دورانی بود که در برخی سالن های سینما با خرید یک بلیط می توانستیم همه سانس های باقیمانده را تا هروقت که بخواهیم در سالن مانده و برای چندبار فیلم را ببینیم. این نوع #بلیط فروشی به این درد می خورد که اگر مابین کارها و یا تصادفا به سالن سینمایی می رسیدیم و فرصت نداشتیم تا سر سانس منتظر بمانیم، با خرید بلیط در هر کجای فیلم در حال نمایش، داخل سالن شده و به تماشای آن می نشستیم و سپس برای دیدن آنچه را که از دست داده بودیم، بعد از پایان فیلم، همچنان برروی صندلی خود باقی می ماندیم تا سانس بعد شروع شود و آنچه از ابتدای فیلم ندیده بودیم را ببنیم.
به نظرم این شیوه فیلم دیدن کاملا به درد تماشای "#تنت" تازه ترین اثر #کریستوفر_نولان می خورد، چون بدون دیدن آخر فیلم، نه از #سکانس اول آن می توان سر درآورد و نه اینکه اصلا آن سکانس آخر را می توان پایان فیلم دانست! یعنی این صحنه آخر فیلم بایستی به سکانس اول پیوند بخورد تا تماشاگر متوجه شود که ماجرا اساسا از چه قرار بوده است.
اما به نظر می آید که این بار کریستوفر نولان یک کمی به مخاطبش آسان تر گرفته و به جز ماجرای معکوس کردن زمان که آن هم علاوه بر اطلاعات فیزیکی فرامتنی، دقت بسیاری می طلبد (و البته در برخی لحظات به نظرم خود نولان هم گاف داده)، بقیه قصه ،موضوع تازه و پیچیده ای ندارد و بارها و بارها نه تنها در فیلم های مختلف بلکه در خود آثار نولان هم تکرار شده است. خصوصا که او حتی از همان فیلم کوتاه سه دقیقه ای اش Doodlebug، به قضیه عقب و جلو کردن و درهم رفتن زمان ها علاقمند بود و تقریبا در اغلب فیلم هایش به این نوع ساختار وفادار ماند.
قصه فیلم "تنت" خیلی سرراست و مثل سایر آثار سینمای آخرالزمانی است: یک مامور #سازمان_سیا (که از همان صحنه نخست معلوم می شود) مثل کلیشه معمول این فیلم ها قرار است دنیایی را نجات دهد که آدم خبیث و شروری از #روسیه می خواهد آن را نابود کند. یعنی #فرمول_آمریکایی #منجی و روس مخرب و ماجرای نابودی دنیا کاملا برقرار است. اما طریق نابودی دنیا از طریق معکوس کردن روند آن است که توسط #آیندگان البته گویا برای نجات منابع طبیعی آن از دست #نسل_بشر امروز صورت می گیرد. یعنی آیندگان از طریق یک روس خبیث، دستگاههای را به گذشته می فرستند و از طریق یک معادله و #الگوریتم قرار است نیرویی را فراهم کنند که روند این دنیا را برعکس کرده و آن را همراه با آدم های درونش یک جا نابود کند!
حالا حساب کنید اگر این آدم های امروز که اجداد آیندگان هستند، نابود شوند، اصلا آن نسل آینده می تواند بوجود بیاید؟! در فیلم گفته می شود که این همان "پارادوکس پدربزرگ" است! ولی نمی گوید که بالاخره این پارادوکس به کدام طرف حل می شود؟!! و البته حرف هایی در فیلم خیلی سریع رد و بدل می شود که اساسا قابل فهم و درک و البته قانع کننده نیستند و از همین روی حفره های بزرگی در فیلمنامه و منطق روایتی داستان بوجود می آید.
کریستوفر نولان در فیلم "بین ستاره ای" هم نشان می داد که آیندگان برای نجات اجداد خود، طی یک عمل عقلانی، فرمول نجاتشان را به گذشته می فرستادند، چراکه بقای آنها، بقای نسل بعد را به همراه داشت ولی اینجا نسل آینده گویی می خواهد شاخه ای که رویش نشسته را ببرد و عنوانش را هم "پارادوکس پدر بزرگ" گذاشته است!!
البته فیلم های بسیاری بوده اند که آیندگان برای دست بردن در گذشته ، اقداماتی می کردند که معروفترین آنها مجموعه فیلم های "ترمیناتور" است. خصوصا که در صحنه ظاهرا کلیدی فیلم "تنت" وقتی همان مامور بی نام سیا از دوست همراهش یعنی "نیل" سوالی که قبلا بارها پرسیده بوده را تکرار می کند که "بالاخره تو را چه کسی به کمک من فرستاد؟" نیل پاسخ می دهد که "تو فرستادی". داین قیقا همان پرسش و پاسخی است که مابین جان کانرز 15 ساله و T-800 در فیلم "ترمیناتور2: روز داوری" (جیمز کامرون) صورت می گیرد و عین همین سوال را جان از آن ربات عجیب و غریب می پرسد که "چه کسی تو را فرستاده" و T-800 جواب می دهد: "تو فرستادی". از نوع کمدی و طنز این دسته فیلم ها می شود به سه گانه "سفر به آینده" رابرت زمه کیس اشاره کرد.
موضوع دیگر شخصیتی مثل همان مامور سیا است که در دو زمان متفاوت، کاراکتر دیگری از خودش را ملاقات می کند. این برخورد یا اینکه شخصیتی در زمان دیگر آدم های همان زمان را ببیند هم در سینما به کررات اتفاق افتاده ، از کلاسیک هایی مانند "دوشیزه ژولی" آلف شوبرگ و "توت فرنگی های وحشی" اینگمار برگمان گرفته تا "هری پاتر و زندانی آزکابان" و "پنجره مخفی" دیوید کوئپ و "باشگاه مشت زنی" دیوید فینچر تا فیلم "بین ستاره ای" از خود کریستوفر نولان.
شاید بتوان آخرِ این دسته فیلم ها را Predestination از برادران اسپینگ دانست که در انتهای فیلم معلوم می شود 5 شخصیت فیلم در واقع یک نفر بوده اند و آن یک نفر در زمان های گوناگون با شخصیت های مختلف خودش برخورد می کرد.
اما نولان در فیلم "تنت" از فیلم های دیگرش خصوصا Inception در به کارگیری یک گروه متخصص برای هدایت پروژه ای در زمان های مختلف و از این طریق اجرای ماموریتی خاص، "دانکرک" در قرار دادن زمان های متفاوت در کنار همدیگر، "یادگاری" یا Memento در رسیدن به واقعیت اصلی پس از طی شدن زمان های مختلف، "بین ستاره ای" یا Interstellar ارتباط از آینده با حال برای فرستادن پیام ها سازنده یا مخرب و ...
در واقع می توان "تنت" را ترکیبی از همه فیلم های گذشته کریستوفر نولان در بازی با زمان دانست که باعث شده تا تماشاگر آشنا با سینمای نولان با چرخش ها و پیچیدگی های فیلم، آشنایی بیشتری داشته باشد و راحت تر بتواند فیلم را دیده و درک کند.
اما علیرغم همه این تخفیفاتی که کریستوفر نولان برای درک راحت تر فیلم خود به مخاطبش داده اما همچنان نتوانسته سهل و ممتنع از قصه و شخصیت های بسیار تکراری و کلیشه ای فیلم "تنت" بگذرد. پس آن ماجرای معکوس کردن زمان را اضافه کرده که البته باعث زیرپاگذاردن بعضا قرار و مدارها و منطق هایی بوده که خودش در فیلم گذارده بوده و باقی ماندن سوال ها و نقاط مبهم بسیار که فقط باید همه آنها را به خاطر ساختار خوب و سخت و خوش ریتم فیلم نادیده گرفت