حکایتی دیگر از ترور و تروریسم
فیلمی دیگر درباره عملکرد گروهک تروریستی #مجاهدین_خلق و نفوذ آنها در ارگان های انقلابی همچون دو فیلم "#ماجرای_نیمروز" با ساختاری شبیه به همان فیلم ها. درباره گروهکی که پس از پیروزی #انقلاب_اسلامی، فجیع ترین جنایات را در حق ملت ایران انجام داد و امروز همین تروریست های پیشانی سفید از سوی سیستم سلطه جهانی و رسانه های زنجیره ای آنها به عنوان آزادیخواه و مبارز تبلیغ می شوند و صدها میلیون دلار برای سرپا نگه داشتنشان، هزینه می گردد.
البته باید اذعان داشت پرداختن به جنایات و کارنامه سیاه این گروهک، تاوان سختی هم در داخل کشور و هم در خارج از آن دارد. چنانچه این تاوان برای دو قسمت فیلم "ماجرای نیمروز" در جشنواره های فجر 35 و 37، به وجود آمد. فی المثل داوران اغلب دو تابعیتی سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر از ترس مواخذه شدن در کشورهایی که تابعیت گرفته بودند، حاضر نشدند جوایز اصلی را به این فیلم اعطا کنند! (فقط در اواخر مراسم، رییس وقت سازمان سینمایی، شخصا و بدون رای هیئت داوران، جایزه بهترین فیلم را به این فیلم داد).
اما امیرعباس ربیعی پس از فیلم "#لباس_شخصی" در سال 98 که درباره نفوذی های حزب توده در اوابل #جنگ_تحمیلی بود، مجددا به تاریخ انقلاب و حضور خرابکارانه گروههای ضد انقلاب پرداخته است.
فیلمنامه فیلم "#ضد" با نام "بیتا، منیژه و اعظم" زمان طولانی در شورای متن #حوزه_هنری نوشته و بارها بازنویسی شد.
اصل آن فیلمنامه درباره ارتباط 3 زن با وقایع منجر به انفجار دفتر #حزب_جمهوری_اسلامی بود که در کنار شخصیت نفوذی در این حزب و عامل اصلی انفجار آن یعنی #محمد_رضا_کلاهی قرار می گرفتند.
اعظم همسر ناصر (نام مستعار مهدی افتخاری از فرماندهان نظامی گروهک تروریستی مجاهدین خلق با نام فرمانده فتح اله) نقش اصلی را در این همراهی داشت، بیتا (دوست محمد رضا کلاهی که پزشک زنان بود و پس از سالها به ایران بازگشته و قصد ازدواج با او داشت) و منیژه (همسر یکی از اعضای زندانی و باردار بود).
اعظم در واقع از سوی سازمان ماموریت داشت تا از محمل بارداری منیژه استفاده کرده، به بیتا نزدیک شده و او را برای زمانی که می خواهند کلاهی را تحت فشار قرار دهند، ذخیره نماید.
دلیلش هم این بود که کلاهی با بازگشت بیتا (دوست و هم محلی قدیمی اش) از خارج کشور، نسبت به کار نظامی بی انگیزه شده و بیشتر به دنبال مسائل ازدواج خود بود.
ولی مرکزیت منافقین تصمیم می گیرد با کشتن بیتا و انداختن آن به گردن عوامل حزب جمهوری اسلامی، کلاهی را برای عملیات انفجار حزب تحریک نماید.
اما در فیلمنامه "ضد"، شخصیت اعظم به کلی حذف شده، منیژه جای او را گرفته و کاراکتر اصلی مرد که نفوذی منافقین در حزب جمهوری اسلامی به شمار می آید هم دیگر محمد رضا کلاهی نیست، بلکه کلاهی یک شخصیت گمنامی نشان داده می شود که سر و کله اش در پلان های آخر فیلم پیدا شده و کار خودش را انجام می دهد.
همچنین صحنه های که شهید بهشتی با افراد مختلف از جمله بیتا یا رجوی دارد هم کاملا حذف گردیده و سکانس های رجوی خصوصا بخش هایی که از نتیجه ماموریت های خارجی اش برای آغاز جنگ مسلحانه علیه انقلاب می گوید و یا صحنه هایی که قدم به قدم ناصر را برای تحت فشار قرار دادن کلاهی هدایت می کند نیز از فیلمنامه کنار گذارده شده است.
به نظر می آید تغییرات فوق، فیلمنامه اولیه که حداقل متن قوی و روایت قابل تاملی داشت را به کلی از نفس انداخته و آن ناگفته ها و نقاط پنهان ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی از فیلمنامه درآمده و آن را به یک نسخه دست چندم از "ماجرای نیمروز" تبدیل کرده است.
در واقع در این نسخه فیلمنامه که به فیلم تبدیل شده، بر روی سوژه ای مانور داده شده و در کادر اصلی قرار گرفته که هیچ نقشی در ماجرا ندارد و تنها یک نظاره گر خنثی به نظر می رسد. در واقع سوژه اصلی یعنی کلاهی جایی است که فیلم و فیلمنامه آن را گم کرده اند!
ضمن اینکه یکی از مایه های فیلمنامه قبلی که اهمیت دادن انقلاب و نظام اسلامی به مسئله خانواده بوده و از طریق جلسات و موضع گیری شهید بهشتی مشخص شده و در مقابل روش ضد خانواده منافقین قرار می گرفت نیز در فیلم کنونی کمرنگ گردیده است.