در صحنه ای از سریال «دلیران تنگستان» ساختۀ مرحوم همایون شهنواز، در جلسه والی خودفروخته فارس با سران عشایر و بزرگان آن خطه برای رساندن پیام «مستر چیک» نماینده انگلیس مبنی بر دست برداشتن از حمایت تنگستانیها، وقتی دم از دوستی انگلیسیها میزند، میرزا علی کازرونی (با بازی محمد ابهری) در پاسخش میگوید:
«....دوستی؟ کدام دوستی؟! مگر تجاوز هم دوستانه میشود؟!!...»
اینکه برای توجیه بازگرداندن تعدادی از آثار باستانی موسوم به الواح هخامنشی از سوی آمریکا، وبسایت رسانه سلطنتی انگلیس یعنی بیبیسی، با ذکر اینکه بازگرداندن این الواح ربطی به سفر هیأت ایرانی به آمریکا نداشته و مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو مدتهاست در حال بازگرداندن آنهاست، از قول رئیس این مؤسسه نوشته:
«... ما باستانشناس هستیم و الواح هخامنشی نیز موارد مطالعاتی ما هستند، اما در رسانههای ایران معمولا صحبتهایی میشود که متأسفانه دقیق نیستند.... الواح امانتی هستند تا ما روی آنها مطالعه انجام دهیم و به ایران بازگردانیم.»
ایشان اضافه کرده:
«...چند هزار لوح تاکنون مطالعه شده و عکاسی پیشرفته روی آن انجام شده است...»
سوال اینجاست که مگر امانت گرفتن آثار باستانی و مطالعه روی آنها با غارت و دزدی امکانپذیر است؟!
در واقع این الواح که تعدادشان بیش از 30 هزار عدد بوده، حدود 85 سال پیش از ایران به امانت گرفته نشده بلکه به یغما رفتهاند! و تنها این الواح باستانی نبودند که از این سرزمین غارت شدند، ماجرا بسیار فراتر از این حرفهاست.
اگرچه براساس اسناد تاریخی، غارت آثار و میراث فرهنگی ایران از سال 1760 و به دست دانمارکیها شروع شد و طی سالهای بعد انگلیسیها و آلمانیها و فرانسویها آن را ادامه دادند ولی بر اساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، این غارت ما بین سالهای 1925 تا 1941 (یعنی دوران حکومت رضاخانی) پررونقترین دوران خود را توسط آمریکاییها طی کرده است.
دکتر محمدقلی مجد (استاد دانشگاه پنسیلوانیا) که در کتابی به نام «تاراج بزرگ» به شرح کامل غارت آثار و میراث فرهنگی ایران طی سالهای فوق پرداخته، در همان کتاب نوشته:
«... من از موزههایی مانند موزه هنر در نیویورک و موزههای متعدد در واشنگتن دیدن کردهام. امری کـه در هـمه آنـها مرا بینهایت به حیرت انداخت این بود کـه مـوزههای مذکور تقریبا تمام آثار باستانی و مصنوعات هنری ایران را در فاصله زمانی 1925 تا 1941 تصاحب کرده بودند...»
دکتر مجد ادامه داده :
«... به ویژه متوجه شدم موجودی عـظیم اشـیاء دوران ساسانی و اسلامی از جمله سفالینههای به غایت منحصر به فرد و ارزشـمند نیشابور در موزه متروپولیتن همگی در دهه سی میلادی به تملک این موزه درآمدهاند. یک محراب بزرگ هزار و چهارصد ساله از جنس کاشی لعابی مـتعلق بـه اصـفهان بیش از سایر اشیاء توجهم را به خود جلب کرد. این محراب نـیز در هـمان دهه سی میلادی به این موزه منتقل شده بود، اما اثر هنرمندانهای به این بزرگی که حدود هزار و سیصد سـال در یـکی از مـساجد اصفهان آرام گرفته بود چگونه از نیویورک سردرآورده است؟ از چه راهی و با چه تـرتیباتی تـوانستهاند ایـن محراب را از یک کشور مسلمان غیرتمند خارج کنند؟ با مطالعه اسناد وزارت امور خارجه آمریکا پی بردم ایـن مـحراب در زمـره اشیاء و مصنوعات مذهبی توسط باندی از دزدان در دهه سی به سرقت رفته است...»
به گزارش چارلز سـی.هـارت، سفیر آمریکا در ایران، مظنون ردیف اول در سرقت برنامهریزی شده و دقیق از زیارتگاهها و مساجد ایران از بـاند پوپ-رابـینو بوده. آرتور آپهام پوپ از اتباع آمریکا و نیز دلال عتیقه بود که خیلیها گمان میکردند کارشناس هنر اسـلامی اسـت. او با خاندان پهلوی به ویژه شخص رضا شاه روابط صمیمی داشت. رابینو نیز فـروشنده بـرجسته عـتیقهجات بود که پوپ از طریق او بسیاری از خریدهایش را سر و صورت میداد. یکی از گزارش های وزارت امور خارجه آمریکا در سال 1942 از نـحوه تـصاحب این محراب توسط موزه هنر متروپولیتن در نیویورک در دهه سی میلادی حکایت میکند و همچنین هـویت سـارقان را کـه از باند پوپ-رابینو بودند،تأیید میکند.
در اسناد یاد شده آمده که پوپ با برگزاری نمایشگاه سال 1931 در لندن و ارائه آثـار هـنری ایران در آن نمایشگاه مرحله بالاتر و تأسفانگیزتری را در غارت گنجینههای هنری ایران گشود. چارلز سی.هارت، سفیر آمریکا، در گزارش خود آورده که آثار هنری به امانت گرفته شده از زیارتگاه ها و مساجد ایران هرگز بـه صـاحبان اصلیشان مسترد نشد. تاراج گنجینههای هنری ایران به دست پوپ و همدستانش تنها با تجاهل، تبانی و شراکت مستقیم رژیم پهلوی به ویژه شخص رضا شاه عملی شده بود.
در پی تصویب قانون آثار بـاستانی در سـال 1930 که غارت و دزدی آثار باستانی را قانونی میکرد، چندین موزه آمریکایی به ایران حملهور شدند. به اعتراف باستانشناسان آمریکایی،گشایش درهای ایران برای نخستینبار روی باستانشناسان خارجی فرصت کمنظیری بود.
فرستادگان موزهها با سرعتی خیرهکننده به مناطقی مانند دامغان، ری و نیشابور حملهور شدند. چنانچه در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا مضبوط است مقادیر عظیمی از کشفیات بـاستانشناختی بـه سرعت از ایران خارج شد. به قول چارلز سی.هارت، سفیر آمریکا در ایران، تعدد و تنوع کشفیات به اندازهای بود که حامیان مالی آمریکایی از آنها احساس دلگرمی میکردند.
اریش اف.اشمیت، سرپرست هیئت مـشترک بـاستانشناسی، فعالیت بـاستانشناسان در دامغان و ری و غارت ثروتهای کهن این مناطق را با لفظ حمله توصیف میکند.کشفیات این مکانها را تقسیم کرده، سـهم موزهها را بیدرنگ از ایران خارج میساختند. طرفه اینکه در فرآیند تقسیم کشفیات بـه رغـم پیـشبینی در قانون آثار باستانی مبنی بر حضور نمایندهای از ایران، هیچ ایرانی در این مرحله شرکت نداشت.
از طرف شرکتهای آمریکایی، سـرپرستهای هیأتهایشان در انتخاب و تقسیم کشفیات شرکت داشتند که به جز دو استثنا (جوزف ام.آپتـن از مـوزه مـترو پولتین و فردریک و ولسین از موزههای کانزاس و پنسیلوانیا) همه نمایندگانشان آمریکایی بودند و از طرف ایران، آندره گدار فـرانسوی، مدیر عتیقهجات، در تقسیم حضور داشت.
مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو بلافاصله پس از تصویب قانون آثار باستانی در ایران زیرکانه و تحت عنوان مرمت و بازشناسی یـادمانهای بـاستانی تـخت جمشید، افراد خود را به آن محل اعزام کرد و در حالی که فقط مجوز مرمت و بـازشناسی آثار را داشت و به هیچ وجه حق تملک و خارج کردن آنها را نداشت، دزدانه آن آثار را از جمله الواح منسوب به هخامنشی یا عیلامی را از ایران به غارت برد.
مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو در دسامبر 1931 منطقه پیرامون کاخ تـخت جـمشید و مـحوطه استخر را به انحصار خود گرفت. این کار به یقین یکی از کوبندهترین کودتاهای باستانشناسی تاریخ بود. اگرچه در ابتدا گویا دولت وقت ایران مخالف خارج کردنِ اشیاء یاد شده از تخت جمشید بود اما با فشار وزارت امور خارجه آمریکا سرانجام مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو موفق میشود همۀ آنها را از کشور خارج نماید.
والاس اسمیت مورای (رئیس اداره خاور نزدیک وزارت خارجه ایالات متحده) تقریبا در همان زمانی که پیروزی وزارت امور خارجه بر دولت بخت برگشته ایران جشن گرفته بود، فاش ساخت که وی از پیش، آثار باستانی ایـران را مـتعلق به خزانه کشور و مـلت آمریکا میدانسته است.