سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۵ دقیقه·۱۶ ساعت پیش

مسافران ناخوانده آخرالزمان

جریان
Flow

در قصه ها و داستان ها و کارتون های متعدد، از دیرباز شاهد همراهی و همزیستی حیوانات گوناگون به دلائل مختلف بوده ایم،
از عقربی که سوار بر لاک پشتی، رودخانه ای را طی می کرد تا همسفری مورچه و سوسک و چند حشره دیگر بر پوست گردویی در جریان یک سیل تا همین فیلم چند سال پیش "زندگی پی" ساخته انگ لی و داستان حضور ناگزیر یک ببر و یک میمون و یک کفتار و یک گورخر در کنار یک انسان،
و بالاخره در ادبیات خودمان، داستان معروف "میهمانان ناخوانده" که در یک شب بارانی پاییز، گنجشک و سگ و مرغ و گاو و گربه مهمان کلبه کوچک و محقر پیرزنی شده و در کنار هم تا صبح می مانند و پس از آن، با پیرزن زندگی می کنند!
اما در فیلم/انیمیشن "جریان"، در یک شرایط آخرالزمانی که گویا تمدن بشری از بین رفته و دیگر نشانی از انسان ها (به جز وسایل و ابزار و خانه ها و قایق ها و کشتی های خالی شان) دیده نمی شود، یک گربه و یک سگ و یک لمور و یک برگچه خوار (کپیبارا) در قایقی با یکدیگر همراه می گردند،
که اگرچه گاهی چند سگ دیگر و یا یک مرغ دبیر (پرنده منشی) به آنها می پیوندند ولی همین 4 حیوان هستند که در فراز و نشیب های مختلف داستان، با هم بوده و به یکدیگر کمک کرده تا بتوانند به جای مطمئنی برسند.
گینتز زیلبالودیس، فیلمسازی از کشور لیتوانی، در نخستین انیمیشن بلند خود (7 انیمیشن کوتاه دیگر ساخته) با ساده ترین و کمترین امکانات سعی کرده، شانه به شانه پرهزینه ترین و پیچیده ترین ساختاری های انیمیشنی هالیوود برود و در این مسیر هم تا حدودی موفق بوده، چرا که به جد می توان آن را نسبت به بسیاری از این دست آثار امسال هالیوود برتر دانست.
او قهرمان تک و تنهایش یعنی یک گربه را پس از اتفاقی هولناک که همه تمدن بشری را نابود کرده، در یک سیلی مهیب گیر می اندازد و اتفاقات مختلف او را در این سیل با همان حیواناتی که گفته شد، همراه ساخته تا از خرابه های تمدن بشری عبور کنند و زندگی خود را در همیاری یکدیگر بازسازی نمایند.
دقت بر جزییات رفتاری کاراکترهای اصلی حیوانی انیمیشن "جریان"، از ویژگی های آن است و فضاسازی پر حس و حال، باعث می شود، مخاطب، گام به گام با شخصیت ها همراه گردد؛
با آنها به زیر سیلاب برود و با آنها سوار بر قایق بادبانی شود یا از قایق جدا افتاده و برای رسیدن به آن دست و پا بزند و از سازه های عجیب و غریب بالا رفته و مرگ عجیب تر پرنده منشی را شاهد باشد.
همه اینها را فیلمساز بدون حتی یک دیالوگ و توضیحی به روانی به تصویر کشیده و به شدت از به حرف آوردن حیوانات (روش معمول هالیوود) پرهیز نموده، چنانچه همه حس و حال شان را با نماهای درشت و تاثیر گذار از چهره و چشم ها و حالات صورت و رفتارشان در قاب دوربین نشانده،
جستجوگری همراه ترس و اضطراب و دور افتادگی یک گربه، سرخوشی ها و خنگ بازی های یک سگ خانگی که هنوز فکر می کند باید برای صاحبش دم تکان بدهد، غرور شکسته شده یک پرنده بزرگ و باشکوه، گدابازی های یک لمور در جمع آوری آت و آشغال های یک لنج در هم شکسته و بالاخره بی تفاوتی ها یک برگچه خوار خواب آلود که به تدریج به حیوانی همراه و همیار بدل می گردد، همه و همه در همین تصاویر و با زبان سینما بروز کرده و نمایش داده می شوند.
با همین تصاویر سینمایی، آنچه از تمدن نابود شده بشری در انیمیشن "جریان" رویت می گردد، به جز یک مجسمه بزرگ انسان، مجسمه های متعددی از گربه ها و موجودات دیگر، خانه هایی که به اشکال باستانی روی هم ساخته شده تا به بلندی های بسیار مرتفع رسیده و انگار نماهایی از تمدن های عاد و ثمود را شاهدیم که در کتاب ها و روایات و نقل قول ها آمده و خوانده ایم.
در این تصاویر، خانه هایی در قاب دوربین قرار می گیرند که دیگر کسی در آنها سکونت ندارد و گویی همگی بر اثر بلایی آسمانی از بین رفته و نابود شده اند اگرچه خانه ها همچنان بر سر جای خود باقی است. یک زلزله یا مثلا بمباران اتمی و یا جنگ، قبل از انسان ها، خانه ها را نابود می سازد ولی در اینجا خانه ها باقی هستند و انسان ها از بین رفته اند.
تصوری که درباره چگونگی فاجعه از خلال این تصاویر وهم آلود به ذهن می رسد را شاید بتوان به بیراهه رفتن بشر (اعم از بت پرستی ها و شرک و ....) در انتهای تمدنش تعبیر نمود که مورد خشم و غضب خداوندی قرار گرفته و اینک گویی زمین به روزهای نخستین خلقتش بازگشته است.
همان بیراهه ای که فیلمساز نشان می دهد، هر لحظه می تواند همان حیوانات همراه یکدیگر را نیز با همان سرنوشت نابودی و اضمحلال مواجه سازد (اگرچه آنها حیوان بوده و آن درک و فهم بشری را ظاهرا نداشته اند) اما غریزه یا فطرتشان برای زندگی، آنها را ناگزیر از همیاری و همزیستی با هم می گرداند تا حدی که در یکی از صحنه های پایانی، همه زور و انرژی خود را به کار می گیرند تا یکدیگر را نجات دهند و از این نجات چه حظ و لذتی می برند.
شاید عدم همین همیاری و همزیستی در آن تمدن مضمحل شده بشری و دشمنی ها و خباثت ها و طمع و زیاده خواهی ها، باعث رخداد چنان فاجعه ای شده، تمدنی که به سوی بت پرستی و برپایی کاخ های بلند، کج شده بود.


جریانانیمیشناسکارآخرالزمان
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید