاق می افتد، مانور مرده خوری می دهند و انتظار مرگ آن دختر را می کشند تا از این بابت دکان دیگری برای روضه خوانی های خود باز کنند...
و ماجرا آن هنگام کمدی و در عین حال تهوع آور می شود که برخی سران سیاسی غرب مانند عوام پای معرکه وارد میدان شده و اظهار نظر می کنند ، انگار که در سراسر این کره خاکی ، فقط همین ایستگاه مترو میدان شهدا بوده و یک دختری که دچار حادثه شده، انگار نه انگار که روزانه دهها گزارش از حوادث مشابه و به خصوص حوادث و قتل های توسط پلیس در همان کشورها توسط بعضاً رسانه های خودشان منتشر می شود. انگار نه انگار که صدها مورد جنایت علیه زنان و دختران در آن کشورها اتفاق می افتد (که نمونه هایش را در تصاویر دو و سه و چهار مشاهده می کنید) و در آنجا این حضرات کجا هستند که ابراز اندراس کنند ؟ مشخص است که در آن موارد کاسبی و دکان باز کردن وجود ندارد و فقط در اینجاست که بنا به عنوان آن فیلم معروف، مرگ آدم ها ، کسب و کارشان است!
نکته جالب اینکه همان رسانه های زنجیره ای از قول همان کاربران نابغه خود نقل کرده اند همان شخص ثالث مجهول الهویه که با دختر یاد شده بحث کرده و هلش داده ، بعداً در آمبولانسی بوده که دختر را به بیمارستان انتقال داد. جل الخالق! انگار طرف یک شبح بوده!! چون براساس فیلم دوربین ها، به جز دوستان دختر ، فرد دیگری از قطار مترو خارج نشده و حتی وقتی قطار ایستگاه را ترک کرده، تنها دوستان دختر که بر بالین وی هستند، در ایستگاه باقی مانده اند. پس چگونه آن فرد مجهول الهویه ضارب دختر ، به داخل آمبولانس رفته؟ غیب شده؟! پرواز کرده؟
در فیلم «شیکاگو» ساخته راب مارشال، بیلی فیلن (ریچارد گر) وکیل کارکشته که حتی در یک پرونده هم شکست نخورده، دفاع از دو زن متهم به قتل را به عهده میگیرد. شیوه دفاع از موکلینش، ایجاد هیاهو و جنجال رسانهای و تبدیل کردن این دو متهم به چهرههای محبوب نظر رسانههاست. فیلن میگوید: «در این شهر، جنایت برای رسانه ها نوع سرگرمی سازی است و با ایجاد هیاهو و جنجال رسانه ای میتوان چشمان فرشته عدالت را کور کرد». به اعتقاد فیلن «جلسه دادگاه شبیه یک سیرک است و هر کس که کارهای نمایشی جالب تر انجام دهد، برنده است» با این رویکرد، دو متهم باید مدام در صفحات نخست نشریات و مورد توجه رسانهها باشند ...
در فیلم «شیکاگو»، رسانه ها به دنبال خونین ترین حوادث جستجو می کردند و مادام که خونین تر از آن حادثه بوجود نیامده بود، هنوز حادثه قبلی در تیتر اولشان قرار داشت ولی پس از آن، ماجرایی که خونریزی بیشتری در آن وجود داشت به تیتر اول بدل می شد. به قول بیلی فلین در آن فیلم : «اینجا شیکاگو است و رسانه ها در شیکاگو خون می خواهند»!