نهمین یا تازه ترین ساخته کویینتین تارانتینو به نام "روزی روزگاری در هالیوود" یکی دیگر از فیلم هایی است که در فصل جوایز 2019 هالیوود مورد توجه قرار گرفته و دربسیاری از لیست های منتخب و نامزدهای مراسم اهدای جوایز حضور دارد و از جمله نامزد دریافت 5 جایزه گلدن گلوب است.
تارانتینو در این فیلم سعی کرده پوست عوض کردن هالیوود در اواخر دهه 1960 را با قهرمانان و ستاره ها و فیلم هایی که به آخر خط رسیده اند، نشان دهد و از طرف دیگر ظاهرا می خواسته به ظهور و بروز هالیوود نوین بپردازد. در این مسیر او یک قهرمان سریال های وسترن تلویزیونی به نام ریک دالتون (لئوناردو دی کاپریو) را به عنوان ستاره رو به افول نشان می دهد و طرف دیگر ماجرا، شارون تیت (مارگوت رابی) بازیگر درجه دو برخی فیلم های نه چندان معروف دهه 60 قرار دارد که بیشتر همسر رومن پولانسکی (فیلمساز جنجالی آن دهه) بودن و مرگ فجیعش به او معروفیت بخشید.
در واقع فیلم "روزی روزگاری در هالیوود" به طور موازی (اگرچه نه مساوی) ماجرای این دو شخصیت را مثل یک تز و آنتی تز دنبال می کند. خصوصا اینکه هر دو در هالیوود در همسایگی هم زندگی می کنند! ریک دالتون ستاره مشهور سریال تلویزیونی Bounty Low (قانون جایزه بگیری) که معتاد به الکل هم هست، دیگر خریداری ندارد و یکی از مدیران برنامه هالیوود به نام ماروین شوارتز (آل پاچینو) به او پیشنهاد بازی نقش منفی در یک فیلم وسترن می دهد که یه هیچوجه نشانی از ریک دالتون معروف در آن به چشم نمی خورد.
پس از آن ریک به پیشنهاد ماروین ناگزیر می شود به همراه دوست و رفیق و در واقع بدل کارش، کلیف بوث (براد پیت) به ایتالیا برود و در طول 6 ماه، 4 فیلم ایتالیایی بازی کند و در برگشت دیگر حتی ناچار می شود عذر کلیف را هم بخواهد.
این قصه چند خطی به علاوه چند شوخی منفک از قصه با بروس لی و استیو مک کویین و ... کل ماجرای طرف در حال اضمحلال هالیوود سنتی را تشکیل می دهد و البته خبری از هالیوودی های رو به پایان آن روزگار مانند وسترنرهای کلاسیک و امثال ادوارد دیمتریک و جرج شرمن و البته موزیکال هایی که رو به افول می رفت مثل فیلم های جین کلی و وینسنت مینه لی و فیلمی مانند "الیور" که همان سال 1969 اسکار بهترین فیلم را گرفته بود هم نیست!
اما در طرف دیگر که ظاهرا بایستی به هالیوودی های نوین بپردازد، به جز رومن پولانسکی که در یکی دو صحنه صامت بازی کرده، فقط شارون تیت است که به گردش می رود، در پارتی ها شرکت می کند، غذا می خورد، می رقصد و با تماشای فیلم هایش حال می کند و ... و ظاهرا قرار است او به همراه پولانسکی، طرف هالیوود نوین را نمایندگی کنند! نشانه ای از براین دی پالما و کوپولا و اسکورسیزی و جرج لوکاس (که به همراه استیون اسپیلبرگ بنیانگذاران هالیوود نوین به شمار می روند) و فیلم های ساختار شکنانه ای همچون "پنج قطعه آسان" و "ایزی رایدر" و "ارتباط فرانسوی" و حتی فیلم "بچه رزماری" که به هرحال دوره ای تازه از سینمای هراس را پدید آورد و همه ماجرای شارون تیت و پولانسکی هم به دلیل تولید و نمایش آن بود، به چشم نمی خورد!!
حالا در مقابل این تز و آتنی تز، یک سنتزی هم وجود دارد که گروه به اصطلاح هیپی ها هستند، گروهی که در همان اواخر دهه 60 سر و کله شان پیدا شد، اساسا مخالف سرمایه داری و نظم و نسق آن بودند اما آزارشان به مورچه هم نمی رسید.
اشکالی ندارد که تارانتینو آنها را به صورت گروهی برآمده از طبقات پایین جامعه نشان می دهد که در مناطق خالی از سکنه و بعضا مصادره شده و مخوف مثل "اسپان رنچ" زندگی می کنند و نقشه قتل و غارت طبقات مرفه و به قول خودشان با کلاس جامعه را می کشند. اما اشکال آنجاست که اولا گروه شیطان پرستان (یعنی همان ها که عاملان قتل شارون تیت معرفی شدند و رهبرشان چارلز منسون به حبس ابد محکوم گردید و تا همین چند سال پیش هم در زندان زنده بود) را جزیی از این هیپی ها معرفی کرده و ثانیا آنها را افرادی بسیار احمق و کودن و ابله می نمایاند که به آن شکل و شمایل بلاهت آمیز ناگهان تصمیم می گیرند کسانی را بکشند که از طریق فیلم و سریال های تلویزیونی سالها کشت و کشتار و قتل و غارت را به آنها یاد داده اند و حالا در خانه های گرم و راحت خود در لس آنجلس و بورلی هیلز و بلوار هالیوود آسوده و راحت کیف می کنند!
اشکالی هم ندارد تارانتینو در فیلمش، تاریخ را به روایت خودش به تصویر بکشد و اصلا شارون تیت کشته نشود و یا به جای فرقه شیطان پرستان و دار و دسته چارلز منسون، مشتی هیپی ابله برای قتل و غارت بروند که خانه هدف را هم اشتباه گرفته و اصلا چارلی منسون هم زوج با کلاس "ابیگبل فولجر" دوست شارون تیت باشد که وارث امپراتوری عظیم قهوه است!!
اما اینکه درست پس از گذشت 50 سال یعنی نیم قرن از مرگ فجیع شارون تیت توسط گروه شیطان پرست منسون ها، فیلمی ساخته شود که کمترین ارتباط داستانی را می تواند با شارون تیت داشته باشد (چنانچه اگر همه صحنه های مربوط به شارون تیت از این فیلم حذف شود، هیچ ضرری به فیلم وارد نخواهد آمد و هیچ کمبود روایتی و ساختاری حس نمی شود) و حالا بخواهد این گروه شیطان پرست را از آن قتل فجیع تبرئه کند، علامت سوالی برای فیلم "روزی روزگاری در هالیوود" خواهد بود.
افزون براینکه اساسا "روزی روزگاری در هالیوود" به هیچوجه یک فیلم تارانتینویی به نظر نمی رسد. یعنی از آن ساختار شکنی های عجیب و غریب فیلم هایی مثل "سگدانی" و "پالپ فیکشن" و خون و خونریزی "بیل را بکش" و شیطنت های "حرامزاده های لعنتی" و حتی کثافت کاری های حال به هم زن "هشت نفرت انگیز" در آن خبری نیست، حتی از شلختگی سرسام آور فیلمی مانند "قاتلین بالفطره" که تارانتینو فقط فیلمنامه اش را نوشته بود یا وحشت سرخوشانه فیلم "از بام تا شام" (روبرتو رودریگز) که باز فقط فیلمنامه و یک نقش آن متعلق به تارانتینو بود و یا درهم ریختگی "رمانس حقیقی" که تونی اسکات آن را ساخت و حتی فیلمنامه "مد خون" که باز تونی اسکات ساخت و تارانتینو فقط دیالوگ های صحنه اسب دوانی اش را نوشت، هم خبری نیست. در واقع فیلم" روزی روزگاری در هالیوود" اساسا فیلم کویینتین تارانتینو نیست و بی در وپیکری آن و اضافات کلافه کننده اش اصلا در سینمای تارانتینو سابقه ندارد.
کاملا مشخص است که تارانتینو مثل فیلم "حرامزاده های لعنتی" بازهم یک فیلم سفارشی ساخته ، منتها این بار سفارش فقط یک موضوع کوتاه و کوچک بوده: "قتل شارون تیت توسط فرقه شیطان پرستان" که باید پس از 50 سال ماستمالی شود! موضوعی که چندان ظرفیت دراماتیک نداشته البته اگر بخواهی آن را ماستمالی کنی! پس بقیه کار برعهده خود تارانتینو بوده که به این دکمه تنها، یک کُت بلند بالا بدوزد! کُتی که با چسباندن داستانی بی سر و ته درباره افول هالیوود سنتی و ظهور هالیوود نوین، بسیار بدقواره و نا متناسب از کار درآمده است! هالیوودی که نشانه اش تنها در یکی از صحنه های یک سوم پایانی فیلم، با روشن شدن چراغ های کافه ها و سینماها (از جمله کافه مکزیکی "ال کایوتی" که محل آخرین قرار ریک و کلیف است) ، نمایی از دورانی خاص را نشان می دهد.
در واقع شاید با اغماض بتوان فقط همان 30-40 دقیقه پایانی فیلم را تا اندازه ای به سینمای تارانتینو نزدیک دانست و سایه ای از آن ساختار شکنی ها و طنز های تکان دهنده و کثافت کاری های افسارگسیخته همیشگی را در آن مشاهده کرد.
چرا چنین اتفاقی برای تارانتینو افتاده و او ناگزیر از چنین خبطی در دوران فیلمسازیش شده است؟ بله، تهیه کننده همیشگی آثار تارانتینو یعنی جناب هاروی واینشتاین با رسوایی جنسی یکی دو سال پیش، کاملا خلع ید شده و دیگر توانایی حمایت از تارانتینو را نداشته و حالا پای تهیه کننده دیگری به میان آمده به نام " دیوید هیمن" ، یک یهودی که تهیه کننده اصلی فیلم های جادوگرانه و شیطان محور مثل مجموعه "هری پاتر" و "جانوران فانتزی" بوده و هست که در گفت گویی تاثیر گذارترین شخصیت مجموعه "هری پاتر" را ولد مورت دانست، چرا که برخلاف هری پاتر، هیچگاه وجه شیطانی خود را پنهان نکرد!!!
حالا دیوید هیمن، سفارش ساخت فیلمی را داده که هم فرقه شیطان پرستان را از اتهام پنجاه ساله خلاص کند و هم از طرف دیگر جنبش هیپی های ضد سرمایه داری را شورشی کور و خشونت بار نشان دهد از سوی طبقات فرودست و محروم جامعه علیه پولدارها و طبقات مرفه و البته با کلاس و جذاب که این بار هنرپیشگان و سوپراستارها و سلبریتی های هالیوودی هستند. یعنی همان تم و درونمایه فیلم های برگزیده امسال